گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_صد_و_دوم🦋
<ادامه>
از خصائص بارز علی آقا این بود که دیگران را بهتر از خودش می دانست.
عمل و #عبادت دیگران را با نگاه خاصی می دید و به آن غبطه می خورد.
شبی برای نماز مغرب و عشا به مسجد کاشانی رفتم.
علی آقا و برادرش آنجا بودند؛
اما به دکتر آخوندی که مشغول#نماز بود
نگاه میکردند و ((اللّه اکبر))می گفتند.
جلو رفتم و بعد از احوالپرسی گفتم:
« به چی دارید نگاه میکنید؟! »
گفتند: « نگاه کنید، ببینید چقدر مخلصانه در نماز غرق شدهاند.
چه ارتباط خوبی با خدا برقرار کرده... اللّهُ اکبر....اللّهُ اکبر....»
نمی دانم اسم این رابطه را چه بگذارم؟ بگویم استاد و شاگردی؟
یا چه چیزی؟
حقیقتاً ذهنم یاری نمی کند.
بگذریم.
یکی از مُریدان علی آقا،
برادرش محمود بود؛
اما علی آقا به عکس این قضیه اعتقاد داشت.
محمود شاید هفت-هشت سال کوچکتر از علی آقا بود؛
اما آنطور که شنیده ایم، او هم به درجات والایی از #معنویت رسیده بود.
وقتی خبر شهادت محمود را به علی آقا میدهند، چند بار با دست به زانو
می کوبد و افسوس می خورد.
و همرزمانش فکر میکنند از غصه و داغ برادر است.
وقتی تسلیت می گویند، دوباره دستش بر زانو می کوبد و با لبخند میگوید:
« اللّهُ اکبر....!
ناقلا اینجا هم زرنگی کرد....»
ببینید به چه کسی میگوید زرنگ و چه کسی را رند و ناقلا خطاب میکند.
در کنار این مطالب اجازه بدهید شرمندگی خودم را هم در مقابل چنین بزرگواری تعریف کنم،
اما متوجه بشوید تفاوت دیدگاه از
کجا تا کجاست.
در پاسگاه زید،
در لشکر علی بن ابی طالب (ع) بودم بعد از آن دو دستی ریشه دار با علی آقا آمده بودم تا او را که در #لشکر_ثاراللّه بود، ببینم.
ماه مبارک #رمضان و تابستان بود و گرما بیداد می کرد.
نشانی علی آقا را در «پل نورد» اهواز دادند.
هر طوری بود پیدایش کردم وقتی دیدمش.....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman