eitaa logo
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
3.3هزار دنبال‌کننده
25.7هزار عکس
10هزار ویدیو
196 فایل
💠خاطرات،وصایا،سیره عملی شهدا💠 ،انتقادات پیشنهادات @Sun_man313 🕪مسئول تبادلات و تبلیغات 👇👇 @MZ_171 تبادل فقط با کانالهای انقلابی و مذهبی بالای 1k در غیر اینصورت پیام ندهید این کانال در سروش👇 https://sapp.ir/golestanekhaterat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 ✍سردار دربندي در آسمان كردستان بوديم و سوار بر هلي كوپتر🚁.ديدم ايشان مدام به ساعت شان نگاه مي كند. علت را پرسيدم. گفت:موقع نماز است. همان لحظه به خلبان اشاره كرد كه همين جا فرود بيايد تا نماز را در اول وقت بخوانيم. خلبان گفت: اين منطقه زياد امن نيست، اگر صلاح بدانيد تا مقصد صبر كنيم. شهيد صياد گفت: اشكالي ندارد، ما بايد همين جا نماز را بخوانيم.هلي كوپتر نشست. با آب قمقمه اي كه داشت، وضو گرفتيم و نماز ظهر را همگي به امامت ايشان اقامه كرديم🌷. 🌸 🌸 http://eitaa.com/golestanekhaterat
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
👌 😂 - محمد پاشو!..پاشو چقدر می خوابی!؟😊 -چته نصفه شبی؟بذار بخوابم..😑😩 -پاشو،من دارم نماز شب میخونم کسی نیست نگام کنه!!!😐😂 یا مثلا میگفت:«پاشو جون من ،اسم سه چهار نفر مؤمن رو بگو تو قنوت نماز شبم کم آوردم!😟😊 هرشب به ترفندی بیدارمان میکرد برای نماز شب..عادت کرده بودیم! 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌹🌹🌹
🔷گلستان خاطرات شهـــدا🏴🔷
#به_رسم_رفاقت_دعای_شهادت http://eitaa.com/golestanekhaterat
🌷 ✍️همرزمان شهید با حميدرضا در جزيره مينو بوديم😊. روزي براي انجام دادن كاري سوار بر خودرو شديم و به طرف اهواز حركت كرديم. فصل تابستان بود و گرماي طاقت فرساي خوزستان همه را اذيت مي كرد😥. ناگهان در نزديك هاي اهواز، حميدرضا خودرو را كنار جاده متوقف كرد. دليل توقف را پرسيدم. او گفت: مگر صداي اذان را نشنيدي؟ به او گفتم: تا اهواز راهي نمانده است و در آنجا زير سرپناهي نماز مي خوانيم😉. حميدرضا نگاه معني داري به من كرد و گفت: تو از كجا مي داني تا اهواز ما زنده هستيم؟سپس با مقدار آبي كه در ماشين داشتيم، وضو گرفتيم و همان جا نماز را در اول وقت به جا آورديم🌷. 🌷 http://eitaa.com/golestanekhaterat
💞 💞 🌹💌🌹 آخرین نامه شهیدچمران به همسرش ❤️من در ایران هستم ولی قلبم با تو در جنوب است، در مؤسسه، در صدر، باتو احساس میکنم، فریاد میزنم، می سوزم و می روم زیر بمباران آتش، من احساس میکنم با تو به سوی مرگ میروم، به سوی شهادت، به سوی لقای خدا با کرامت. من احساس میکنم در لحظه با تو‌هستم حتی هنگام شهادت، حتی روز آخر در مقابل، وقتی مصیبت روی وجود شما سیطره می کند، دستتان را روی دستم بگیرید و احساس کنید که وجودتان در وجودم ذوب می شود. عشق را در وجودتان بپذیرید. دست عشق را بگیرید، عشق که مصیبت را لذت تبدیل می کند، مرگ را به لقا و ترس را به شجاعت❤️ http://eitaa.com/golestanekhaterat
": . شب تحویل سال سفره هفت سینو با کمک و سلیقه هم چیدیم... از عصر اون روز درد خفیفی رو احساس میکردم... مثه همیشه حواسش به حال و هوام بود...❤ گفت : "خانومی خوبی...؟💕 میخوای بریم دکتر...؟😢 دستامو تو دستش گرفت و شروع کرد آروم آروم نوازش کردن... آیت الکرسی میخوند و با لبخند زیباش تحمل اون لحظاتو برام شیرین و ممکن میکرد... دردم شدیدتر شد و رفتیم بیمارستان ، باید بستری میشدم... تنها ناراحتیم این بود که باید دور از آقا مهدی چند ساعت با درد دست و پنجه نرم میکردم... ... به قدری ارتباط معنوی و قلبیمون زیاد بود که تموم اون لحظات حضورشو کنارم حس میکردم...❤ دمدمای صبح بود که امیر پا به دنیای زیبا و عاشقونه من و باباش گذاشت... یکی از بهترین لحظات زندگیمونو کنار هم روز عید سال نو جشن گرفتیم... اون روز اشکای شوقمون بعد از در آغوش کشیدن بچه مون خاطره ای شد بیاد موندنی... دستای کوچولوشو گرفت و با لبخند نگاشون میکرد و میبوسید...❤ دستامو تو دستاش گرفت و نوازش کرد و گفت... "بخاطر زحمتی که واسه حمل امیر کشیدی ، واسه اذیتهایی که شدی حلالم کن... خداروشکر که هر دوتون سالمین خیلی ازت ممنونم عزیزم... لحظه به لحظه با ابراز محبتش به من و امیر خوشحالی وصف ناشدنیشو نشون میداد... نماز شکرشو که خوند با همون ذوقی که داشت با خونواده ها تماس گرفت و... خبر تولد و سلامتی من و امیر رو بهشون داد... (همسر شهید،مهدی خراسانی)😊 💕 http://eitaa.com/golestanekhaterat 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🔸 🔰 گناه‌های کوچک یک روز مریم آمد و گفت: "به من یک روز مرخصی بده". رفت و شب برگشت، دیدم سخت راه می رود! پرسیدم: "تصادف کردی؟" جوابی نداد... پاپیچش شدم تا بالاخره گفت که روی لوله‌های نفت -که خدا می‌داند توی داغ خوزستان چقدر داغ می‌شدند- پا برهنه راه رفته! پرسیدم "چرا این کار رو کردی؟" گفت:" شده بودم این کار رو باید می کردم تا یادم بیاید چه آتشی در منتظر من است". گفتم: "تو که جز کاری نمی کنی". گفت: "فکر می‌کنی! بعضی اشاره‌ها، بعضی سکوت های نا به جا؛ همه‌ی اینها گناهای کوچیکیه که تکرار می کنیم و برامون می‌شن". •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷
#زندگی_به_سبک_شهدا وقت #ناهار رفتم پشت یه تپه🗻 با تعـ😳ـجب دیدم کاظم روی خاک نشسته و لبه‌ های نون🍞 رو از رو زمین بر می‌داره، تمیز می‌کنه و می‌خوره. اونقدر ناراحـ😔ـت شدم که به جای سلام گفتم: داداش! تو فرمانده تیپ هستی ، این کارها چیه؟! مگه غــذا نیست؟! خودم دیدم دارن غذا پخش می‌کنند. کاظم گفت: اون غذا مال بسیجی ‌هاست... این نونارو مردم با زحمت از خرج زندگیشون زدند و فرستادند . درست نیست اسراف کنیم.... #رفیق_شهید_من #شهید_کاظم_نجفی_رستگار •┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• http://eitaa.com/golestanekhaterat https://sapp.ir/golestanekhaterat 🌷🌷🌷