#ماه_رمضان_در_جبهه_ها
بعداز ۴۸ ساعت درگیری با دشمن
نیمه شب به اردوگاه رسیدیم...
مقداری آب و یک جعبه خرما باقی مانده بود، فرمانده بچه های #گردان را به خط کرد و گفت: برادرانی که خیلی گرسنه هستند از این خرما بخورند و آنهایی که می توانند، تا فردا صبح تحمل کنند.
جعبه خرما بیـن بچه ها دست به دست چرخیددتا به #فرمانده رسید...
فرمانده به جعبه خرما نگاه کرد، خرماها دست نخورده بود ، بچهها تنها با آب قمقمههایشان افطار کرده بودند.
#ماه_رمضان
#تیرماه_شصت_و_یک
#عملیات_رمضان
#بفدای_لب_تشنه_ات_یا_حسین
کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان:
@Golestanshohadaesf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نخستین باری بود که #مسئولیت قبول میکرد! چند روز بعد گفتم محمدرضا باید #معاون_گروهان شوی. قبول نمیکرد، با اصرار به من گفت: به شرطی که #سهشنبهها تا عصر چهارشنبه با من کاری نداشته باشی، با تعجب گفتم: چطور؟ با خنده گفت: جان آقای مسجدی نپرس، قبول کردم و محمد معاون گروهان شد. #مدیریت محمدرضا خیلی خوب بود.
مدتی بعد دوباره محمدرضا را صدا کردم و گفتم: باید مسئول گروهان بشی. واسطه آورد که قبول نکند. گفتم: اگر مسئولیت نگیری باید از #گردان بری، کمی فکر کرد و گفت: قبول میکنم، اما با همان شرط قبلی، گفتم: یعنی چی که تو شرط میگذاری؟ اصلا بگو بعضی هفتهها که نیستی کجا میروی؟ اصرار میکرد که نگوید. بالأخره گفت: حاجی تا زنده هستم به کسی نگو، من سهشنبهها از این جا میرم #مسجد_جمکران و تا عصر چهارشنبه بر میگردم.
با تعجب نگاهش میکردم.
بعدها فهمیدم مسیر ۹۰۰ کیلومتری #دارخوئین تا جمکران را میرود و بعد از خواندن نماز #امام_زمان(عج) برمیگردد. میگفت: یکبار ۱۴ بار ماشین عوض کردم تا به جمکران رسیدم. بعد هم نماز را خواندم و سریع برگشتم.
شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
کانال رسمی گلستان شهدا اصفهان:
@GolestanShohadaEsf