سخنی از بوستان سعدی
افزودن قدر از کارافتادگان
قدیمان* خود را بیفزای قَدر
که هرگز نیاید ز پرورده،* غَدر*
چو خدمتگزاریت، گردد کُهُن
حق سالیانش، فرامُش مکن
گر او را هَرَم* دست خدمت ببست،
تو را بر کرم همچنان دست هست
شنیدم که شاپور، دَم درکشید*
چو خسرو به رَسمش،* قلم درکشید*
چو شد حالش از بینوایی، تباه
نبشت* این حکایت به نزدیک شاه:
چو بذلِ تو کردم جوانیّ خویش
به هنگام پیری، مرانم ز پیش
لغات:
قدیمان: بازنشستگان، از کارافتادگان.
پرورده: پرورش یافته.
غدر: مکر، بیوفایی، خیانت.
هَرَم: پیری.
دم درکشیدن: سکوت کردن.
رسم: مستمرّی، حقوق.
قلم درکشیدن: باطل کردن، قطع کردن.
نبشت: نوشت.
کلیات سعدی، بوستان، باب اول در عدل و تدبیر و رای، ص ۲۱۳.
#بوستانسعدی
#ازکارافتادگان
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303