گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_صد_و_یکم🦋
<ادامه>
ما هم که نمی دانستیم وضعیت
داخلی اش چگونه است؟!
خلاصه چند روزی بود که به دلیل مجروحیّت شدید و عمل جراحی،
دچار قطع و وصل شدید ادرار شده بود؛
اما نه به من گفته بود نه به پرستارها....
روزی دیدم از فشار این بیماری، صورتش تغییر رنگ داده،
پرسیدم: « علی آقا...ناراحت هستید؟! کاری از دست من بر می آید؟»
سرش را به گوشم گذاشت و با شرم و حیای عجیبی موضوع را گفت؛
طوری که اشک در چشمانم جمع شد.😔
گفتم:
« مرد مؤمن، من الان چند روز اینجا هستم و ندیدم تو یک آخ بگویی....
مگر تو برای ما که اینجا می خوریم و می خوابیم، مجروح و زخمی نشده ای؟!
چرا اظهار شرمندگی می کنی؟»
سرش را دوباره از شرم پایین انداخت....
و اگر از من بپرسند افتخار زندگیت چه بوده،
میگویم: «آن ده روزی که من برای
علی آقا لگن به دست گرفتم.»
جان مطلب این است که من تا به امروز در خودم چیزی را که می خواستم پیدا نکردم تا بر اساس آن خودم را یک رزمنده #بسیجی معرفی کنم.
شنیدم که برای چندمین بار که علی آقا ناشناخته خودش را به #جبهه می رساند؛
مسئول تقسیم نیروها می بیند جوانی با جثّه ضعیف و پای لنگان آمده تقاضای کار دارد.
هر چه فکر می کند،
می بیند این جثّه به هیچ کاری جز کار در آشپزخانه نمی خورد.
علیآقا مدتی در آشپزخانه مشغول پوست کندن سیب زمینی بوده که یکی از آشنایان، او را می بیند و می گوید:
«اینجا چه کار می کنی علی آقا؟!»😳
معذرت خواهی می کند.
علیآقا متواضعانه خواهش میکند که به کسی چیزی نگوید.
مدتی که میگذرد تحمل این آشنا تمام میشود و همراه چند نفر دیگر از #رزمنده هایی که علی آقا را می شناختند،
به زور او را از آشپزخانه بیرون
می آورند.
مسئولان #سپاه که متوجه می شوند، خیلی عذرخواهی می کنند؛
اما علی آقا خیلی ساده می گوید:
«من برای خدمت آمدهام،
چه فرقی می کند؟»
این است که من گاهی اوقات به خودم شک می کنم.
چون اعمالی از او دیدم که نمی توانم به خود بقبولانم من هم همان راهی را
می روم که این شهدای عالی مقام...!
حالا از دیدگاهش بگویم.
از خصائص بارز علی آقا این بود که....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman