eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.8هزار عکس
10.1هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
💞 #پیوند_آسمانی 💟همزمان‌با روز میلاد با سعادت کریم‌اهل بیت ، امام حسن مجتبی(ع) زوج جوانی زندگی مشترک خود را در جوار شهدای گمنامِ #معراج‌_شهدا آغاز کردند #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
؟؟ امام باقر 'ع' فرموده اند: در ماه رمضان ابتدا نماز بخوان، سپس افطار کن، مگر اینکه همراه عده ای بودی که منتظر افطار بودند. اگر قرار بود تو نیز با آنان افطار کنی، با ایشان مخالفت نکن و ابتدا افطار کن و در غیر این صورت ابتدا نماز بخوان. راوی پرسید: چرا این کار را کنم و ابتدا نماز بخوانم؟حضرت فرمود: چون دو وظیفه برای تو پیش آمده است: افطار و نماز پس با چیزی شروع کن که بر دیگری برتری دارد و آن نماز است‌. سپس فرمودند:و تو روزه داری؛ پس اگر نمازت را با حالت روزه به جا آوری و روز را پایان دهی، برای من دوست داشتنی تر است. •منبع⬇️ 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃حسن یعنی تمام هست زهرا 🍃حسن یعنی کریم هر دو دنیا 🍃حسن یعنی سکوت و رازداری 🍃حسن یعنی شب و دل بی قراری 🍃حسن یعنی غروری که شکسته 🍃حسن یعنی شهود دست بسته 🍃حسن یعنی غروب و رنگ نیلی 🍃حسن یعنی دوشنبه ضرب سیلی 🍃حسن یعنی بقیع تیره و تار 🍃حسن یعنی در وتیزیِ مِسمار 🍃حسن یعنی نه شمعی نه مزاری 🍃حسن یعنی نداری گریه داری 🍃حسن یعنی به رنگ ارغوانی 🍃حسن یعنی شکسته درجوانی 🍃حسن یعنی شهید زهر کینه 🍃حسن یعنی غریب اندر مدینه 🍃حسن یعنی تمام عشق مادر 🍃حسن یعنی عزیز قلب حیدر 🌷ولادت با سعادت کریم اهل بیت امام حسن مجتبی (ع) مبارک 🌷 ‌💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
❣سلام امام زمانم❣ تو بایدی و یقینی، نه اتفاقی و شاید تو سرنوشت زمینی، که اتفاق می‌افتد... یک روز می افتد ؛ آن اتفاق خوب را می گویم ... من به افتادنی که برخاستن اوست ایمان دارم ؛ هر لحظه ، هر روز ، هر نفس ... 🌷السلام علیک یا صاحب الزمان 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
💠 دعای افطار اَللّهُمَّ لَکَ صُمْنا وَ عَلى رِزْقِکَ اَفْطَرْنا فَتَقَبَّلْ مِنّا اِنَّکَ اَنْتَ السَّمیعُ الْعَلیمُ 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
🔰علت شکست امام حسن(ع) ⭕️«چیزی که امام حسن مجتبی علیه‌السلام را شکست داد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود. مردم، تحلیل سیاسی نداشتند. ⭕️چیزی که فتنه‌ی خوارج را به‌وجود آورد و امیرالمؤمنین علیه‌السلام را آن‌طور زیر فشار قرار داد و قدرتمندترین آدم تاریخ را آن‌گونه مظلوم کرد، نبودن تحلیل سیاسی در مردم بود و اِلّا همه‌ی مردم که بی‌دین نبودند. تحلیل سیاسی نداشتند. ⭕️یک شایعه دشمن می‌انداخت؛ فوراً این شایعه همه‌جا پخش می‌شد و همه آن را قبول می‌کردند! ۱۳۷۲/۸/۱۲» 📚سخنان 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
🙏 دعای شب شانزدهم ماه رمضان منقول از رسول خدا صلّی الله علیه و آله دعای پیامبر صلّی الله علیه وآله در شب شانزدهم ماه رمضان عبارت است از: هفت بار بگو: يَا اللَّهُ، هفت بار بگو: يَا رَحْمَانُ، هفت بار بگو: يَا رَحِيمُ، هفت بار بگو: يَا غَفُورُ، هفت بار بگو: يَا رَءُوفُ، هفت بار بگو: يَا جَبَّارُ، هفت بار بگو: يَا عَلِيُّ، پس بگو: صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اغْفِرْ لِي إنَّكَ أَنْتَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ. (بحارالأنوار، ج98، ص78 به نقل از البلدالامین) 🙏نماز شب شانزدهم ماه رمضان قالَ امیرالمؤمنین علیه السلام: مَنْ صَلَّى لَيْلَةَ سِتَّ عَشْرَةَ مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ رَكْعَةً، يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ الْحَمْدَ مَرَّةً وَ أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ مَرَّةً، خَرَجَ مِنْ قَبْرِهِ وَ هُوَ رَيَّانُ يُنَادِي بِشَهَادَةِ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَتَّى يَرِدَ الْقِيَامَةَ فَيُؤْمَرَ بِهِ إِلَى الْجَنَّةِ بِغَيْرِ حِسَاب. (بحارالأنوار، ج97، ص383 به نقل از اربعین شهید) امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: هرکس در شب شانزدهم ماه رمضان 12 رکعت نماز بخواند، در هر رکعت یک حمد و دوازده بار سوره تکاثر، از قبرش خارج می شود، درحالیکه سیراب است و به لااله الا انت شهادت می دهد ، و در قیامت به او امر می شود که بی حساب به بهشت برود. 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
‌ 🌷یا الله... بر هر مریضی شفایی نازل کن و بر هر مرده ای رحمتی و بر هر اندوهگینی فرجی و بر هر کسی که دوستش داریم خیری نازل کن... 🌷پروردگارا... نیکوترین سرنوشت ها حلال ترین روزی ها خالص ترین نیت ها صالح ترین عمل ها مقبول ترین عبادت ها رابرای من ودوستانم مقدربفرما. 🌷آمیــــن یارب العالمین🌷 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
#حسین_جان لحظه‌هایم سخت درگیر است با شش ‌گوشه‌ات حالِ الانم گره خورده به الان حرم روزی ام کن یک #شب_جمعه بیایم کربلا جان هرکس دوست داری، مرگ من، جان حرم... #شب_زیارتی_ارباب ❣ 💕التماس دعا 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
کارنامه دختر شهید مدافع حرم! بابا ببخشید که به جاتون امضا کردم!😔 http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
👌 😂 - محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟😊 -چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..😑😩 -پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!😐😂 یا مثلا میگفت:«پاشو جون من ،اسم سه چهار نفر مؤمن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!😟😊 هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم! 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌹🌹🌹
🔴 پاسخ به شبهه رایج ضدانقلاب: #سعید_طوسی چه ربطی به #رهبر_انقلاب دارد؟! #طوسی #قاری #فساد #صدای_آمریکا #تجاوز #رهبر #آیت_الله_خامنه_ای #اسلام #انقلاب #سرپوش #احتیاط #قضاوت #تهمت 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام آقا که الان رو بروتونم..... من ایستادم زیارت نامه میخونم.... مخصوص دلهای تنگ 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 🌷🌷
🌷شانزدهمین سحر رمضان را میہمان #شهدای_روحانی_مدافع_حرم باشیم🌷 ڪہ أَحیاء هستند و رزق‌شان عندربـــ ! شایداز برڪتـــ حضورشان خودِغریبمان رابیابیم...🌹 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
روز شانزدهمـ🖐 ذڪــرمنِ بے‌سروپا شده العفــ🙏ـو به‌حـق مہـ💚ــدے صاحب الزمان من ڪه از دورے این فاصـ ـ ـله‌هاخســته شدم😞 مےشود روزے من دیـدنِ روے شما؟ 😍 #اغثنے‌یا‌مولا💐 #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
چه شب های جمعه ای ڪه نگفتیم، "ظَلَمْتُ نَفْسی" ودوباره ظلم کردیم به خودمان!!!🍃 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
🍁🍂🍁🍂 🍁🍂🍁 🍁 دعاى روز شانزدهم ماه مبارک رمضان بسم الله الرحمن الرحیم  اللهمّ وَفّقْنی فیهِ لِموافَقَةِ الأبْرارِ وجَنّبْنی فیهِ مُرافَقَةِ الأشْرارِ وأوِنی فیهِ بِرَحْمَتِکَ الى دارِ القَرارِبالهِیّتَکِ یا إلَهَ العالَمین.  خدایا توفیقم ده در آن به سازش کردن نیکان ودورم دار در آن از رفاقت بدان وجایم ده در آن با مهرت به سوى خانه آرامش به خدایى خودت اى معبـود جهانیان. 🍁 🍁🍂🍁 🍁🍂🍁 🍂🍁🍂🍁 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
جزء۱۶...التماس دعا.mp3
3.95M
📖جزء خوانی روزانه ماه مهربانی 🌙 🌹جزء شانزدهم۱۶ 🎤استاد معتز آقایے 💈حجم فایل : ۳/۸ مگابایت 🌷هدیه به شهیدان و http://eitaa.com/golestanekhaterat
گـَر دِل شده حسینے و مشتاقِ ڪـَربلاسٺ این از ڪـِرامَٺ حَسَن و لطفِ مجتباست #به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌹🌹🌷🌷
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۵۵ ویشڪا محڪم با دو دست روے قفسہ ے سینہ ے مطهرہ میڪوبد و میگوید:آخہ دهاتے اون فندڪ بہ ڪلِ هیڪلِ تو مے ارزہ! با شڪ‌ نگاهے بہ هر دویمان مے اندازد و ادامہ میدهد:نڪنہ خودتون برش داشتید پس نمیدید؟! من و متعجب با چشمان گرد شدہ یڪدیگر را نگاہ میڪنیم،مطهرہ میخواهد چیزے بگوید ڪہ سریع میگویم:تهمت نزن!