eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.4هزار دنبال‌کننده
24.1هزار عکس
9.8هزار ویدیو
32 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۸۲ _ ۸۱ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
🦋 «به سوی فرسیه» اول اردیبهشت ماه بود. هنوز نمی دانستیم که قرار است بشود. اما وقتی آیفاها از راه رسیدند و گردان "شهید باهنر" را که ما بودیم، سوار کردند و از پادگان خارج شدیم، معلوم شد شبی از همین شب‌ها عملیات شروع خواهد شد. چهار، پنج کیلومتر که از شهر زخمی حمیدیه رد شدیم، آیفاها از سمت چپ جاده آسفالت به زیر آمدند و ده کیلومتری در جاده ای خاکی پیش رفتند. رسیدیم به جایی که یک ردیف درخت گز، جاده را تا محوطه ای باز، که از قبل در آن چادر زده بودند، همراهی می‌کرد. چادرها خالی بودند و منتظر چادرنشینانی که ما بودیم. آن لیوان چای داغ که در پادگان دشت آزادگان مهمان اشرف بودم، همچنان وسیله ای بود برای ادامه دوستی گرم گروه سه نفره ما و گروه پنج نفره بچه های . با هم در یک چادر بار و بنه گذاشتیم. از میان بچه‌های کرمان، ارتباط برقرار کردن با "مجید ضیغمی" راحت‌تر بود. مجید دستانی ظریف داشت و صورتی کشیده، با خال های قهوه‌ای ریز. دو دندان درشت پیشینش، که اندکی از هم فاصله داشتند، خنده‌های او را دوست داشتنی می‌کرد. عادت داشت وقتی با تو صحبت می کرد، سرنخ یکی از دکمه های لباس نظامی ات را پیدا کند و بعد آن را آهسته آهسته طوری که متوجه نشوی، بکشد تا جایی که دکمه بیفتد و تو متوجه بشوی و به زنی زیر خنده! 😄 علی و محمود و مجید و رسول، دو به دو با هم پسرعمو بودند. محمود که سن و سالش از علی بیشتر نبود، کار رسمی سپاه بود و لباس سبز پاسداری می پوشید. تپل بود و برخلاف همشهری های سرخ و سفیدش، به سبزه می زد. در فرسیه هم، مثل همیشه، هر روز دویدن صبحگاهی داشتیم. 🏃‍♂ از جاده خاکی و از کنار شه گزها رد می‌شدیم و درست وقتی که نفس هایمان به شماره می افتاد، فرمانده گروهان دستور بازگشت می‌داد. در مسیر، گاهی به گروهان دیگری بر می خوردیم. این طور مواقع، رسم بود و فرمانده با صدای بلند نیروهای گردان عبوری را به نیروهای تحت آموزش خودش نشان دهد و بلند، طوری که همه بشنوند، بپرسد: «اینا کی اَن؟» و نیروهایش بگویند: «منتظران مهدی اَن!»💚 تکرار دوی صبحگاهی و دیدن مکرر گروهان همسایه، زمینه‌ای برای شوخی و سرگرمی درست می کرد. گاهی فرمانده، به روال معمول، می‌پرسید: «اینا کی اَن؟» و بچه‌ها به شیطنت و با هماهنگی قبلی بلند می گفتند: «افغانی اَن!» زندگی میان قیل و قال چادرها خوش می گذشت. ورزش صبحگاهی، جلسات دعا و مناجات و نوحه خوانی، جمع شدن اطراف زمین والیبال و تماشای آبشار زدن "اکبر دانشی" و "صادق هلیرودی"بچه رابر، رفتن برای شنا در رودخانه ای که از آن حوالی، پر آب، می گذشت و پریدن از بلندترین شاخه درخت پیر لب رودخانه در آب. این همه، اوقاتی خوش در آن سبزدشت بهاری خوزستان برای ما درست می‌کرد‌. ☘ همان جا که پیرمردی عرب، بی دغدغه از جنگی که کمی آن طرف در جریان بود، توی مزرعه اش زحمت میکشید؛ چنان جدی و امیدوار که انگار جنگی در مملکت نیست. صبح ها از دوی صبحگاهی که بر میگشتیم، پیرمرد مشغول آبیاری یا علف زنی کرتهای کلم بود و من در احوال او دقیق می شدم که چگونه در فاصله کمی از مواضع دشمن زندگی اش را عادی پیش می برد! 🤔 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#مناجات_نامه ✨ 🍃وَ هُوَ بِكُلِّ شَیءٍ عَلِيمٌ ... یعنی تو از حال دلم خبر داری...؟ مطمئن باش وقت
💎 شیخ رجبعلی خیاط: 🍃 سعی کنید «صفات خدایی» در شما زنده شود، «کریم» است، شما هم کریم باشید... «رحیم» است، رحیم باشید... «ستّار» است، ستّار باشید. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 ♦️به روایت: نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت پنجم .. #حاج_قاسم اراد
🦋 ♦️به روایت نصرالله جهانشاهی (راننده شهید سلیمانی) 🌱قسمت ششم ‼️قسم جلاله میخورد که در هیچ جای جهان نمونه ندارد. اعتقاد داشت آقا به بالا وصل است! می‌گفت من این را درک کردم. شما این ارادت حاجی را زمانی که ملاقات حضوری با آقا داشت ، ببینید..همیشه با سرِ پایین و ارادت خدمت آقا میرسید، آقا هم خیلی را دوست داشت. حاج قاسم مرید خاصِ آقا بود. 💠 در ولایت مداری واقعاً در خط (س) ، فدایی بود. حرف از دهان آقا خارج نشده، به دنبال انجامش بود.👌 به محض اینکه آقا می گفت فلان کار بشود، حاج قاسم تمام وجودش را برای تحقق همان حرف آقا میگذاشت. 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🎥 نماهنگ زیبا... حرم #امام_رضا علیه‌السلام ┄┅┅┅┅❁⁦♥️⁩❁┅┅┅┅┄ ~سلام آقااا 😭✋ نگاه کن خیسِ بارونم.
السَّلام ای حضرتِ سلطان عشق یا علی موسی‌الرضا ای جانِ عشق السَّلام ای بهرِ عاشق سرنوشت السَّلام ای تربتت باغِ بهشت «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا شَمْسَ الشُّمُوس أَلْمَدْفُون بِأَرْضِ طوس» ┄┅┅┅┅❁🕊🌼🕊❁┅┅┅┅┄ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
°•ویژه 🥀😔💔 ای بانیِ اشک و روضه های سقا ای فاطمهٔ دومِ بیت مولا از دامن تو روح ادب را آموخت آن تشنه بی دست کنار دریا ⚫️ وفات مظلومانهٔ سلام الله علیها تسلیت باد 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🌷 🔸عصر امروز یادواره #شهید_غلامرضا_لنگری_زاده در سالروز شهادت ایشان. دختر #شه
10.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♻️ساعتی پیش... 🎙گزیده ای از خصوصیات اخلاقی، به روایتگری سردار حسنی سعدی، در جمع دانش آموزانی که از کانون فرهنگی ، شهرستان بافق، استان «یزد» به زیارت مزار مطهر «سرداردلها» آمده بودند... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
35.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مدافع حرم (منم باید برم... 😭💔) 👈 اگر شهدای مدافع حرم نبودند اثری از حرم اهل بیت نبود... ⚫️ در سالروز علیه السلام، یادی کنیم از شهدای مدافع حرم، بالاخص اولین بسیجی‌ مدافع حرم استان کرمان، ✓ کُلّنا فِداکِ یا زینب 💚 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
khdaya-be-eshgho-be-suze.mp3
3.24M
🍂خدایا به عشق و به سوزِ غم مادران شهیدان به صبر و به اشک و به آه دل همسران شهیدان که یک دم مگیر از دل ما ره مهر و رسم وفا را.... 🎼 با نفس 🌷سیزدهم جمادی الثانی، سالروز وفات مادر حماسه سازان دشت کربلا، سلام الله علیها روزِ تکریم مادران و همسران شهدا ... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#آیا می دانید.... ✅آیا میدانید خانواده شهیدان سیف الدینی تنها خانواده ایست که ٣ فرزند شهید (محمد ح
