#همسرانهیشهیدانه 🌷♥️🌷
خاطرهی #همسر شهید امیر سیاوشی:
۳سال عقد بوديم. حتی يه بارم با هم قهر نكرديم...
كاری نميكرد که ناراحت بشم.
اونقده خوش اخلاق و خوش صحبت بود که همه رو سرحال میکرد.
با همه مهربون بود.
این یه ماه آخر سعیمون این بود که خونهمون رو بسازیم و زندگیمون رو شروع کنیم.
اینا واسم شد یه خاطره که واسه همیشه موندگار شد.
خبر شهادتشو که شنیدم، اولین چیزایی که جلو چشمام اومدن، تموم اون ذوق و شوقی بود که من و امیر داشتیم...
وقتی بار اول تو معراج دیدمش که چقد آرومه اصلا احساس نکردم که دیگه قلبش نمیزنه!
احساس کردم هنوز هست...
تو تموم مراحل تشییع پیکرش این حضور رو حس کردم...
دنبال این بودیم که خوشبخت بشیم...💕
یه زندگی قشنگی داشته باشیم...💕
درسته که الان ندارمش...
حضورشو...گرماشو...😔
ولی مطمئنم كه امير خوشبخته...
و اگه هدف من خوشبختی و شادی امیر بود...
میدونم که الان به این مسئله رسيده...❤️
.
امیرم...💕
.
نخواستم كه به من درس آب و نان بدهی
مرا گرفته و از خوابها تکان بدهی
نخواستم که بگویم "امیر" بمان با من
زمین نخواست تو را تا به من زمان بدهی
.
#قبول_کردی_و_کردم_جدایی_و_غم_را...
#که_خواستی_بروی_تا_که_امتحان_بدهی...
.
نخواستم بنویسم زمانه از سنگ است
نخواستم بنویسم ولی دلم تنگ است
برای تو که مرا بیش و بیشتر بودی
صدای اطمینان روی قفل در بودی
برای اسم قشنگت که یاری ام میداد
طلسم آرامش موقع خطر بودی
برای تو که تمامی خوبهای منی
برای تو که خلاصه کنم همسرم بودی
قرار شد که به من غربت جهان برسد
قرار شد که امیر من آسمان برسد...
#همسرشهیدامیرسیاوشی
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#همسرانهیشهیدانه 🌷♥️🌷
خاطرهی #همسر شهید مهدی قاضی خانی:
تازه از سربازی برگشته بود و حدود ۲۰سالش بود
که اومدن خواستگاریم💕
هنوز کاری هم پیدا نکرده بود.
یادمه مراسم خواستگاری بابام ازش او پرسید:
"درآمدت از کجاست…؟"
گفت:"من روی پای خودم هستم و از هر جا که باشه نونمو در میارم..."
حالت مردونهش خیلی به دلم نشست وقتی میدیدم که چطور با خونوادم در مورد ازدواج صحبت میکنه.
با هم که صحبت میکردیم گفت:
"حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره..."
واسه عقد که رفتیم دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم.
نوشته بود:
"دلم نمیخواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند…❤
منم امضاش کردم.
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت:
این پسر خیلی سخت گیره.
ولی من ناراحت نشدم چون میدونستم که میخواد زندگی کنه واقعاً هم زندگی باهاش بهم مزه میداد.
تا قبل شروع زندگی مشترک دانشگاه میرفتم. میخواستم ادامه تحصیل بدم ولی وقتی که با مهدی ازدواج کردم. بچه دار هم که شدیم...
اونقده تو خونه خوش بودم که دلم نمیخواست جایی برم تا جایی که همه بهم میگفتن
"تو چی از خونه میخوای که چسبیدی به کنجش؟!"
جو خونهامون رو اونقد دوست داشتم که دلم نمیخواست رهاش کنم.
موندن تو اون چاردیواری واسم لذت بخش بود تا حدی که حتی تصمیم گرفتم جای ادامه تحصیل و بیرون رفتن از خونه بیشتر بمونم تو خونه و مادر باشم و یه همسر💕
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#همسرانهیشهیدانه 🌷♥️🌷
دل نوشتهی همسر شهید سیاهکالی:
۲آبان سال ۹۲ بود. وقتی به دنبالم آمدی بوی گل مریم میدادی...
کت و شلوار خیلی به تو میآمد، نگاهت میکردم و حض میبردم.
عید غدیر خم بود. همه مهمان ها آمده بودند تا برای زندگیمان بدرقهمان کنند.
۲ آبان ۹۴ عاشورا حسینی بود، وقتی آمدی خانه خندیدی و گفتی فردا برای سالگرد ازدواجمون کیک میخرم.
فردایش یک کیک بزرگ طرح قلب و نارنجی رنگ خریدی...
۲آبان سال ۹۵ بعد از بافتن کلاه برای مدافعان حرم آمدم و به منزل مشترکمان نگاه کردم، کوچه خلوت بود و هیچ کسی نبود... نشستم و روبروی خانه ایی که اکنون فقط یادت را دارد گریستم...
و اینبار،
۲ آبان ۹۶ سالگرد ازدواجمان است و من اینبار در سوریه ام. بی تو و در فراق تو...
فقط خداوند میداند که دلم را از کیلومترها دورتر از پیکر تو راهی کردهام...
اشک هم امان نوشتن به من را نمیدهد. برای بدرقه تو به جایگاه ابدیت همه مهمانها آمدند ولی امشب من و قلبی تکه پاره و تو که در دل خاک خوابیدهایی...
اینجا باران نمنم میبارد، زیبا و دلنشین، تو را اینجا بیاد میآورم.
و عشق درد بزرگی است.
وقتی درمانش در دستان کسی است که دیگر نیست...
💔
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──