گلشن راز
گفتمت رخ بنمای و دلم را بربایی چه توان کرد که دل برده ای و رخ ننمایی به همه ماه رخت جلوه نماید چه ت
رؤیت عید به یاران تو روزیست مبارک
که چون گل خنده براری و چو بلبل بسرایی
از کجا می گذری تا سر راهت بنشینم
که به چشمم کف پایی زره لطف بسایی
لحظه مهر تو بیرون نرود از دل «میثم»
چه غم ار دل ببری یا به غم دل بفزایی
https://eitaa.com/golshaneraaz
گلشن راز
اندک اندک جمع مستان میرسند اندک اندک می پرستان میرسند دلنوازان نازنازان در ره اند گلعذاران از گلس
لاغران خسته از مَرعای عشق
فربهان و تندرستان میرسند
جان پاکان چون شعاع آفتاب
از چنان بالا به پَستان میرسند
خرّم آن باغی که بهر مریَمان
میوههای نو ز مَستان میرسند
اصلشان لطفست و هم واگشتِ لطف
هم ز بستان سوی بستان میرسند...
مولانا ره
https://eitaa.com/golshaneraaz
زنده جاويد كيست، كشته شمشير دوست
كآب حيات قلوب، در دم شمشير اوست
گر بشكافي هنوز، خاك شهيدان عشق
آيد از آن كشتگان، زمزمه دوست دوست
هر كه زكوي مجاز پا به حقيقت نهاد
برسرش از روزگار، مخمصهي تو به توست
عاشق وارسته را، با سر و سامان چه كار
قصهي ناموس وعشق، صحبت سنگ و سبوست
فواد کرمانی ره
@golshaneraaz