eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.9هزار عکس
10.1هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🌸🌷🌸🌷 ‌ روز شهادت حضرت زهرا( سلام الله علیه) بود. به همراه جمعی از فرماندهان لشکر برای بررسی خط عراق در سنگر دیدگاه کوه گیسکه بودیم. در حال دیدن خط با دوربین بودیم که آتش خمپاره عراق شروع شد. خمپاره ها به سنگر ما نزدیک می شد. [شهید] مسلم شیرافکن روی دیواره ورودی سنگر، روی گونی های خاک نشسته بود. به مسلم گفتم: داخل سنگر جا نیست، از مسیر کانال برو پایین! تا مسلم رفت، خمپاره ای روی ورودی گونی ها، جایی که مسلم نشسته بود اصابت کرد. صدای آه و ناله در سنگر بلند شد. انگشت سبابه دست چپم به پوستی آویزان بود. غلامرضا کرامت شانه به شانه ام به دیواره سنگر تکیه داده و نشسته بود. گفتم: کرامت برو پایین کوه و بگو برانکارد بیارن! دیدم بی آنکه به من جواب بدهد، فقط می خندد وتکان نمی خورد. چشمم رفت روی سینه اش، خون، آرام از سینه اش روی لباسش جاری بود😭. چشم چرخواندم. بقیه زنده بودند، اما بیشتر بچه ها ترکشی دشت کرده بودند. اما کرامت شده سپر بلای ما و نگذاشته بود ترکش ها به آخر سنگر بیاید... سمت: فرمانده گردان ادوات لشکر 19 فجر شهادت: ﺭﻭﺯﺷﻬﺎﺩﺕ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮا .س. http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
💠امام خامنه ای حفظه الله: 🍃🌸همین الان کسانی در هستند که با شهدا اُنس بیشتری دارند ، در مشکلات زندگی به شهدا می‌شوند و جواب می‌دهند ." اُنس با شهدا یعنی یک قدم به خدا نزدیک تری... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🚩 هم‌اکنون ارتفاعات، خاکریزها، سنگرها، مخفی‌گاه‌ها و زاغه‌های شورشیان تکفیری به تصرف رزمندگان مقاومت درآمده و پاکسازی منطقه در حال انجام است. خان‌طومان مقتل و معراج ده‌ها مجاهد ایرانی، عراقی، سوری، افغانستانی و پاکستانی است. http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
😭😭😭 رد پا بر بدنت ، آتش و سیلی ، مسمار همه شد سهم تو در پای امامت زهرا... http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره ای از همرزم مرتضی عطایی🌹 خانطومان چند روز بود برای پانسمان زخم پهلوش پیش ما می‌اومد، بهش میگفتیم برات کاور دارم درست سایز تنت، گرم و نرم👌. می خندید و اکثر اوقات از دستم در می رفت خدا میدونست که با دیدنش چه انرژی ما میگرفتیم😍، تو این گیر و دار چشمم خورد به انگشتر دستش، گفتم مومن تو که می خوای کورنت نوش جان کنی لااقل انگشتر و بده😁. راضی نمی شد. میگفت نمشه، تو اون مدتی که تا قبل از مرخصی آمدنش همش راجع به انگشترش حرف میزدم، از و انگشتر و سید ابراهیم، یه روز اومد اصلا بدون اینکه من بهش بگم گفت داداش ... انگشتر مال تو❤️، فکر کردم تو معذوریت قرار گرفته، گفتم نمیخواد، نوش جان، گفت نه جان تو به قول سید ابراهیم... از دستش در آورد و انگشتم کرد😢 بقیه بچه ها کر کشیدن فضا عوض شد. من انگشتر فیروزه ای که از مشهد گرفته بودم و متبرک به حرم های مختلف شده بود و تقدیمش کردم💍، بعد از اینکه رسید ایران بهش تماس میگرفتم و احوال پرسی. یه روز گفت ... انگشتری که به من دادی و دادم به کسی... اصلا بهم برنخورد چون به هیچ چیز دلبسته نبود فلسفه مقاومتش برای ندادن انگشتر به خاطر این بود که انگشتر و از زمان آزاد سازی خان طومان گرفته بود💔 شهید مرتضی عطایی فرمانده‌ی همیشه زنده✨ http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_چهل_و_دوم #منبع_کتاب_سرّسر دور هم نشسته بود
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری دلم برایش تنگ شده بود. هرچه می گذشت وابستگی ام بیشتر می شد. با خودم می گفتم راستی راستی سی سال پیش، این همه دوری اش را چگونه تحمل کردم.؟صبرم بیشتر بود یا علاقه ام کمتر؟! می آمدم پای تلفن شماره اش را می گرفتم هنوز بوق نخورده گوشی را می گذاشتم. نمی خواستم مزاحم حال معنوی اش باشم. چند ساعت با خودم کلنجار می رفتم و دوباره پای تلفن می نشستم. شماره را می گرفتم و پشیمان می شدم. روز دوم تا بعد از نماز مغرب و عشا بیشتر نتوانستم صبر کنم. زنگ زدم و صدای گرمش را شنیدم. قلبم آرام گرفت. احوالش را پرسیدم و گفتم اگر چیزی کم و کسر دارد برایش ببرم. می گفت همه چیز هست. راحت راحتم. نگرانم نباش. سیزده رجب، دخترها که دلشان جایی خوش بود که بابا باشد، برای اعمال ام داوود آماده شدند که به مسجد شهرک برویم. تا بعد از مراسم به اتفاق گدرشان به خانه برگردیم. به حساب عبدالله بیست روز از اولین تماسشان گذشته بود و خبری نبود. پای میز صبحانه بودیم. دخترها اداره بودند و علیرضا هم ساعت هفت از خانه برای دانشگاه بیرون رفته بود. پرسیدم:"رفتنتون معلوم نشد؟" "روزی که با من تماس گرفتند گفتند یه بنده خدایی مسئول اعزام نیروهاست که الان ماموریت. هروقت برگشت نامه اعزامم امضا شد بهم خبر میدن" "شاید اصلا نمی‌خوان بفرستنتون. خیلی از اون روز میگذره" "نمی دونم والله. حتما قسمت نیست. شاید منصرف شدند. به هرحال هرچی صلاحه" ساکش را آماده کرده بودم. ساک یک نفره قدیمی که خاص ماموریت هایش بود. راه پله های اتاق پایین را گرفت و رفت سراغ ساکش. زیپش را باز کرد. رخت و لباس های تا شده را یکی یکی بیرون آورد و نگاهشان کرد. از هر چیزی سه چهار دست نو برایش خریده بودم. کوچک تا کرده بودم تا جا بشود. خندید و کنارش گذاشت. "این همه لباس برای چیه اونم نو؟" "همه رو بزارید حاجی. نمیخوام اونجا لباس بشورید. هرکدوم کثیف شد بذارید تو یه پلاستیک بردارید بیارید خودم براتون می شورم" "مگه شستن زیرپوش و جوراب چقدر طول میکشه؟، همون جا میشورم دیگه" "نه شما وقتت رو برای این چیزا نزار. من خودم راضی ام به اینکار. وگرنه از هرچیزی چند دست نمی گرفتم" دوباره همانجور که بودند سرجایشان گذاشت و سری تکان داد و گفت:" دست شما هم درد نکنه زحمت کشیدین" همه رفتارهایش بوی دل کندن می داد. دلش به سفر لود. ساک را دوباره سرجایش گذاشت و آماده شد با یکی از دوستانش برای کار اداری بیرون بروند پنجشنبه بود. نماز صبح را که در مسجد خواند گیاده را توی شهرک کرد و حالا برای صبحانه آمد خانه. یک جلسه با آقای قاسمی داشتند. می گفت اگر خبری از تهران نشد، شنبه همراهشان برای شروع پروژه می روم. پرسیدم:"برای ناهار که برمی گردید؟" "بله آن شالله. فکر نمی کنم تا بعد ازظهر طول بکشه". ادامه دارد.. . در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG *لطفا مطالب را با لینک  برای دیگران ارسال کنید و رونق بخش کانال شهدا باشید* 🌹
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری #نویسنده_نجمه_طرماح #قسمت_چهل_و_سوم #منبع_کتاب_سرّسر دلم برایش تنگ ش
زندگینامه_شهید_عبدالله_اسکندری از پله ها بالا رفت. وضویش را گرفت و برگشت پایین. لباس گرمش را در آورد و پیراهن و شلوار بهترب پوشید. دکمه های پیراهنش را بست و گفت:"بسم الله الرحمن الرحیم، من رفتم سرکار" میز آشپزخانه را پاک می کردم. نگاهی بهش انداختم. با خودم گفتم سرکار؟! کار مشخصی که نداره حاجی. تا دم در بدرقه اش کردم و تا در را نبست برنگشتم. دوساعت بعد، درست ساعت ٩ بود که زنگ زد. سلام و احوالپرسی را کوتاه کرد و گفت:" ساک من دم دست باشه دارم میام که برم فرودگاه. به علیرضا هم خبر بدید که خودش رو برسونه. میخوام من رو ببره فرودگاه. خداحافظ" فقط گوش کردم و گوشی را گذاشتم. لحظه ای بالا سر تلفن مکث کردم. به علیرضا زنگ زدم و ازش خواستم زود خودش را برساند. در این فاصله فقط حواسم را له عبدالله و سفرش معطوف کردم. سریع ساک را ازیرزمین بیرون آوردم و گردو و کشمش و بادام و پسته، از هر کدام مقداری پوست کنده و آماده در یخچال داشتم. همه را یکجا ریختم در نایلون و توی کیفش گذاشتم. قرآن و آب و آینه را داخل سینی روی اوپن آشپزخانه گذاشتم. خیلی زود خودش را رساند. لباس هایش را عوض کرد و رفت سراغ ساکش. ذوی لباس ها بسته چهار مغز را دید. "این همه آجیل برای چیه؟" "بین راه حوصلت ن سر میره، مشغول باشید. برای خودتون و همراهاتون" زیپ ساک را کشید و سراغ علیرضا را گرفت. گفتم همون موقع بهش خبر دادم الان پیداش میشه. تا جوراب و مانتو پوشیدم و زیر غذا را کم کردم علیرضا هم رسید. با پدرش سلام و احوالپرسی کردند. ساک را توی ماشین گذاشتند. علیرضا پشت فرمان منتظر نشست. برای خداحافظی آمد: " حاج خانوم شما کاری نداری؟ حلال کن" گفتم:"منم میام. توی خونه طاقت نمیارم" گفت:"پس عجله کن که اگر به پرواز امروز نرسم معلوم نیس دیگه بتونم برم یا نه" چادرم را لای نرده پله ها گذاشته بودم. از زیر قرآن ردش کردم. چادرم را پوشیدم و با ظرف آب تا دم در آمدم. آقا عبدالله سوار شد. آب را پشت سرش ریختم و کاسه را همانجا گذاشتم و در رابستم. چشم از او برنمی داشتم. از لحظه نشستم داخل ماشین دلم می خواست حرف بزنم یا برایم حرف بزند. با خودش زمزمه می کرد و ذکر می گفت. روبرو را نگاه می کرد. اقرار میکنم که دیگر تحمل دوری اش را نداشتم. دستش را که پشت صندلی علیرضا گذاشته بود، فقط نگاه می کردم. آن قدر که شکل ناخن های از ته چیده شده اش. خدایا تا چند ساعت یا چند دقیقه دیگر کنارم خواهد بود! به فرودگاه رسیدیم. روی صندلی نشستم. از همانجا علیرضا و پدرش را که پشت میز اطلاعات پرواز ایستاده بودند و زمان پرواز را می پرسیدند نگاه کردم. آقا عبدالله شناسنامه و کارت شناسایی اش را از جیب کتش در آورد و به علیرضا داد. مدارک را تحویل دادند و اسمشان را در لیست انتظار نوشتند و با هم سمت من آمدند. "چی میگن؟" "میگن اگه مسافری نیومد صندلی خالی موند شما رو می فرستیم و الا همه بلیط ها فروخته شده" "آن شالله هرچی مصلحت باشه همون میشه" "من سپردم به خدا. کاش شما نمی اومدی خسته میشی" "من سپردم بخدا. کاش شما نمی اومدی خسته میشی" "من اینجا پیش شما راحت ترم تا توی خونه و دلم پر از آشوب رفتن شما. راستی حاج آقا به دخترها زنگ نزدی خداحافظی کنی؟ اصلا خبر ندارنا! " " باشه به فکرشون هستم. رفتنم قطعی بشه حتما زنگ میزنم" ادامه دارد.. . در ایتا 👇 🌷 🌷 🌷 🌷 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 🌷 🌷 🌷 🌷🌷در واتس آپ👇 https://chat.whatsapp.com/BWYt9AXokIyI7n5VyrsVDG *لطفا مطالب را با لینک  برای دیگران ارسال کنید و رونق بخش کانال شهدا باشید* 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
🚩 #خانطومان_آزاد_شد هم‌اکنون ارتفاعات، خاکریزها، سنگرها، مخفی‌گاه‌ها و زاغه‌های شورشیان تکفیری به
به امید بازگشت شهدای مفقودالاثر خانطومان بحق حضرت فاطمه الزهرا(س)🕊 13مدافع حرم شیرمرد مازندرانی در خانطومان، جرعه نوش شربت شیرین شهادت شدند و آنها رهنمود دفاع از حرم حضرت زینب(س) را با قلب خویش دریافتند و راه سرخ شهادت را برگزیدند. 🥀تا بال و پر باشد کبوتر میفرستیم حرف از گذشتن شد اگر سر میفرستیم 🥀کشتار خانطومان تن مارا نلرزاند مشتاق تر سرو و صنوبر میفرستیم http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
التماس دعا، چه حال خوشی چه دل روشنی، چه معراجی در دل شعله ها، شب جمعه زایر  کربلا شدی حاجی حنجر این دیار تا محشر جز سرود ظفر نمی خواند بر تن قطعه قطعه ات سوگند پرچمت بر زمین نمی ماند✊ 🌹 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*🌹بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ🌹* *🤚اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان"عج"* السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا ابا صالحَ المهدیّ یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القرآن یا امامَ الاِنسِ والجانِّ سیِّدی و مولایَ ! الاَمان الاَمان... 🌺🍃🌺🍃🌸🍃🌺🍃🌺 [📖] ** که در زمان غیبت امام زمان"عج" باید مرتب خوانده شوند: ﷽ *🌤[ دعای عصرغیبت]🌤* ﷽ اللهُمَّ عَرِّفنیِ نَفْسَکَ، فَاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفنی نَفْسَکَ لَمْ اَعرِفْ رَسُولَکَ، اَللهُمَّ عَرِّفنی رَسُولَکَ،فاِنَّکَ اِنْ لَمْ تُعَرِّفْنی رَسُولَکَ لَمْ اَعرِّفْ حُجَّتَکَ، اللهُمَّ عَرِّفنی حُجَّتکَ فَاِنَّکَ اِنْ لَْم تُعَرِّفنی حُجَّتکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینیِ.! *🌦[ دعای غریق ]🌦* یا اَللَّهُ یا رَحْمنُ یا رَحِیمُ یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِیِ عَلی دِینک *🌷أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌷* ** ┅─═ঊঈ🌿🌸🌿 *​​​اللّـهم جــعل عـواقب امـورنا بالخیر والشهاده فی رکاب المهدی «عج»​​​*🌹 💠گروه بصیرتے گلستان خاطرات شهـــدا💠 💠عضویت با👈🏻09178314082💠 🌹شادے روح شهـــداے اسلام صلوات🌹 ▫لطفا در انتشار مطالب تبلیغات رو حذف نکنید https://sapp.ir/golestanekhaterat http://eitaa.com/golestanekhaterat 💠💠💠💠💠
❤️ تویی امام زمانم، تویی تمام جهانم تویی بِه از همه خوبان، بیاگل نرگس تویی تمام امیدم، تویی نوا و نویدم تویی که جلوه احسان، بیا گل نرگس 🌙 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🖤 همہ مدیون تو هستند الهے مـادر سایہ‌اٺ ڪم نشود ازسر این نوڪرها من از این سوختنٺ پاے علے فهمیدم هسٺ فقط یاور بےیاورها 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 💠عضویت در واتساپ👈🏻09178314082 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
❁﷽❁ هرصبح پس‌از نافلہ ما رزقِ خود ازسفره‌ے گرفتیم دیوانہ‌ے و بہ سینہ تصویر قاب گرفتیم 🌷 🌤🌳 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فکرکردن‌به‌غم‌‌و‌غصه‌ی‌مادرسخت‌است خواندن‌روضه‌ی‌در،چندبرابرسخت‌است ازحسین‌‌این‌همه‌اصرار؛ حسن‌‌ حرف‌بزن ازحسن‌‌بغض‌پی‌بغض؛‌برادرسخت است http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
۹ بهمن ماه سالروز شهادت مغز متفکر  سالهای نخستین جنگ 🌷شهید حسن باقری🌷 و فرمانده وقت قرار گاه کربلا 🌷شهید مجید بقائی🌷 در عملیات والفجر مقدماتی در منطقه فکه  گرامی باد. http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
(س) شهـدا مادری انـد💚 همین استـ که مےشوند: ❣گمنـامِ گمنـامِ گمنـام .. همین است که اینجا عجیب 💚 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌷سلام آقاجان🌷 ❣صاحب عزای روضه های مکرر ، مهدی جان در امتداد اندوه بیکران فاطمیه ، در آنسوی بغض ها و اشک ها ، در درازنای تب دار و اشک آلود روضه ها ... ساحل روشنی است پر از پرواز مرغان دریایی ❣🕊 سرانجام تو باز می رسی و این درد نفس گیر ، این التهاب دیرپای ، این اندوه زجرآور پایان می یابد ❣تو باز می رسی و ما در پناه بیرق سبزت گره های چندصد ساله ی بغض را از حنجره هایمان باز می کنیم ... تو باز می رسی ای وارث غربت فاطمی ...🕊 ای آیینه دار صبر حیدری ...🕊 🖤🖤🖤 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
‍ ‍ 📜وصیتنامه شهید مدافع حرم فرمانده دلها حاج 🔸محمد قاسم جان، ، چندین سال بود از خداوند می خواستم پسری از ذریه و شیعه حضرت زهرا (س) به من بدهد و هر چند زیاد با هم نبودیم ولی بدان به یادتم و از تو می خواهم به یاد امام و باشی و به عنوان یک بسیجی ولایی همیشه در مکتب شهادت باشی. 🔹پسر عزیزم از جلسات و هیات اهل بیت و روضه غافل نشو که در ثقلین بود. 🔸نسبت به مستمندان، همسایگان اقوام باش و امورشون رو پیگیر باش. کار کن و فقط نیتت رضای خدا باشد. به مادرت وفا کن برای شادی روح شهدا صلوات http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔰ملت عزیز ایران پشتوانه ولایت فقیه و رهرو راه امام امت باشید، چون هر دو مانع دیکتاتوری می‌شود؛ الان در حال حاضر کشور‌های بزرگ استبداد و استعمارگر از ولایت فقیه می‌ترسند، چون ولایت فقیه مخالف حرکت استبدادی و انحرافی می‌باشد. 🔰امام را هرگز تنها نگذارید که غضب خدا نصیبتان نگردد و اگر همیشه با او باشید و پیرو خط او باشید، رحمت خدا که در حال حاضر مشاهده می‌کنید به سوی‌تان سرازیر می‌شود. 📎فرماندهٔ گردان‌امام‌حسین(ع) تیپ فاطمة‌الزهرا.س. 🌷 ولادت : ۱۳۳۶/۷/۱ کازرون ، فارس شهادت : ۱۳۶۱/۱۱/۸ دهلران ☘🌺☘🌺 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
کلام شهید اگر دو چیزرا رعایت بکنی، خدا شهادت را نصیبت میکند: یکی پرتلاش باش دوم مخلص این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت راهم نصیبت میکند. شهید حسن باقری شادی ارواح طیبه شهداء صلوات http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاج حسین یکتا: زمان جنگ بچه یتیم‌ها دنبال سربند یا فاطمه زهرا (س) بودند 😭 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🔴خاطره ی جالب حاج قاسم از دستگیری یکی از اشرار سیستان ✍ حاج نقل می‌کند یکی از اشرار بزرگ سیستان و بلوچستان را که سال‌ها به دنبالش بودیم و هم در مسئله قاچاق مواد مخدر خیلی فعالیت می‌کرد و هم تعداد زیادی از بچّه‌های ما را شهید کرده بود را با روش‌های پیچیده اطّلاعاتی برای مذاکره دعوت کردیم به منطقه خاصی و پس از ورود آن‌ها به آنجا او را دستگیر کردیم و به زندان انداختیم. خیلی خوشحال بودیم. او کسی بود که حکمش مثلا پنجاه بار اعدام بود. در جلسه‌ای که خدمت رسیده بودیم، من این مسئله را مطرح کردم و خبر دستگیری و شرح ماجرا را به ایشان گفتم و منتظر عکس‌العمل مثبت و خوشحالی ایشان بودم. بلافاصله فرمودند: همین الان زنگ بزن آزادش کنند! من بدون چون و چرا زنگ زدم، اما بلافاصله با تعجب بسیار پرسیدم «آقا چرا؟ من اصلا متوجه نمی‌شوم که چرا باید این کار را می‌کردم؟ چرا دستور دادید آزادش کنیم؟» گفتند: «مگر نمی‌گویی دعوتش کردیم؟» بعد از این جمله من خشکم زد. البته ایشان فرمودند:«حتما دستگیرش کنید.» و ما هم در یک عملیات سخت دیگر دستگیرش کردیم. مرام شیعه این است که کسی را که می‌کنی و مهمان تو است حتی اگر قاتل هم باشد حق نداری او را آزار بدهی. 📚خاطرات شفاهی شهید حاج قاسم سلیمانی http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat *عضویت در واتساپ👈🏻09178314082* اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──