گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
#پارت_پنجاه_و_یک 🦋
((زبون بسته ها))
یکی از نکات جالب توجّه در مورد #محمد_حسین_یوسف_الهی ،روحیۂ ظریف و حساس او بود. 👌🏻
در عملیات #والفجر چهار،بعد از مرحلۂ اول، هنگام روز ما به ارتفاعات مشرف به شهر پنجوین #عراق رفتیم.
من بودم،
محمّدحسین و یکی، دوتا از بچّه های دیگر.
لا به لای درختان🌿 تا نزدیکی #دشمن پیش رفته بودیم که یک مرتبه کمین عراقی ما را دید😧و شروع به تیراندازی کرد.
همگی به سرعت داخل شیاری پریدیم.
در عرض چند دقیقه ، طبیعت زیبا و قشنگ آنجا به جهنم تبدیل شد!!🔥
عراقی ها به شدّت منطقه را با خمپاره و تیر بار می کوبیدند؛
ضمناً کبک هم آنجا زیاد بود.
توی صدای توپ، تیر و خمپاره، کبک ها می خواندند؛
ما داخل شیار نشسته بودیم و گوش میدادیم.
معلوم بود که حسابی وحشت کرده اند.
در همین لحظه چشمم به محمّدحسین افتاد، دیدم اشک توی چشم هایش جمع شده است و در حالی که به درختان🌴مقابلش خیره شده بود،
گفت:«ببینید دو گروه انسان رو در روی هم ایستاده اند و دارند یکدیگر را قتل عام می کنند، این کبک های زبان بسته چه گناهی کرده اند؟! این درخت ها چرا باید بسوزند؟😔»
وقتی از #منطقه خارج شدیم، جلوتر باز به یک قاطری🐐 رسیدیم که ترکش خورده و دست و پایش قطع شده بود.😣
آنجا نیز محمّدحسین متأثر شد و
گفت:«این زبان بسته دارد زجر می کشد،راحتش کنید!😔 »
این ها همه نشانه روحیۂ لطیف و حساس محمّدحسین بود؛
روحیه ای که در جنگ و دفاع، فقط مختص نیروهای خود ساخته ایرانی بود.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman