گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللّهـ الرّحمنـ الرّحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_روز_تیغ📖 زندگینامه و خاطراتِ سرد
#قسمت_نود_و_چهارم 🦋
امّا بچّه ها او را به اصرار کنار کشیدند. در اوج خستگی بودم که دیدم علی آقا جلوی سنگر ایستاده است و نگاه میکند.
نمی دانم چطور شد که در یک لحظه به بچهها گفتم: «شربت؛ فقط شربت خنک»
دوباره مشغول کلنگ زدن شدیم و عرق می ریختیم که یکدفعه دیدم علی آقا با کتری بزرگی بالای سرم ایستاده.
گفتم: «خیر #امام_حسین (ع)، یک لیوان آب بده که بریدیم!»
لیوان اول را همه خوردیم و از تشنگی نفهمیدیم چه بود. در دور بعدی، همه فهمیدند شربت بوده و علی آقا را در بغل گرفتند.
این #شهید عالی مقام لحظه ای از وقتش به بطالت نمی گذشت، یعنی هر وقت فرصتی پیش می آمد، علی آقا مداد کوچکی را که پشت گوش گذاشته بود، بر می داشت و داخل صفحات قرآنی را که همیشه همراهش بود، ضربدر می زد.
واقعاً نمی دانستیم چه کار می کند؛ امّا می دانستیم از حداقل وقت خودش بیشترین استفاده را می کند. 👌
#قرآن او کم نظیر بود و من آرزو داشتم نمونه ای از آن را پیدا کنم.
روزی پرسیدم: « این ضربدرها چه مفهومی دارد؟!» 🤔
می گفت:«چیزی نیست.»
اصرارم را که دید، گفت : «سه تا آیه انتخاب می کنم و ضربدر می زنم. دور اول را که شروع و تمام کردم، ضربدری هم در حاشیه می گذارم تا دفعات تلاوت مشخص نشود.»
در آخر، ضربدرها را می شمارم و زمان بندی می کنم که طیِّ چند روز تلاوت، موفق به حفظ سوره شده ام.
نمی دانم چند دور این کار را انجام داده بودند؛ اما در گفتگوها معلوم بود که حافظ قرآن است.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman