eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
4.2هزار دنبال‌کننده
28.7هزار عکس
12.6هزار ویدیو
216 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰مکتب حاج اصغر 🔹بچه های یگان یک سر و گردن از هر نظر از بچه های سایر یگان ها بالاتر بودند. اصلا یگان ها اسم داشتند و این یگان هم اسم داشت اما همه به نام حاج اصغر می شناختندش، «فوج حاج اصغر». 🔸نوجوانی سوری بود به اسم محمد که بعدا اسم جهادی را گرفت. محمد معنای واقعی جنگ زده بود. پدر و مادرش در و کفریا در محاصره بودند😢 و خبری ازشان نبود و وضع مناسبی نداشتند. 🔹حاج اصغر، محمد را جذب کرده و زیر بال و پر🕊 گرفته بود. یک جور هایی برایش هم بود، هم پدر و هم فرمانده. در مدت کوتاهی، محمد که حتی تحصیلات دانشگاهی نداشت📑 تبدیل شد به کمیلی که کار اطلاعات عملیات بود. 🔸آن هم اطلاعات جنگ های و شهری که بسیار پیچیده است. فرمانده منطقه میگفت من روز اولی که یگان را به حاج اصغر تحویل دادم نه یک قبضه اسلحه به او دادم❌ و نه یک دستگاه خودرو🚙 همه را ساخت... 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
💞 #شهید_سعید_بیاضی_زاده💞 #شهدای_مدافع_حرم مظلومند #راه شهدای مدافع حرم و #هدف آنها را فراموش نکنی
🌸 در سال ۱۳۷۳(4/5) چشم به جهان گشود و در حالی که دروس سطوح عالی حوزه را درشهر مقدس قم به خوبی خوانده بود، عزم دیار عاشقان کرده و اصرار بر اعزام به سوریه کرد.😊 تا در ماه مهمانی خدا توفیق پیدا کرد برای اولین بار به حرم حضرت زینب سلام ا... علیها مشرف شود.😍 این بار که از سوریه بازگشت داغدار فراق رفیق شهیدش شهید کریمیان بود.😔او در عمر طلبگی خود خصوصیات ویژه ای داشت که بدون اغراق و مبالغه آنها را بیان می کنم.👳‍♂ به نحوی که برخی از این ویژگی ها قبل از شهادتش در مدت کوتاه رفاقتمان ذهنم را مشغول کرده بود و مورد اذعان و اعتراف همه دوستان و آشنایان اوست.به معنای حقیقی کلمه بی تعلق به دنیا بود و هیچگونه تعلق دنیوی نداشت نه به مال و نه به عناوین فریبنده دنیا و حتی به درس.🙂 اگر بنده درس را با تعلق می خوانم اما او برای خدا می خواند.این بی تعلقی به شدت او را بی تکلف ساخته بود و بسیار ساده و باصفا بود که هیچیک از دوستانش هیچگاه از با او بودن معذب نبوده بلکه از همنشینی با او لذت می بردند.😌 جهادی و تلاشگر بود و از هیچ خدمتی دریغ نمی کرد؛ از اردوهای بی شمار جهادی اوگرفته تا تدارک جلسات شهداء، روایتگری و شجاعت های او در جبهه عراق و سوریه.☺️ متواضع بود و درگیر عناوین نبود. با اینکه جزء نخبگان و استعدادهای برتر حوزه بود و اساتید او به استعداد والای ایشان اذعان داشتند اما به قول طلبه ها وجهه علمی برای خود نتراشیده بود.🙃 اهل اطمینان بود تردید نداشت و در تصمیمات مهمّش مصر و مطمئن بود. پاک و باتقوی بود، بی صدا و آرام اشک می ریخت و قلب سوخته مسیر شهادت بود.🤗 سرانجام در ماه محرم به آرزوی قلبی خود رسید و در شب جمعه به محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشرف شد و تمام دوستانش را انگشت به دهان گذاشت و پای خود را ازمنجلاب دنیا رهانید.🕊 🌼سرنوشت به وی با بیان اینکه ارادت خاصی به داشت، خاطرنشان کرد: همیشه تاکید داشت باید به حرف های عمل کنیم چرا که ایشان نایب امام زمان (عج) هستند و باید گوش به فرمانشان باشیم؛ از آنجا که جزو بود، یک مرتبه به رهبری رفت و از آنجا که عبای خود را نبرده بود، رهبری به او عبایی هدیه کردند؛ وقتی به خانه آمد از او خواستیم عبای اهدایی رهبر را نشان دهد که گفت من لیاقت آن عبا را نداشتم و آن را به هدیه کردم.🙃 شهید در خصوص انگیزه شهید برای به بیان کرد: وقتی حوزه می رفت، سه سال بود که برای اعزام می شد و بود، سفر هم زیاد می رفت و حتی در ماه رمضان سال 94  با رزمندگان عراقی در سامرا یک ماه جبهه بود، او همیشه از شهدا صحبت می کرد و وقتی از عراق برگشت با ما صحبت کرد و گفت باید سوریه بروم.😊 وی در ادامه اظهار داشت: می دانستیم جایی است که احتمال سعید وجود دارد؛ من مخالفتی نداشتم چرا که  در زمان جنگ، و از شهدای دفاع مقدس بودند و خودم نیز از جانبازان جنگ تحمیلی هستم؛ اما سعید نگران بود که وقتی با مادرش حرف زد و از امام حسین و حضرت زینب سخن گفت، با دیدن اینکه قصد دارد به وظیفه خود عمل کند، راضی شدیم که به سوریه برود و امروز هم راضی هستیم.☺️ شهید روحانی بیاضی زاده در خصوص فرزندش و شنیدن این خبر گفت: امسال یک بار به رفت و ماموریت اولش که تمام شد ماموریت دوم را هم ماند سپس 45 روز به خانه برگشت؛ در این مدت چند روز خانه بود، سپس باهم به مشهد رفتیم، یک اردوی جهادی رفت و سپس برای دعای عرفه به کربلا سفر کرد؛😍 وقتی از کربلا برگشت گفت می خواهم به سوریه بروم؛ مشهد هم که بودیم در خصوص حضرت فاطمه (س) وامام حسین (ع) با مادرش زیاد صحبت می کرد.🙂 🍂 @golestanekhaterat 🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸
🔰روزی آقا برای بازدید از بچه ها به خط آمده بود.🧐 خوب سر و وضع تمام ها را برانداز کرد.😇 متوجه شد یکی از برادران بسیجی لباس مناسبی ندارد.😔 سریع خود را در آورد و به او داد. 👌 بسیجی گفت: اما شما خودتان به آن نیاز دارید، خودتان هم که کاپشن ندارید؟😳 مسلم خندید و گفت: برادر تا فردا بزرگ است و کریم!😊 🌹🌹🌷🌹🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 پرستار به صورت رنگ پریده و لب های ترک خورده و مجروح نگاه کرد و بعد به پاهای زخمی اش و گفت : اجازه بدهید داروی بی هوشی تزریق کنم ، این طوری کمتر درد می کشید . هم ناله ای کرد و گفت : نه ، بی هوشم نکن ، دارویت را نگهدار برای آنهایی که زخم های عمیق تری دارند . 🌴🌹🕊🌷🕊🌹🌴 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://www.instagram.com/Golestane_khaterate_shohada *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹خداوند در قران میفرماید: لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا.. این یعنی شهدا زنده اند این یعنی صحبت هایمان را میشنوند، دلتنگی هایمان را میبینند، غم هایمان را درک میکنند و...💫 این یعنی میدانند بی حوصلگی هایمان به سبب چیست؟ ناراحتی هایمان از کجا منشا میگرد..این یعنی او زنده است! سال های پیش بود با خودم عهد کردم او را برادر بنامم.این به این جهت بود که زنده بودنش را در زندگی ام درک میکردم و میدانستم او مانند یک برادر از من مراقبت خواهد کرد...💞 سال ها بود که با عکسش زندگی میکردم قاب عکسشم را جلویم میگذاشتم و دردودل میکردم... اما نمیدانستم.. نمیدانستم من تنها نیستم!نمیدانستم محمد لطفش شامل حال خیلی ها شده و خیلی ها به او برادر میگویند و او در حق خیلی ها برادری میکند! براستی که محمد و خوبیست❤️ ❤️ ---❁•°🕊️•°❁--- http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
1.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
من بیدار شو ✅ من بیدار شو.. 🌷🕊شهید حسین 👆 🗳هر یک 👈قدردانی از شهدایی که برای کشورشان خون دادند... 🗳🇮🇷🌷🗳🇮🇷🌷🗳🇮🇷🌷🗳🇮🇷🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔰 | 🔅 تاریخ تولد: ۱۲ اردیبهشت ۱۳۷۰ 📆 تاریخ شهادت: ۲۸ دی ۱۳۹۳ 📌مزار شهید: بیروت 🕊محل شهادت : قنطریه سوریه 🌷 به تو که میرسم ؛ قلمم قاصر میشود از وصف تو و دریای موج انگیز وجودت، به تو که میرسم تنها نگاهت میکنم. گویا میتوانم رشادت را از عمق چشمانت بخوانم؛ میتوانم لبخندهایت را قاب کنم و به دیوار دلم بزنم تا از تو بیاموزم که مبادا کسی جز خالق را میان آن راه دهم. ♦️ تو همان آیینه ی احسن الخالقین خدایی که میان طبیعت بکر پروردگار دست نخورده باقی ماندی و جاودانه شدی. گویا خدا بر سر خلقت تو شبانه روز تلاش کرد تا در نهایت این تو بودی که از خون عمادِ حزب الله جوشیدی و نام اسلام و پدرت را بر فراز آسمان ها حکاکی کردی. ♻️ برای از تو گفتن باید از خداوند بی نهایت روز عمر طلب کنم تا مبادا ذره ی از وجود پر عزتت جا بیندازم. نامت نیز برازنده ات است؛ برازنده ی ابهت همیشگی ات در میدان های جنگ، برازنده ی چشم های پر جاذبه ات در زمان هایی که دشمن را هدف گرفته بودی. ➖ آری تو آمدی که بمانی، آمدی تا مارا به خود بیاوری تا نامت را بر روی ما بگذاری و طریقه ی جهاد را به ما بیاموزی و اینکه در نهایت دست مارا در دستان سقای کربلا بگذاری؛ حال با تمام وجودم سر به سوی آسمان روانه میکنم و میگویم خوش آمدی جانم. ✍نویسنده: http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌹💐🥀🌴🥀💐🌹 💐 اما شما ای ، اجازه ندهيد كه عده ایی معدود با بى حرمتى به اسلامى لكه ننگ باشند براى شما كه چون زينب (س) بوده ايد و داغ و كشيده ايد ، همواره پاسدار اسلام و اسلامى باشيد كه كوبنده تر از خون است . 🌹 🕊 🌹 🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🥀🕊🌴🌹🌴🕊🥀 همیشه برای نماز پیشقدم از تمامی بچه‌هایم بود و در کارهای خانه به من کمک زیادی می‌کرد . آرام و با وقار بود و برای انجام هر کاری قبلش فکر می‌کرد . روزه و نماز شبش ترک نمی‌شد، وقتی به جبهه اعزام شد که بردار بزرگش مدتی قبل به جبهه رفته و در عملیات خیبر شده بود و نزدیک به سه سال بود که از خبری نداشتیم . این در حالی که با دستان خسته از کار و تلاش صورتش که دانه‌های اشک بر رویش حلقه بسته بود را پاک می‌کرد، گفت: به گفتم: از بزرگت هنوز خبری نداریم تو تنهایمان نگذار . با شنیدن این کلام گوشه چادرم را پاک کرده و با بوسیدنم گفت : راه خودش را رفته من هم راه خودم را می‌روم و در حال حاضر بر من واجب است که به جبهه بروم و شما هم کرده و راه خانم را پیشه کنید . شادی روح و و سلامتی 🔹 http://eitaa.com/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
خوب که به چشمانش نگاه کنی میبینی خیلی حرف دارد... حرف هایی از جنس خدا❤️ از جنس مردانگی🌿 از جنس شهادت🌹 خوبتر که نگاه کنی شرمنده میشوی از اینکه همیشه نگاهش به تو بوده و تو از آن غافل بوده ای😔 قهرمان من برادر شهیدم رفیق آسمانی من شهید_ابراهیم_هادی خود نورن نوری که به سمت مستقیم هدایتت می‌که🪴🕊 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🌴🌹🕊🥀🕊🌹🌴 مزدی بود که خدا برای مجاهدات بی شمار این بنده برگزیده اش قرارداده بود . در آبان سال ۱۳۶۳ به همراه برادرش كه مسئول اطلاعات و عمليات تيپ ۲ لشكر علي ‌بن ابيطالب (ع) بود جهت شناسايي منطقه عملياتي از کرمانشاه به سمت حركت مي‌كنند . در آنجا به برادران مي‌گويد : من چند ساعت پيش خواب ديدم كه و ، شديم ! موقعي كه عازم منطقه مي‌شوند، راننده‌شان را پياده كرده و مي‌گويند : خودمان مي‌رويم . حتي در مقابل درخواست يكي از برادران ، مبني بر همراه شدن با آنها ، برادر به او مي‌گويد : تو اگر بشوي ، جواب عمويت را نمي‌توانيم بدهيم ، اما ما دو اگر بشويم جواب را مي‌توانيم بدهيم . فرمانده محبوب بسيجيها ، ، سرانجام پس از ساليان طولاني دفاع در جبهه‌ها و شركت در عمليات و صحنه‌هاي افتخارآفرين ، همراه با برادرش در درگيري با ضدانقلاب ، شربت نوشيدند و روح بلندشان از اين جسم خاكي به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارشان ماوي گزينند . 🌹 🕊 شادی روح و 🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸
🏷  ✫⇠بہ روایت همسر(غاده جابر) ✫⇠قسمت : هفدهم 🍃به محض اینکه وارد می شد ، بچه ها دورش را می گرفتند و از سر و کولش بالا می رفتند مثل زنبورهای یک کندو ، مصطفی پدرشان ، دوستشان و هم بازی شان بود، غاده می دید که چشم های مصطفی چطور برق می زند و با شور و حرارت می گوید:ببین این بچه ها چقدر زور دارند! این ها بچه شیرند .با شادی شان شاد بود و به اشکشان بی طاقت .کمتر پیش می آمد که ولو یه قراضه غاده را سوار شوند ،از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه به خاطر بچه ای که در خاک های کنار نشسته و گریه می کند پیاده نشود. پیاده می شد ، بچه را بغل می گرفت 🍃صورتش را با دستمال پاک می‌کرد و می بوسیدش و تازه اشکهای خودش سرازیر می شد .دفعه اول غاده فکر کرد بچه را می شناسد.مصطفی گفت: نه ، نمی شناسم .مهم این است که این بچه یک است .این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش می کشد و گریه اش نشانه ظلمی است که بر شیعه علی رفته .ظلمی که انگار تمامی نداشت و جنگهای داخلی نمونه اش بود. 🍃بارها از مصطفی شنیدم که را راه انداخت تا نشان دهد چطور باید باشد.البته مشکلات زیادی با احزاب و گروه ها داشت .می‌گفتند:چمران لبنانی نیست ، از ما نیست .خیلی ها می رفتند پیش امام موسی صدر از مصطفی بد گویی می کردند.هرچند آقای صدر با شدت با آنها حرف می‌زد .می گفت: من اجازه نمی دهم کسی راجع به مصطفی بد گویی کند.ارتباط روحی خاصی بود بین او و مصطفی، طوری که کمتر کسی می توانست درک کند.آقای صدر به من می گفت: می دانی مصطفی برای من چی هست ؟ او از به من نزدیکتر است ، او نفس من ، خود من است . الفاظ عجیبی می گفت درباره مصطفی .وقتی داشت صحبت می کرد و مصطفی وارد می‌شد همه توجه اش به او بود .دیگر کسی را نمی دید . 🍃حرکات صورتش تماشایی بود، گاهی می خندید ، گاهی اشک می ریخت و چقدر با زیبایی همدیگر را بغل می کردند.اختلاف نظر هم زیاد داشتند، به شدت با هم مباحثه می کردند ، اما آن همیشه حتی در اختلافاتشان هم بود... ☀️   🔹 https://eitaa.com/joinchat/1434779652C5643b82bb4 *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🌸نشر با ذکر صلوات جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج 🌸