گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
#پارت_صد_و_هفدهم 🦋
(( ای کاش ... ))
در #عملیات_خیبر من مجروح شدم و کرمان بودم و هیچ خبری از #محمد_حسین نداشتم .
داشتم رادیو گوش میکردم که خبری توّجه ام را جلب کرد🧐 .
رادیو اسامی📝 تعدادی از #شهدا را اعلام میکرد .
خوب که دقت کردم نام محمّد حسین را هم شنیدم ، قرار بود از مقابل بیمارستان تشییع کنند .
بلافاصله سوار موتور🛵 سه چرخه ام شدم و خود را به محّل تشییع جنازه رساندم .
مردم همه جمع بودند .
مقابل بیمارستان پلاکاردی زده بودند که جمله ای از محمّدحسین روی آن نوشته بود .
کنار پلاکارد یک خانم بد حجاب با سر و وضع نامناسب ایستاده بود و می خواست ببیند چه خبر شده که مردم جمع شده اند .
با دیدن او یاد ناراحتی های محمّد حسین افتادم که چقدر از مفاسد جامعه رنج میبرد.
دلم گرفت و بغضم ترکید😥 .
ای کاش آن خانم میفهمید که بسیاری از محمّدحسین ها، #حجاب او را کوبنده تر از سرخی خون خودشان معرفی کرده اند !
((عبور از پل ))
همه بچه ها از #شهادت محمّد حسین بی تاب بودند .
من از لحظه ای که شنیدم ، دائم گریه میکردم .
هروقت از شبانه روز که به یادش می افتادم ، بی اراده اشک از چشمانم جاری😭 میشد.
نمیتوانستم ، رفتنش را باور کنم .
خیلی بی تاب بودم😩 .
چیزی را توی این دنیا گم کرده بودم و نمیدانستم بعد از او چه کنم .
یک شب ، درلباس رزم و اسلحه به دوش ، به خوابم آمد .
مرا در آغوش گرفت و گفت :« به همین زودی داری روحیّه ات را از دست میدهی ؟
خیلی خودت را باخته ای ،باید صبر کنی .
تازه از این به بعد مشکلات آغاز می شود .باید تحمّل کنی.»
بعد برگشت و از روزی پلی عبور کرد و مرا این طرف تنها گذاشت .✨
♦️به روایت از "حسین ایرانمنش "
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman