😂 #لـبـخـنـدهـاےخـاڪـے 😍
🔺 برادر، خداحافظ
انگار در وضعیتی که آدم سخت گرفتار بود و حالوروز خودش را نمیفهمید و دلودماغ هیچ کاری ـ خصوصاً خوشوبش کردن ـ را نداشت، بیشتر به پرو پایش میپیچیدند.
بیچاره پیک با آن سر و روی آشفته. کلی راه را آمده بود تا پیغامی را برساند و تندوتیز هم برود که هنوز چند قدمی را از سنگر اجتماعی دور نشده بود که یک نفر داد میزد:«#برادر...!» و او برمیگشت و منتظر خبر این مبتدا میشد و طرف آنقدر دستدست میکرد تا طفل معصوم تمام راهی را که رفته برگرد؛ آنوقت خوب که نزدیک میشد، دستش را بهسوی او دراز میکرد و میگفت: «خداحافظ، التماس دعا! 😂 😂 😍
🍃 🌷 🍃 🌷 🍃 🌷 🍃 🌷
شـادی روح شهدا صلوات
😂 #لـبـخـنـدهـاےخـاڪـے 😍
🔺 برادر، خداحافظ
انگار در وضعیتی که آدم سخت گرفتار بود و حالوروز خودش را نمیفهمید و دلودماغ هیچ کاری ـ خصوصاً خوشوبش کردن ـ را نداشت، بیشتر به پرو پایش میپیچیدند.
بیچاره پیک با آن سر و روی آشفته. کلی راه را آمده بود تا پیغامی را برساند و تندوتیز هم برود که هنوز چند قدمی را از سنگر اجتماعی دور نشده بود که یک نفر داد میزد:«#برادر...!» و او برمیگشت و منتظر خبر این مبتدا میشد و طرف آنقدر دستدست میکرد تا طفل معصوم تمام راهی را که رفته برگرد؛ آنوقت خوب که نزدیک میشد، دستش را بهسوی او دراز میکرد و میگفت: «خداحافظ، التماس دعا! 😂 😂 😍
🍃 🌷 🍃 🌷 🍃 🌷 🍃 🌷
شـادی روح شهدا صلوات
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🦋🌼🦋🌺🦋🌼🦋
یک نفر هست👤
كه خود #نيست
ولي خاطره اش #هرشب
مرا سخت بغل💞 مي گيرد
برگرد و تنها یه بغل
#بابای_من باش
🍁نازدانه شهید
#شهید_حیدر_جلیلوند
#شبتون_شهدایی🌙
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
❣#سلام_امام_زمانم❣
🌼تو را باید شاعرانه♥️ نگریست
🍃چشم های #تو را باید سرود
🌼ای؛خوش قافیه ترین واژه هستی😍
🍃سلام؛ #آقای_زیباییها✋
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج🌸🍃
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
#سلام_به_ارباب✋🏻
وَكَم مِن ضالٍّ
رأى قُبَّةَ الحُسينِ(ع)
فاهتَدى...
و چه بسیار گمراهانی
که با دیدن گنبد حسین
هدایت شدند...😍💚
#اول_صبح_دیدن_گنبد_شما_میچسبد📿
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💞 ابراهیم و ماشین مدل بالا 💞
🌷✨ابراهیم برای این که جایگاه و پست و مقامی او را نگیرد، همه عوامل کبر و غرور رو از خودش دور می کرد. وقتی به ابراهیم ماشین تویوتایی می دهدند تا با آن ماموریت انجام دهد. ماشین تویوتا را پس می دهد تا ماشین مدل بالا او را از مردم جدا نکند و غرور برایش به وجود نیاورد ..
🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
هر چـه زمـــــــــ⏱ـــــــــان میگذرد،
مردم افسردهتر میشوند..😔
اين خاصيت دل بستن به «زمانه» است❗️
✅️ خوشا به حال آنانکه، به جای «زمان»، به «صاحب الزمان» دل میبندند❤️
#امام_زمان
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🍃🌷🍃🌷🍃
🌸✨مرامهای خاص زیاد داشت اما بعضی چیزها برایش قانون بود و #خط_قرمز داشت و یکی از آن خط قرمزها این بود:
محمد حسین همیشه یکی از دیوارهای خوش اندازه که چشمخورش از بقیه جاها بیشتر بود را به عکس #شهدا تعلق میداد و تو باید قبول میکردی که به واسطه عکس شهدا حرمت حضور شهدا را در خانه رعایت کنی و گرنه ... .
🌸✨قرارداد که تمام میشد و خانه را که میخواستیم عوض کنیم بعضأ عکسها هم نو میشد!
یادم هست وقتی پوسترهای کم عرض شهدا مد شده بود محمدحسین کلی ذوق زد که عکسهای بیشتری را میتواند در خانه جا بدهد.
راوی: همسر شهید
#شهید_محمدحسین_محمدخانی🌷 #شهید_مدافع_حرم
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔻 *نوجوانی که ققنوس دفاع مقدس لقب گرفت*
🔅 شهید علی عرب نوجوانی در جبهه بود شبی که عملیات شبانه داشتیم در کوله پشتی علی تعداد زیادی مهمات بود.
🔅 عملیات باید بدون کوچکترین صدایی انجام می شد . ناگهان دشمن چند منور زد . یکی از این شعله های منور به کوله پشتی علی اصابت کرد آن هم کوله ای پر از گلوله و مهمات!
🔅 چند نفر از بچه ها می خواستند به او کمک کنند اما از آن جایی که امکان لو رفتن عملیات بود علی مانع شد . سپس چفیه اش را در دهانش گذاشت تا صدایی از او بیرون نیاید.
🔅 کوله او هر لحظه شعله ورتر می شد و مهمات درونش به حد انفجار رسیده بودند . چاره ای نبود برای ادامه عملیات علی را تنها گذاشتیم.
🔅 وقتی عملیات تمام شد و دوباره به همان مسیر قبلی رسیدیم علی را ندیدیم تمام بدن او سوخته و آب شده بود و تنها کف پوتین هایش که نسوز بودند باقی مانده بود .
📚 خاطرات رضا ایرانمنش
#گُـــلِستٰانِ_خـــٰاطِرٰاٺِ_شُـــــهَدٰا
http://eitaa.com/golestanekhaterat
https://sapp.ir/golestanekhaterat
*عضویت در واتساپ👈🏻09178314082*
اللهم عجل لولیک الفرج
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──