#تاثیر_آرزوها
#لطفا_تا_آخر_داستان_را_بخوانید
💠 از کودکی به رفتارها و کارهای حسین غبطه می خوردم.
🔹 از همان دوران ابتدایی با هم در یک مدرسه و در یک کلاس بودیم و در دوران راهنمایی و دبیرستان هم در یک مدرسه درس خواندیم.
🌐 هر چند در دوره دبیرستان، من رشته ادبیات و علوم انسانی را انتخاب کردم و او در رشته تجربی حاضر شد ولی چون خانه ما و آنها نزدیک هم بود معمولاً رفت و آمد ما به مدرسه با هم بود.
🌟 همیشه به گونه ای رفتار می کرد که همه او را تحسین می کردند و از عقل او می گفتند.
👏 می گفتند حسین خیلی از عقلش استفاده می کند. اگر رفتارهای او و کارهای او را همه می پسندند چون بیش از دیگران از عقلش استفاده می کند و کارهایش را با فکر و اندیشه پیش می برد.
🏆 واقعاً هم همینطور بود.🌷
💐 در تصمیم گیری ها و کارهایی که می خواست انجام دهد خوب فکر می کرد و همه جوانب را بررسی می کرد تا بتواند تصمیم خوب و عاقلانه ای بگیرد.
🌐 برای خواندن #ادامه_داستان روی لینک زیر کلیک کنید🙏🏻
👇👇👇👇👇👇
🌷 http://sahoseini.blogfa.com/post/135 🌷
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
@golestannahj
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
#قضاوت_عجولانه
💠 ملاک، حال فعلی افراد است، گذشته ها گذشته❗️
#لطفا_تا_آخر_داستان_را_بخوانید
📚 کلاسمان که تمام شد با دانشجویان دیگر به حیات دانشگاه رفتیم تا قدم بزنیم.
💯 روز اول سال تحصیلی بود. با هم به بوفه رفتیم و چندتا آبمیوه و کیک یزدی گرفتیم تا چند دقیقه ای نفسی تازه کنیم و به کلاس بعدی برویم.
💢 مشغول خوردن کیک هامون بودیم که یکمرتبه حمید ترابی گفت:
♻️ بچه ها❗️ سریع بچرخید اون طرف❗️
⬅️ تا خواستم بگم چرا❓گفت: سریع بچرخ❗️
🌴من هم مثل دوستان دیگرم به طرف دیگری چرخیدم و به حمید گفتم: چیه❓ چرا اینجوری کردی❓ چیزی شده❓
◀️ گفت: شماها مشغول خوردن کیک و آبمیوه باشید و اصلا هم به کسی توجه نکنید. بعداً براتون توضیح می دهم.
🌸 یکی دو دقیقه که از جریان گذشت، حمید نگاهش را به اطرافش انداخت و گفت: آزاد باش❗️
🔹راحت باشید، به خیر گذشت❗️
🌹 رضا گفت: نمی خواهی به ما بگی چی شده⁉️
🔸گفت: راستش را بخواهید یکی از دوستان دوران ابتدایی ام را دیدم که داشت به طرف بوفه می آمد.
👏 گفتیم: خوب! اینکه ناراحتی نداره تازه باید خوشحال هم باشی که دوباره او را دیدی❗️ چرا دیگه روتو ازش برگردوندی❓
♻️ گفت: آخه شماها که نمی دونید.
☑️ اون پسر، یکی از قالتاق های اون روز بود، بچه ها ازش فراری بودند....
🌐 برای خواندن #ادامه_داستان روی لینک زیر کلیک کنید🙏🏻
👇👇👇👇👇👇
🌷 http://sahoseini.blogfa.com/post/136 🌷
#شهدای_مدافع_حرم
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
@golestannahj
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
#داستان_هایی_از_نهج_البلاغه
#لطفاً_تا_آخر_داستان_را_بخوانید
💯 راز فراوانی نعمت در خانواده های لا اُبالی🌷
✍️ دنیای عجیبی است و اتفاقاتی که در این دنیا می افتد از همه عجیب تر است. هیچ کس از اسرار این عالم اطلاعی ندارد جز پیشوایان دینی و اولیاء و بزرگانی که در اثر خودسازی به اسرار این عالم پی برده اند.
✅ در همسایگی ما خانواده ای زندگی می کند که نه تنها اهل دین و #دینداری_نیستند بلکه حتی دینداران را هم #مسخره_میکنند.
🌸 هر شب تا نیمه های شب صدای ساز و آواز از درون این خانه بلند است و همسایه ها از آنها آسایش ندارند.
♻️ از نظر امکانات هم #بهترین_خانه و #بهترین_ماشین را دارند و از نظر سر و وضع هم، #شیک_ترین لباس ها را می پوشند و خلاصه اینکه از قشر سرمایه دار و پولدار و #مرفه_بی_درد هستند که هیچ کس و هیچ چیز جز خوشی و شادی خودشان برای آنها مهم نسیت.
💐 #نه_حجاب درست و حسابی از زن و دختر این خانه دیده می شود و نه با حجاب دختران همسایه میانه خوبی دارند. هرگز هم نشنیدیم که خودشان یا یکی از فرزندانشان بیمار شده باشند و یا به بیمارستان مراجعه کرده باشند.
🌐 اما در خانه ما، که #مقید_به_نماز و مسجد و #قران و دعا هستیم...
💯برای خواندن ادامه داستان روی لینک زیر کلیک کنید👇
🌷 http://sahoseini.blogfa.com/post/138 🌷
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
@golestannahj
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
#داستان_هایی_از_نهج_البلاغه
#لطفاً_تا_آخر_داستان_را_بخوانید
💯 باغ وحش🌷
✍️ برای اولین بار بود که با خانواده تصمیم گرفتیم به باغ وحش برویم.
از طرفی خوشحال بودم که حیوانات مختلفی را از نزدیک میبینم اما از طرف دیگر از اینکه قرار بود با حیوانات وحشی از نزدیک روبرو شوم می ترسیدم و با خودم فکر میکردم اگر خدای ناخواسته یکی از حیوانات وحشی از قفس بیرون بیاید چه اتفاقی می افتد❓
🌸 بالاخره روز جمعه فرار رسید و قرار بود با پدر و مادرم به بوستان حکمت برویم.
🌴 بوستان حکمت یکی از پارک هایی است که بیرون از شهر ما قرار دارد و به این دلیل که فضای زیادی برای استراحت در آن آماده کرده اند، مردم زیادی در طول هفته و خصوصا روزهای آخر هفته به آنجا می روند.☘️🍀
🌱🌿 ما هم چندین بار به آن بوستان رفته بودیم ولی یکی دو ماهی است که باغ وحش بزرگی هم در آنجا راه اندازی کرده اند که ما برای اولین بار میخواهیم در این روز جمعه به آن باغ وحش برویم.🎋
💐 ساعت نزدیک یازده بود که پدر و مادرم وسایل مورد نیاز را برداشتند من هم برای اینکه به آنها کمک کرده باشم زیرانداز را برداشتم و همگی از خانه بیرون رفتیم.🌷
🌻 لطفا ادامه مطلب را بخوانید👇👇
💯برای خواندن ادامه داستان روی لینک زیر کلیک کنید👇
http://sahoseini.blogfa.com/post/139
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄
@golestannahj
┄┄┅═✧❁🌼💐🌸❁✧═┅┄