‌ وقتے برا وسیلہ ت صاحب درنمیاے همسایہ تو دزد نڪن! پوزخند میزند:جرات دارید ببرید بفروشیدش دزدا! چون هدیہ ے عشقم عمرا بگذرم! باید پسم بدید. همانطور ڪہ ڪولہ اش را روے دوشش جا بہ جا میڪند ادامہ میدهد:دارم براتون! سپس بہ سمت شاسے بلند مشڪے رنگے ڪہ سر ڪوچہ پارڪ شدہ میدود! _آیہ اینا دنبالمونن! بدون اینڪہ بہ شاسے بلند مشڪے ڪہ از دم مدرسہ تا اینجا دنبالمان افتادہ نگاہ ڪنم میگویم:ولش ڪن! نمیدونم پسرہ ڪیہ افتادہ دنبالمون ڪہ مثلا بترسونتمون! نزدیڪ خیابان خودمان میرسیم،مطهرہ باز میگوید:این پسره یہ جورے نگامون میڪنہ آیہ! ویشڪام هے با حرص باهاش حرف میزنہ! با آرامش لبخند میزنم:نمیبینے چقد ترسوان؟! از دم مدرسہ تا اینجا ڪلان شلوغ بود نیومدن جلو میخواستن ڪارے ڪنن تا الان میڪردن! با خندہ ادامہ میدهم:فڪر نڪنم پسرہ اسید آمادہ داشتہ باشہ از فردا بترس! با مشت آرام روے بازویم میڪوبد:اِ! ببین ترس تو جونم میندازے یا نہ؟! ساعت نزدیڪ سہ بعد از ظهر است و محلہ ے ما طبق معمول خلوت! ماشین گوشہ ے خیابان پارڪ میڪند،پسر قد بلند و لاغر اندامے پیادہ میشود. همانطور ڪہ نگاہ خصمانہ اش را بہ ما دوختہ تا مثلا بترسیم بہ سمتمان مے آید! مطهرہ دستم را محڪم میگیرد:بدو بریم! جدے نگاهش میڪنم:چرا میترسے؟! ڪہ سوژہ بدے دست ویشڪا تو ڪلاس بشینہ بگہ سوپرمنش یہ نگا بہ آیہ و مطهرہ انداخت دَر رفتن؟! مطهرہ سرش را تڪان میدهد:واقعا واژہ ے سوپرمنم برازندہ شہ! _عادے بہ راهمون ادامہ میدیم،مگہ بہ خودمون شڪ داریم؟! زیر چشمے میبینم ویشڪا هم از ماشین پیادہ میشود و ڪنار پسر راہ مے آید. پسر رو بہ ما میگوید:یہ لحظہ! بدون توجہ عادے قدم‌ بدمیداریم. _با شمام! باز توجهے نمیڪنیم ڪہ با سرعت خودش را بہ ما مے رساند. همانطور ڪہ نگاهے بہ ویشڪا مے اندازد:همینان؟! ویشڪا با پوزخند نگاهمان میڪند:آرہ! پسر نزدیڪ ما مے ایستد،دستانش را در جیب هاے شلوارش جینش فرو مے رود و میگوید:فندڪ دوست دخترمو‌ رد ڪنید بیاد! جا میخورم! جا میخورم از اینڪہ با چہ لفظے یڪ دختر،یڪ ریحانہ را توصیف میڪند! "دوست دختر"! قداست عشق ڪجا گم شدہ؟! بدون توجہ رو بہ ویشڪا میگویم:میرفتے پشت مدرسہ فندڪتو پیدا میڪردے،اگہ میخواستے بزرگترم بیارے جرات داشتے مامان باباتو میاوردے! صداے پسر بالا میرود:هوے درست صحبت ڪن! اخمانم درهم میروند:اینجا خونہ تون نیست ڪہ اینطورے صحبت میڪنید آقاے محترم! میخندد:آخہ تویہ اُملِ دزد چے میفهمے؟! آب دهانم را با حرص قورت میدهم،براے امثال او جوابے جز سڪوت ندارم! هرچہ میخواهد فڪر ڪند. دست مطهرہ را میڪشم براے رفتن ڪہ پسر ادامہ میدهد:تا فردا فندڪو برگردونید ڪہ هیچ! اگہ برنگردوندین واے بہ حالتون! نگاہ چندشش را بین من و مطهرہ مے گرداند و با لحن بدے میگوید:همچین مالے ام نیستید واسہ حال دادن ولے براے ڪتڪ خوردن بہ درد میخوردید! بہ ویشڪا نگاہ میڪنم ڪہ از این بہ اصطلاح حمایتِ دوست پسرش لذت میبرد! سرم را بہ نشانہ ے تاسف برایش تڪان میدهم،چہ ڪم دارد ڪہ دلش بہ ڪسے ڪہ امروز در خیابان هست و فردا نیست خوش شدہ؟! طاقت نمیاورم،با حرص میگویم:همہ رو مثل مادر و خواهرت نبین! پوست گندمے اش سرخ میشود و رگ‌ هاے گردنش برجستہ! دندان هایش را عصبے روے هم میفشارد:چہ زرے زدے؟! خونسرد میگویم:اونو ڪہ تو دارے میز.... نمیگذارد حرفم تمام شود! دستش محڪم روے صورتم مینشیند! آنقدر محڪم و سنگین ڪہ زمین میخورم! بے اختیار چشمانم را میبندم،جارے شدن خون از بینے ام بہ روے لب ها و چانہ ام را حس میڪنم... صداے فریاد مطهرہ بلند میشود،گوشم سوت میڪشد! دستم را روے گوشم میذارم و چشمانم را محڪم روے هم مے فشارم. اما مے شنوم صداے قدم‌ هاے بلندے را ڪہ نزدیڪ ما میشود و صداے مردانہ ے آشنایے را ڪہ فریاد میزند:چہ غلطے ڪردے؟! ... نویسنده این متن👆: 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۵۶ مطهرہ ڪنارم مینشیند و حالم را مے پرسد. جوابے نمیدهم. دستش سنگین بود... عجیب هم سنگین بود... با حرص نفسم‌ را بیرون میدهم،میخواهم‌ بابت این ڪارش تڪہ تڪہ اش ڪنم! ویشڪا مضطرب میگوید:حامد بدو! همان صداے آشنا با قدرت بہ گوشم میخورد:وایسید ببینم! پشت سرش مطهرہ فریاد میزند:ڪجا؟! جرات دارید وایسید! اما بہ جاے جوابے از دهان صداے قدم هاے بلند شان روے آسفالت در گوشم مے پیچد. چشمانم را آرام باز میڪنم،مطهرہ در حالے ڪہ بازویم را میگیرد با نگرانے میگوید:خوبے؟ سرم را بہ سمت چپ و راست تڪان میدهم و لب میزنم:یڪم سرم گیج میرہ! چشمانم بہ ڪفش هاے اسپرت مشڪے مردانہ اے مے افتد ڪہ ڪمتر از یڪ متر با من فاصلہ دارد. نگاهم را از ڪفش هایش تا صورتش بالا میڪشم،ڪتِ نوڪ مدادے اش را شلختہ روے آرنجش انداختہ،همانطور ڪہ نفس نفس میزند میگوید:خانم حالتون خوبہ؟! چقدر چهرہ اش آشناست! گنگ نگاهش میڪنم،ڪجا دیدمش؟! گونہ هایش ڪمے سرخ شدہ،نفس عمیقے میڪشد و بہ زور میگوید:دو...دو...یید...م نفس ڪم‌ مے آورد. این بار عمیق تر نفس میگرد و آرام نفسش را رها میڪند. _دوییدم دنبالشون اما زود سوار ماشین شدن. میخواهم از روے زمین بلند شوم ڪہ صداے آشناترے اجازہ ے حرڪت نمیدهد:چے شدہ؟! سرم را برمیگردانم،با تعجب سبزے چشمانش را بہ ما دوختہ! شهاب! چرا همہ جا هست؟! پسرے ڪہ رو بہ رویم ایستادہ میگوید:نمیدونم! مثل اینڪہ مزاحمشون شدہ بودن! بہ ڪمڪ مطهرہ مے ایستم،گیج بہ شهاب نگاہ میڪنم! پسر ادامہ میدهد:مرتیڪہ زد تو صورتش! و با سر بہ من اشارہ میڪند. شهاب با حرص لبش را بہ دندان میگرد و سریع رها میڪند. آرام بہ سمتمان مے آید،اخم ڪم رنگے ابروانش را بہ هم نزدیڪ ڪردہ. سبزے چشمانش تیرہ تر بہ نظر مے رسند،رو بہ من میگوید:مے شناختینشون؟ مطهرہ سریع میگوید:آرہ...یعنے نہ... پسرے ڪہ ڪنار شهاب ایستادہ میگوید:یعنے چے؟! آب دهانش را قورت میدهد:یعنے فقط دخترہ رو میشناسیم،هم ڪلاسے مو... اجازہ نمیدهم ادامہ بدهد زمزمہ وار میگویم:ڪمڪم ڪن بریم! بہ صورتم خیرہ میشود،حلقہ هاے اشڪ مردمڪ‌ هاے مشڪے اش را در آغوش میگرند:از دماغت دارہ خون میاد...دستش بشڪنہ... گوشہ ے چادرش را روے انگشت شصت و اشارہ اش میڪشد،میخواهد بینے و لبم را پاڪ ڪند ڪہ دستش را میگیرم:نہ دست نزن! متعجب نگاهم میڪند،دستش را میڪشم:بیا بریم! بدون حرف ڪمڪم میڪند بایستم،بہ چادرم زل میزند. بوے خون و خیسے اَش روے صورتم اذیت میڪند،از آن بدتر چادر خاڪے ام... میخواهیم راہ بیوفتیم ڪہ شهاب میگوید:فرزاد شمارہ پلاڪشونو دیدہ،میریم پیداش میڪنیم. بدون اینڪہ نگاهش ڪنم میگویم:ممنون نیازے بہ ڪمڪ نیست! با تحڪم ادامہ میدهم:نیازے بہ ڪمڪ غریبہ ها نیست! نمیخواهم دور و برم باشد،پا میگذارم روے ڪنجڪاوے ام،زندگے آرامم را دوست دارم... انگار دلم از روزهاے پیشِ رو آگاہ شدہ... چند قدم دیگر برمیداریم ڪہ سایہ ے ڪسے ڪنارمان مے آید:خانم! واژہ ے خانم را یڪ جورے میگوید. یڪ‌ جورے ڪہ انگار من را مناسب این واژہ نمیبیند! تنها براے ناراحت نشدنم این لفظ را بہ ڪار میبرد،گویے "خانم" را جایگزین واژہ "دخترخانم" ڪردہ! همانطور ڪہ با مطهرہ قدم برمیداریم جدے جواب میدهم:بلہ! ڪتش را بہ سمت شهاب پرت میڪند و رو بہ من میگوید:از چے میترسید؟! با این آدما باید برخورد شہ ما ڪہ شاهد بودیم پیگیر شید؛مگہ هر ڪے بہ هر ڪیہ؟! جلوے درمان میرسیم،شلوغے داخل ساختمان رو بہ رویے ڪہ در حال ساخت است گوش هایم را اذیت میڪند. چهرہ ام درهم میشود،مطهرہ با صداے لرزان میگوید:تو مطمئنے خوبے؟! سرت بہ جایے نخورد؟! آرام میگویم:وایسا! سرم را برمیگردانم،شهاب ڪتِ فرزاد را روے دستش انداختہ و با اخم نگاهمان میڪند. سوال هاے در ذهنم بیشتر میشود،شهاب همراہ این پسرے ڪہ چهرہ اش برایم آشناست اینجا چہ میڪند؟! _مهندس! متعجب بہ ڪارگرے ڪہ در ساختمان رو بہ رویے ڪار میڪند و لفظ مهندس را خطاب بہ ما میگوید نگاہ میڪنم. فرزاد میگوید:بلہ! _از شرڪت زنگ زدن گفتن ڪار واجب دارن. چشمان مشڪے اش را بہ زمین مے دوزد و دستش را داخل جیبِ شلوار ڪتان مشڪے اش میبرد. همانطور ڪہ داخل جیبش را میگردد میگوید:بگو دارہ میاد شرڪت! _آخہ برادرتون گفتن... جدے و با‌ تحڪم میگوید:بہ مهندس بگید تا چند دیقہ دیگہ شرڪتم! ... نویسنده این متن👆: 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود
﴾﷽﴿ 💠 💠 ۵۷ هم زمان با گفتن این حرف موبایل نقرہ اے اش را از جیبش بیرون میڪشد،سیب گاز خوردہ ے معروف روے موبایلش خودنمایے میڪند. ڪارگر چشمے میگوید و دوان دوان بہ سمت ساختمان میرود. انگشت اشارہ ام را روے زنگ میگذارم. صداے مادرم است از آیفون میپیچد:ڪیہ؟ با صدایے ڪہ انگار از تہ چاہ بلند شدہ میگویم:منم مامان! چند لحظہ بعد در باز میشود،چشمانم بین شهاب و پسرے ڪہ فرزاد خطابش ڪرد مے چرخد. اتفاقات و سوالات تمام این مدت جلوے چشمانم رژہ میروند،طاقت نمیاورم آشفتہ میگویم:ما قبلا همدیگہ رو ندیدیم؟! فرزاد بدون اینڪہ نگاهم ڪند میگوید:تو مغازہ ے پدرتون همدیگہ رو دیدیم! بہ فڪر فرو میروم،مغازہ ے پدرم؟! باز هم چیزے یادم نمے آید. انگار از چهرہ ام میخواند:پدرم با پدرتون ڪار داشتن،ساجدے ام فرزاد ساجدے! نام خانوادگے اش را در ذهنم مرور میڪنم. تازہ یادم مے افتد! چند وقت پیش ڪہ قانون شڪنے ڪردم و بہ محل ڪار پدرم رفتم،همراہ پدرش بہ مغازہ آمدہ بود. آهانے میگویم،میخواهم وارد خانہ شوم ڪہ با عصبانیت میگوید:چرا بہ این آدما بها میدید؟ شما میترسید بقیہ باید توانشو بدن؟! اخمانم درهم میرود،خونم بہ جوش مے آید و باز از بینے ام راہ مے افتد. _تاوان؟! موبایلش را داخل جیب شلوارش میگذارد:بلہ تاوان! چون اینا فڪر میڪنن ڪسے صداش درنمیاد هر غلطے دلشون بخواد آزادن انجام بدن نهایتا باباشون با یڪم پول حل میڪنہ، امروز وسط خیابون جرات ڪرد دست رو شما بلند ڪنہ فردا یڪے دیگہ! پوزخند میزنم،من میترسم؟! لابد فڪر ڪردہ چہ سر و سرے بینمان بودہ یا تو سرے خورم! مطهرہ با اشارہ ے من وارد حیاط میشود،پشت سرش وارد میشوم. همانطور ڪہ میخواهم در را ببندم نگاهے بہ صورتش مے اندازم و محڪم میگویم:من از ڪسے نمیترسم! سپس در را میبندم! صدایش را میشنوم:بچہ! احساسم درمورد طرز "خانم" گفتنش بے مورد نبود! اهمیتے نمیدهم. پوفے میڪنم و رو بہ مطهرہ میگویم:تو شاهدم میشے؟! گنگ نگاهم میڪند. ادامہ میدهم:دارم براش! تازہ بہ دوران رسیدہ با یہ فندڪ طلا و یہ ماشین فڪ ڪردہ خیلے بزرگہ! صداے مادرم نزدیڪ میشود. _چرا نمیاے تو؟! دو ساعتہ جلو در... مادرم با دیدنِ من حرفش را میخورد،چشمان قهوہ اے اش نگرانے را فریاد میزنند. با دست روے گونہ ے سمت راستش میڪوبد و میگوید:یا امام‌ زمان!‌ چے شدے آیہ؟! سپس بہ سمتم میدود. مطهرہ سلام میڪند اما مادرم بہ قدرے حواسش پرتِ من شدہ ڪہ صدایش را نمیشنود! پدرم از داخل خانہ میگوید:چے شدہ پروانہ؟! مادرم بدون توجہ بہ صداے پدرم چانہ ام را بہ دست میگیرد و مبهوت میگوید:صورتت چے شدہ؟! تصادف ڪردے؟! خوردے زمین؟! با برخورد دستش ڪمے درد بین اجزاے صورتم میپیچد. با ترس ادامہ میدهد:دماغت چرا اینطوریہ؟! لبم را میگزم،پدرم میان چهارچوب در مے ایستد. وقتے مے بینمش انگار تمام پشت و پنهانم را پیدا ڪردہ ام! حامے ام‌ میبینم! انگار نہ انگار دست این مرد هم چندبار روے صورتم‌ نشستہ... نہ! پاڪ‌ میڪنم از ذهنم برخوردهاے سنگین دستش را... بہ جایشان تنها صحنہ هاے نوازش ڪردن هاے عاشقانہ اش را مے نشانم. اما سیلے این نامحرم عجیب روحم را زخمے ڪردہ... بغض گلویم را میفشارد،در مردمڪ هاے گشاد شدہ چشمش تنها خودم را میبینم. قطرہ ے اشڪے از گوشہ ے چشمم مے چڪد،صداے بغض آلودم‌ را بلند میڪنم:اون پسرہ...بابا... نمیتوانم ادامہ بدهم سیلِ اشڪانم جارے میشوند،خودم‌ را در آغوش مادرم مے اندازم. خیالم راحت است! دو ڪوہ را ڪنارم دارم! بہ وضوح میبینم پوست گندمے پدرم مثلِ گچِ دیوار میشود! حیران بہ گوشہ هاے چادر خاڪے ام‌ نگاہ میڪند سپس بہ صورت بے حال و خونے ام. صدایش مثل همیشہ نیست،انگار اصلا صدایے ندارد بہ زور میشنوم ڪہ میگوید:ڪدوم پسرہ؟! و ریتم نفس هاے غیر عادے اش موسیقے صحنہ میشود... ... نویسنده این متن👆: 👉 💠 به رسانه مردم بپیوندید👇 https://eitaa.com/javanan_enghelabi313 https://sapp.ir/javanan_enghelabi_313 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 درنشر لینک حذف نشود