گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🔴راه هشتم بندر عباس یک جلسه بود برای ث
#سردار_بی_مرز 🦋
خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷
♦️به روایت
🔴راه نهم
حاج قاسم تعریف می کرد:
حاج احمد کاظمی همیشه می گفت،ما هیچ وقت لطف و عنایت اهل بیت ،خصوصاً آقا امام رضا (ع) بی نیاز نیستیم...
حاج احمد می خواست هواپیمای✈️ سوخو را رونمیایی کند.کجا ؟ تهران .نه ،مشهد امام رضا (ع) اول به ذهنم همه ی سختی های مشهد آمد ، اما وقتی خلبان بر فراز آسمان، هواپیما را چند دور ، بلاگردان امام رضا (ع) دور حرم چرخاند ،تازه لبخند واقعی برصورت ها نشست!
✨بابی انت و امی ونفسی و اهلی ومالی ...؛ یعنی دارایی هایم فدای آن هایی که تمام دارایی شان راخرج ما کردند.
سا کن عرش بودند ودرفرش هدایت مارا برعهده گرفتند در حقشان کوتاهی کردیم ، ندیده گرفتند و باز محبت کردند.
دستورات خدا را برایمان فرمودند، ما به فرمان ابلیس زندگی گذراندیم وباز از دعایشان محروممان نکردند.
ادب امر امام را هرکس نگه داشتشد؛ حاج قاسم.
ادب وامر امام ،طاعت از کلامشان است نه تنها به دل و گفتار ،که عمل هم باید باشد.
نمازمان ،حجابمان ،حلال و حراممان،کلاممان...خدا ببخشدمان!
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
📚منبع کتاب:حاج قاسم
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
🔴بهترین راهها برای رهایی از مشکلات ❗️
آیت الله بهاء الدینی می فرمایند : ما تجربۀ زیادی به دست آورده ایم و وجدان نموده ایم که برای رهایی از مشکلات، راههایی هست که بهترین راههایی که آنها را خود حس کرده ایم و به کمک آنها به حاجت هایمان رسیده ایم ، چهار چیز است :🔻🔻
1⃣✅ نذر کردن گوسفند برای فقرا
2⃣✅ خواندن حدیث کساء به صورت پی در پی
3⃣✅ پرداختن صدقه
4⃣✅ ختم صلوات
🔵 همچنین مرحوم حاج اسماعیل دولابی می فرمایند : « حدیث کساء مربوط به قرب است و #بهشت پایین تر ازقرب است. با خواندن این حدیث، قلوب شیعیان و دوستداران اهل بیت (علیهم السلام) به قرب می رسد و سپس باز می گردد. اگر خواندن این #حدیث تکرار شود و استمرار در خواندن آن باشد، آنقدر این رفت و برگشت تکرار می شود تا زمانی که قلوب شیعیان، دیگر بازنگردد و برای همیشه در قرب باقی بماند.»
[ محمد لک علی آبادی شهرۀ آفاق « شرح کلمات عرفانی آیت الله بهاء الدینی » قم ، نشر هنارس ، چاپ دوم ، 1390 ، ص 123 و 124 ]
🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#غذای_روح
با صدای اذان از سر سفره غذا بلند شد!
گفتیم غذات سرد میشه !
گفت اگر نروم #نماز ، غذای روحم سرد میشه...
🌷 #شهید_محمود_شهبازے 🌷
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
💐امام رئوف💛
علامه #طباطبایی میفرمودند :
«همه امامان علیهم السلام لطف دارند،
اما لطف #حضرت_رضا علیهالسلام محسوس است. » و در نقلی دیگر، بیان میکردند: «همه امامان معصوم علیهم السلام #رئوف هستند، اما رأفت حضرت امام رضا علیه السلام ظاهر است. »
و نیز میفرمودند: «انسان هنگامی که وارد حرم رضوی علیه السلام میشود، مشاهده میکند که از در و دیوار حرم آن امام #رأفت میبارد.
✨السلام علیك یا علی بن موسی الرضا علیه السلام (یاضامن آهو)✨
#چهارشنبہ_های_امام_رضایی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@golzar_shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان دقایقی پیش .. حضور زوجی جوان بر مزار #سردار_دلها در اولین ساعات زندگی مشترکشان
◽️هم اکنون
#گلزار_شهدای_کرمان 🌼
خدایـــا ؛
در روزگارِ بی شهادتی ،
دلم #شهادت می خواهد🕊
مُردن را همه بلدند...!😔
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️حاج قاسم زنده تر شد🌷
👈رفتہ ولی...
شک نکنید ...
جبہہ پر از دلاوره✌️
👌مالک اشتر علی هنوز کنار رهبره!
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
💞زوج جوانی کہ
آغاز زندگیــــ♡ـــشان را
معطر ڪردند
به عِطر شــــــهدا🌷
🍃 سه شنبه 6خرداد
#گلزار_شهدای_کرمان 🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
دلت که گرفت💔
با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
این زمینیـ🌎ها
در کارِ #خود مانده اند
#شهیدان_ناظرند💫
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
✍امام علی(علیه السلام) :
کسی که در جستجوی #عیوب_پنهانی دیگران باشد،
خداوند او را از دوستی دل های مردم محروم می کند.
📚شرح غررالحکم، حدیث ۸۸۰۰
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت "مادرشهید"
🔹صفحه۱۹۱_۱۹۰
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
#پارت_هشتاد_و_سوم🦋
((شیمیایی اول_بیمارستان لبّافی نژاد))
چند ماهی گذشت. #غلامحسین و محمّدشریف از #جبهه برگشتند، تقریبا از سال ۶۲ داشت به پایان میرسید که همسرم مرا صدا زد:
«خانم!...اینجا بشین کارت دارم.»
دل تو دل من نماند، چون از قیافش معلوم بود مرا برای شنیدن یک خبر تلخ آماده میکند.
کنارش نشستم :«بفرما حاج آقا!
من سراپا گوشم.»
گفت:« متاسفانه #محمّد_حسین مجروح شده و الان هم توی بیمارستان لبّافی نژاد تهران بستری است.»
گفتم:« چرا تهران؟! مگرکرمان چطور بود که او را به تهران فرستادند؟»
گفت:« نمیدانم خانم !
میگویند شیمیایی شده و فقط بیمارستان های تهران امکانات لازم برای بستری شدن چنین مجروحینی را دارند.»
حال غلامحسین خوب نبود و معلوم بود که خیلی دمغ است😔.
از کنارش بلند شدم و به حیاط خانه رفتم.
برای اولین بار بود که این کلمه را میشنیدم « مجروح شیمیایی.»
برای دیدن محمّدحسین بیقراری میکرد، پنهان از چشم همسرم عقده های دلم را خالی کردم و بعد اومدم کنارش: « میخواهم به ملاقاتش بروم.»
گفت :«حالا شما مقدمات سفر را آماده کن ! ان شاءالله به زودی حرکت
می کنیم.»
چیزی نگذشت که راهی تهران شدیم.
فقط #خدا بود که از حال دلم خبر داشت.
وقتی رسیدیم، وارد بیمارستان که شدم، حال خودم را نمی فهمیدم.😥
چهره مظلوم محمّدحسین لحظهای از جلوی چشمم دور نمی شد.
قلبم تند تند میزد و دنبال اتاقی میگشتم که محمّدحسین در آن بستری بود.
از جلوی اتاقی رد شدم.
یک مرتبه صدای محمّد حسین را شنیدم که گفت :« مادر جان!...من اینجا هستم ،بیا اینجا!»
من تند برگشتم و داخل اتاق را نگاه کردم، دیدم محمّدحسین روی تخت خوابیده است .
هراسان به طرفش رفتم ،با دیدن وضعیّت او تمام بیمارستان روی سرم چرخید و برای اینکه تعادلم بر هم نخورد، روی صندلی کنارش نشستم.
دستانش را بوسه می زدم.
بغض گلویم را گرفته بود و تا لحظاتی هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد.😔
چشمانش بسته بود و اشک چشمم را نمی دید. برای اینکه ناراحت نشود، بغضم را پنهان کردم و به حضرت زینب (سلام الله علیها) متوسل شدم تا بتوانم صبور باشم.🤲
همچنان که اشک می ریختم یک مرتبه یادم آمد که محمّدحسین چگونه با چشمان بسته مرا دید و صدا زد.
برای اینکه سکوتم را بشکنم،گفتم:«مادرجان! تو که چشمات بسته بود و آشنایی هم که توی اتاقت نبود...ما هم که سر و صدایی نداشتیم، از کجا فهمیدی من از در اتاق رد شدم؟»
گفت :«مادر فراموشش کن! دیگر نمیخواهد بپرسی.»
گفتم: «به من که مادرت هستم باید بگویی، چارهای نیست.»
گفت :«مادر! از همان ساعتی که از کرمان راه افتادی، متوّجه حرکت شما شدم و تا الان آمدن شما را حس
می کردم.»
خیلی متعجّب و متحیّر شدم😳.
محمّدحسین آن ،روز حتی نوع ماشینی را که ما با آن به تهران آمده بودیم برایم گفت، امّا بیشتر از این به سوالاتم جواب نداد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_kerman
گلزار شهدای کرمان
#اطلاعیه ❕ 🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم. لذا از خان
#اطلاعیه ❕
🔍 ما به همکاری شما بزرگواران برای تکمیل اطلاعات شهدای عزیز شهرمان نیازمندیم.
لذا از خانواده، آشنایان و همرزمان دو شهید بزرگوار:
#شهید_مسعود_خاقانی
و
#شهید_محمد_ابراهیم_کوشکی_نژاد
خواهشمندیم در تکمیل اطلاعات این شهیدان با مراجعه به ادمین کانال به آیدی
@GSK_Admin
ما را یاری نمایند.
با سپاس از همکاری و همراهی شما...
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman