eitaa logo
کانال خبری گلستان شهدا
43.1هزار دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
7.4هزار ویدیو
4 فایل
ارتباط با کانال و تبلیغات👇 https://eitaa.com/Admin_GolestanShohada ✅ کانال خبری گلستان شهدا با کد ۱-۱-۶۹۲۶۷-۶۱-۴-۲ در سامانه شامد وزارت ارشاد ثبت گردیده است. این کانال شخصی بوده و هیچ ارتباطی به ارگان خاصی ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
#قافله رفت و در این معرکه ما ماندیم و مشتی خاطره! و لبخندهایی که #اشک را هدیه ی دیدگانمان میکند... #جا_مانده_ایم😔 کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @Golestanshohadaesf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب از ‌دو هفته قبل از ، شهید کاظمی آمد پیش من و گفت از شما دو درخواست دارم؛ یکی این که دعا کنید من بشوم، دوم اینکه دعا کنید من بشوم. گفتم: شماها واقعا است بمیرید؛ شماها که این روزگارهای مهم را گذراندید، نباید بمیرید؛ شماها همه‌تان باید شهید شوید؛ ولیکن حالا زود اسټ و هنوز کشور و نظام به شما احتیاج دارد. بعد گفتم: آن روزی که خبر شهادت را به من دادند، من گفتم صیاد، شایسته‌ی شهادت بود؛ حقش بود؛ حیف بود صیاد بمیرد. . وقتی این جمله را گفتم، چشم‌های شهید کاظمی پر از شد و گفت: ان شااللہ خبر من را هم بِهِتون بدهند. کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمدم چادر گروهان، تورجی نشسته بود. طبق معمول به احترام بلند شد. گفتم: شرمنده محمد آقا! من با یکی از دوستام قرار دارم. باید برم و تا عصر برمی‌گردم. بی مقدمه گفت: نه! نمیشه! گفتم: رفیقم منتظر منه. دوباره با جدیت گفت: همین که شنیدی. با تمام احترامی که برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلی جدی بود. شدم. وقتی داشتم از چادر بیرون می آمدم، با ناراحتی گفتم: "". هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم، با دوید دنبال من. دستم را گرفت و گفت: "این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم. خیس بود. بعد ادامه داد: این برگه مرخصی! کردم. هر چقدر دوست داری بنویس اما حرفت رو پس بگیر. گفتم: به خدا کردم، اصلا منظوری نداشتم. با دیدن حال و گریه ‌ی او، خودم هم گرفت. (به نقل از سید احمد نواب) شهید کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf
دفعه آخری که مرخصی گرفت و آمد، آخرین روزهای اسفند سال ۶۵ بود. سر و صورتش پانسمان پیچ و دستش هم در گچ بود. این بار شدیدتر از قبل شده بود و حالت‌های عجیب‌تری داشت. تصمیم گرفت با برخی دوستانش به برود. برادرش علی که همسفر مشهدش شده بود، برایم تعریف کرد: "محمدرضا روز اول اصلا داخل نرفت و دورا دور به آقا سلام ‌داد. تا این‌که روز دوم زودتر از بقیه دوستان اذن دخول را خواند و وارد حرم شد. می‌ریخت و با آقا صحبت می‌کرد". به او گفته بودند: "چرا روز اول داخل حرم نمی‌رفتی؟" گفته بود: "من تا حاجتم را از (ع) نگیرم، داخل نمی‌آیم". البته من این‌ها را بعد از شهادتش فهمیدم. اینکه همان شب اول در مشهد، امام رضا(ع) را دیده بود که به او گفته بودند: "تو بیا داخل حرم، ما حاجت تو را داده‌ایم". با این خوابی که در مشهد دیده بود می‌توان گفت که محمدرضا حاجت شهادتش را از امام رضا(ع) گرفت. راوی: مادر شهید شهید کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان: @GolestanShohadaEsf