📸 مقبره مادر شهیدان 🍃 با ذکر ۳صلوات، یادی کنیم از مرحومه بی بی جلیله قوام، معروف به « دیار کریمان» مادر سه فرزند و یک نوه شهید... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیٖم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ۸۴ _ ۸۳ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیٖم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرا
🦋 ادامه... «به سوی فرسیه» 🍃 پیرمرد مشغول آبیاری یا علف زنی کرتهای کلم بود و من در احوال او دقیق می شدم که چگونه در فاصله کمی از مواضع دشمن زندگی اش را عادی پیش می برد! اول بار که به مزرعه کلم پیرمرد برخوردیم، او توپ‌های کلم را از بوته ها کنده بود که برای فروش به شهر بفرستد‌. فکر کردم با کوتی هندوانه رو به رویم و برای مزه کردن آن هندوانه‌های شیرین چه فکر ها که به ذهنم خطور نکرد. اما آنها کلم بودند؛ سفت و تودرتو. یکی از آنها روزها امام جمعه کرمان، "سید یحیی جعفری" و روزی دیگر آقای "فخرالدین حجازی" به دیدنمان آمدند. حجازی با خطبه های غرّایش سرشناس‌ترین خطیب کشور بود. لباس فرم را پوشیده بود که چندان هم به قد و قامتش نمی‌آمد. یک روز هم یک لباس روحانی خوش سیما و سِتَبر قامت آمده بود برای تبلیغ. زیر عبایش لباس فرم سپاه پوشیده بود و چقدر اصرار داشت که در حال سخنرانی و بازدید از رزمندگان عکس یادگاری بگیرد. 📷 هرقت عزم منبر می کرد از جیب شلوارش دوربین کوچکی بیرون می آورد و می داد به دست یکی از رزمنده‌ها و بعد، عکس گرفتن با آن را یادش می‌داد. آن گاه سخنرانی اش را آغاز می‌کرد و در حین سخن گفتن حواسش هم به عکاس هم بود که از کدام زاویه دارد از او عکس می گیرد. 😐 از این کار های او احساس خوبی نداشتم. کمتر از یک هفته از آمدن ما نگذشته بود که هوای اهواز به سرم زد و بامیه خوردن لب کارون. با "حسن اسکندری"، به چادر "محمدرضا حسنی سعدی"، معاون گردان رفتیم تا پای برگه مرخصیِ مان را امضا کند. نشسته بود روی تکه حصیری که انتهای چادر روی خاکها فرش شده بود و داشت به کسی بی سیم میزد. کلمن آبی کنارش روی خاک‌های کف چادر بود که چکه هایش سوراخ درست شده در خاک را به تقلا عمیق و عمیق تر می کرد. معاون گردان بیش از آنچه انتظار داشتیم تحویلمان گرفت. لباس سپاه تنش بود. من به خوش خلقی هر که در این لباس دیده بودم عادت داشتم. پرسید: «اهواز چه کار دارید؟» کار واجب داشتیم! باید ساک هایمان را، که عکس ها و وصیت نامه و کلی لباس چرک داخلشان بود، تحویل تعاون سپاه می دادیم تا به خانواده هایمان برسانند. کار دیگرمان هم البته قدم زدن لب کارون بود و یک بار دیگرخوردن بامیه های پر شیره و براق آن مرد عرب دوره گرد. 😋 مهم تر از این ها گرفتن عکس یادگاری کنار پل قوسی اهواز بود. اگرچه همه این‌هارا به آقای حسنی سعدی نگفتیم، اما او به‌سادگی زیر برگه هایمان را امضا کرد، و دو ساعت بعد، تکیه داده بر کنار نرده‌های کناره کارون، عکاسی دوره گرد اخرین عکس دوران رزمندگی را از ما گرفت. 📸 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman