eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.2هزار دنبال‌کننده
24.7هزار عکس
10هزار ویدیو
33 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه @S_brhmn9271
مشاهده در ایتا
دانلود
🏷 عکس‌نوشته‌| شب زیارتی ارباب شب های جمعه نوکرها بیشتر درِ این خانه میگردند .. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
📸 تصویر ارسالی از "حسین و حسن پورعلی‌ حسنی" از کرمان؛ برای پویش سربازان حاج قاسم 🔻برای شرکت در این پویش، تصاویری از عشق و ارادت فرزندان خود به شهدا (اعم از نصب تصاویر شهدا در اتاق، کتاب و... ) را به آیدی @golzar_admin در تلگرام،ایتا،سروش و روبیکا ارسال نمایید. ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
🏷 عکس نوشته | تلاوت سوره مبارکه کهف؛ راهی برای رسیدن به شهادت ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۲۰۸ ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
💠 قسمت صد و پنجاه و یکم «یک دیدار مهم» ادامه... علی رضا متوجه منظور او نشد. صدام ادامه داد: «مادرتان زنده است؟» _ بله! نوبت محمد ساردویی بود که با صدام هم صحبت بشود. محمد کنار دست من نشسته بود. می توانستم حدس بزنم در چه حالی بود. محمد بیش از همه ما از وضعیتی که برایمان پیش آمده بود نگران بود. او، که در شهربازی تمارض کرده بود تا سوار ماشین‌برقی نشود، در آن لحظه باید توی چشم های صدام نگاه می‌کرد و به سوالاتش پاسخ می‌داد. اما این اتفاق نیفتاد. صدام یک بار دیگر فضا و موضوع جلسه را عوض می‌کرد. نگاهش را چرخاند روی همه جمع و گفت: «از میان شما چه کسی مادرش از دنیا رفته؟» کسی جواب نداد. صدام سوال دیگری مطرح کرد. _ کدام یک از شما شهری و کدام روستایی است؟ هرکس در شهر زندگی‌می‌کند دستش را بگیرد بالا. دست من‌ پایین ماند. صدام‌می‌خواست جلسه را تمام کند. در این لحظه، به اشاره او، افسری با یک سینی نقره، که در آن جعبه ای چوبی قرار داشت، نزدیک شد. صدام از میان جعبه چوبی یک سیگار برگ برداشت، روشن کرد، و دود غلیظ آن را فرستاد توی هوا... ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman