هواشناسی😂😂
از محمد معتمد
در نقشهی سطح زمین کارمندان
وضع هوا، خیط است و قدری نابسامان
از جانب اقلیم بازار گرانی
یک سیستم پرضرب و زور آید شتابان
یک سیستم خُرد و خمیر و کمفشار است
فیش حقوق کارمند لخت و عریان
آید ز جوی دخل ایشان، آب باریک
وز کوه قیمتها، یکی رود خروشان
ابر حقوقی را زبانه، کمفشار است
زین رو نمیبارد به دشت سفره، باران
القصه بعضی را هوا، گرم است و مطبوع
خیل عظیمی را هوا، سرد است و سوزان
یا رب، به ایشان دِه کمی سرما ز اوشان
قدری به اوشان بخش، از گرمای ایشان
طنزنامهی ۱۴۰۰، معتمد، ص ