در دلـم رخشنده همچـون مـاهٔ تـابـانـی هنوز
چلچـــراغـــم بـودهای جـانـا، چــــراغــانــی هنوز
میزنـم هــوهــو مگـر یـابـم نشــانـت را ز کـوه
مثلِ آهـــویـــی، کـه از نـامــم گــریــزانـــی هنوز
بــاغِ بیبــرگـــم، کـه تَـرکــم میکند روزی کـلاغ
غرقِ عشقم کن، تو بر من باد و بارانی هنوز
همچـو فـــرهـــادم، کـه بـا آهـــم نمیآیــی کنـار
کبک کـوهـی، از چه رو بـرگـو هـراسانی هنوز
داغِ هجـرانت زنـد آتش به جـانم، روز و شب
درد و داغــم را تـو ای دُردانـه، درمـــانــی هنوز
حـرمتـم در دارِ فـانـی،عشقِ آدم سـوزِ توست
جانِ من قـربانِ جانت، چونکه جانانی هنوز
#محمدرضا_فتحی
🌷@golsher2319🌷
💠 #حدیـث روز 💠
💎 دنیا را بهتر بشناسیم🌷
🔻امام کاظم علیه السلام:
مثَلُ الدنیا مَثَلُ الحَیّةِ، مَسُّها لَیِّنٌ، و فی جَوفِها السُّمُّ القاتِلُ، یَحذَرُها الرِّجالُ ذَوُو العُقولِ، و یَهوِی إلَیها الصِّبیانُ بأیدیهِم.
❇️ دنیا همچون مـــار است؛
لمس کردن آن، نرم و لطیف است،
و درونش زهری کشنده است؛
مردمان خردمند از آن حذر می کنند
و کودکان دست های خود را به سوی آن دراز میکنند.🌷
📚 بحارالأنوار، ۷۸/۳۱۱/۱
•┈┈••✾••┈┈•
خار خندید و به گل گفت: سلام
و جوابی نشنید
خار رنجید ولی هیچ نگفت..
ساعتی چند گذشت
گُــل 🌷چه زیبــا شده بود..
دستِ بیرحمی نزدیک آمد
گل سراسیمه ز وحشت افسرد...
لیک آن خار در آن دست خَلید
و گل از مرگ رهید!
صبح فردا که رسید،
خار با شبنمی از خواب پرید!
گل صميمانه به او گفت: سلام ...!
گُـل اگر خار نداشت،
دل اگر بــیغــم بود،
اگر از بهر كبـوتـر قفسی تنگ نبود،
زنـدگـی، عشـق، اســارت...
همه بــیمعنـــا بـود!
#فــریـدون_مشیــری
🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼
🌷@golsher2319🌷
کـرده غـم از هـر طـرف بـر قلبِ بیمـارم کمین
بی تو مینـالـم،در این ویـرانه با نـایـی حزین
کـی نهـم از داغِ هجـرانت در این مــاتـم سـرا
لحظهای آسـوده سـر، از عشقِ پاکت بر زمین
میکنـم بـر گِـرد ابـرویت بـه خـرسنـدی طـواف
تاکه برچشمم نشستی از ازل همچون نگین
ابـــر، مــیبـارد ز دردم دائمـــــاً، سیــلابِ خــون
مـیدهد آخـــر بـه بـادم، آهٔ جــانســوزم یقین
دارم از دادارِ خـــــــود امیّــــد، بنـمــــــــایــد مــدد
تا رسانم دستِ خود روزی، به زلفی عنبرین
حــرمتــم را بُــرد اشکــم، طاقتـم را کـرده طــاق
مـیروم از دارِ دنیـــــا، لیـک بـا قلبــــی غمیـن
#محمدرضا_فتحی
🌷@golsher2319🌷
دلـــم، از عشـقِ رویت گشته صـد چـاک
نـه بــا تـــربــت شفــــــا یــابــد، نــه تـریـاک
بیــــا بنــگـــــر، کـه حــک بنـمـــــــود نــامــت
چــه زیبـــــا، روی قـلبـــــــم مـــــردِ حــکّـاک
نشـستـــی، تـا بـه چشمـــم شـــــاعـــــرانــه
شـــدم ای دلستـــــــان،دیــــوانــهات پــاک
هــلـاکـــــم مــن، هـــلـاکـــم تـا قـیــــــامــت
رسـد گـاهــــــی فغــــــانــــم تـا بـه افــــلاک
زنــــد آتـش بـه جـــــــــانـــــم داغِ عشقـت
غـــــزل، شـــایـد نمـــــایـد نـــرم و نمنــاک
نهـــم گـــر بـر لبـــــانـت لب، بـه مستــی
کنـــم از هــــر شِکـــرلـبـخنـده، اِمسـاک
اگـر خــواهـــی کِشــی بـر گــــردنــم تیــغ
مـعــــــاذ الـلـه، اگـــــر بـاشــد مــــرا بــاک
نه کس داند که، حـرمت هست جـانم
نـه شـعـــــــرم را تـــــوانــد کـــــرد، ادراک
#محمدرضا_فتحی
🌷@golsher2319🌷
هدایت شده از محفل شعر قند پارسی
۱۳ تیر سالروز درگذشت محمد معین
(زاده ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ رشت -- درگذشته ۱۳ تیر ۱۳۵۰ تهران) استاد زبان پارسی و پدیدآورنده فرهنگ معین
او در دارالفنون درس خواند و از دانشکده ادبیات، دکترا دریافت کرد. دانشنامه او با عنوان "مزديسنا و تأثير آن در ادب فارسى" و استاد راهنماى او ابراهيم پورداوود بود. وی نخستين كسى است كه دكتراى ادبيات فارسى گرفت.
او از چند دانشگاه خارجی درجه دکترای افتخاری داشت و عضو فرهنگستان ایران شد و ریاست کمیسیون ادبیات سمینار جهانی تاریخ و فرهنگ ایران را برعهده داشت.
دکتر معین حدود ۲۴ جلد کتاب تالیف کرد و از فعالیتهای پر اهمیتش همکاری با علامه دهخدا و تنظیم فیشهای چاپ نشده پس از درگذشت دهخدا بود.
او همچنین به وصیت نیمایوشیج بررسی آثار او را برعهده گرفت و از جمله تالیفات با ارزش وی فرهنگ معین در شش جلد است که از منابع معتبر واژگان زبان فارسی است.
وی بهزبانهای فرانسه، انگلیسی، عربی و آلمانی تسلط کامل داشت و زبانهای پهلوی اوستایی و فارسی باستان و بعضی لهجههای محلی را خوب میدانست.
دکتر معین بهعلت کارهای زیاد مطالعاتی و تحقیقی در سال ۱۳۴۵ در یکی از اتاقهای دانشکده ادبیات بیهوش شد و به حال اغماء فرو رفت.
برای معالجه او اقدامات زیادی شد و او را بهکشورهای مختلف بردند؛ اما سرانجام پس از چهار سال و پنج ماه که در حالت اغماء بود، درگذشت.
آرامگاه این ادیب و فرهنگنویس بزرگ در آستانه اشرفیه گیلان است.
گــــرچــه زر در روزِ عقـــــدم بیـش و کــم آوردهام
در عــوض شــادم کـه شعــــری تــازه دَم آوردهام
تـا کـه قلبـت را کنــم منقــــوشِ عشقــــم تـا ابــد
نقـشِ ســــر تــا پـــا قشنـگــی از قلــــم آوردهام
جملـه آوردنـد بـا خـــود سیــم و زر بـا صـد غــرور
مــن بـــرایــت نــازنینــــــا! جـــــــام جـــــم آوردهام
از غــــزل زیبــاتـر انـدر مُلک جانان نیست هیچ
شعــرِ شکــــرپــارهای چــــون محتشـــم آوردهام
چشمهای از عشقِ شیرین کردهای از من طلب
شــاهـدم بـاش ای صنـــم! یکبـــاره یَـــم آوردهام
حــــرمتــم نیکــو نگهــدار، از شــــــرارم شعلـه گیر
بـگــذر از جـیـبـــم، کـه خــــــالـــی از درم آوردهام
#محمدرضا_فتحی
🌷@golsher2319🌷
۱۴ تیـر روز قلـم🌷
قلـم چیست؟
قلـم، زبان عقل و معرفت و احساس انسانها و بیانکننده اندیشه و شخصیت صاحب آن است.
قلم، زبان دوم انسانها است. هویت، چیستی و قلمرو قلم بسیار گستردهتر از آن است که در بیان بگنجد.
هرگونه رشد و پیشرفت، پیروزی و آرامش و معرفت و شناخت، ریشه در قلم دارد.
تمدنها، تجربههای تلخ و شیرین و علوم بانوشتن ماندگار میشوند و آیندگان مملو از تجربه و پر از راهحلها هستند.🌷
هدایت شده از محفل شعر قند پارسی