گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سر
#قسمت_بیست_و_هشتم 🦋
🔸فصل سوم
<ادامه>
...زمانی که ایشان بزرگتر شد ماندیم چکار کنیم.
محله ما دبیرستان نداشت.
رفتیم مدرسه شاهپور سابق در اطراف
مشتاقیه و ثبت نامش کردیم.
تا کلاس نهم آنجا بود.
بعد به مدرسه ای دیگر در
جاده ارتباطی کرمان _ تهران ، جنب سیلو ، که اسمش را یادم نیست، رفت
و در آن شرایط سخت زندگی، توانست دیپلم بگیرد.
اما همیشه می گفت:خدایا تو ما را
امتحان کردی، به حق خودت اگر بازهم می خواهی ما را امتحان کنی، همچنان قلب و زبان ما را به شکر نعمات خودت باز کن و سختی های دنیا را عامل گم شدن و دور ماندن از ذات مقدست نکن.
خالصه دیپلم را گرفت و در دانشگاه قبول شد که نرفت و مجبور شد به خدمت سربازی برود.
آنجا بود که فعالیتهای سیاسی خودش را گسترش داد.
اوایل سال ۵۷ بود که در پادگان #خرم_اباد، به ایشان مشکوک شدند و به شهر کازرون منتقلش کردند.
اما آنجا هم دست از فعالیتهای ضد رژیم برنداشت.
از عمده ترین فعالیتهای او تا آنجا که بعدأ مطلع شدیم؛
دست نویس کردن اعلامیه های
حضرت امام خمینی(ره)و پخش آن بود؛
که به حدی قوی عمل می کرده، که بعدها شنیدیم بر اثر همین فعالیتها چندین بار در کازرون تظاهرات #انقلابی به وقوع پیوسته بود.
در همین سال هم بود که دستگیر و به زندان ساواک افتاد، که عامل
شناسایی او فردی بوده که در یزد دستگیر و اعتراف کرده بود.
ما هم در همین زمان مدتی از او بی خبر بودیم،
تا روزی که موتور سواری به در خانه آمد و گفت من اهل شیرازم.
سپس بدون اینکه اجازه سؤالی بدهد، خیلی کوتاه ادامه داد برادر شما را ساواک دستگیر کرده و الان در پادگان
کازرون است. بعد به سرعت دور شد.
من بدون اینکه خانواده را در جریان قرار بدهم، فوری به طرف کازرون به راه افتادم .
آن روزها در کازرون #حکومت_نظامی بود و زندانی های سیاسی را در پادگان نگه
می داشتند.
قبل از رفتن به پادگان، با کسی آشنا شدم که مرا به مسجدی برد.
وارد مسجد که شدیم، به طرف آقایی
رفت و آهسته چیزهای گفت.
بعدأ فهمیدم پسر آیت اللّه دستغیب است و با آیت اللّه محلاتی، فعالیت مخفیانه دارد.
آن روز سرانجام به کمک آنها توانستم با علی آقا ملاقات کنم.
وارد پادگان که شدم......
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman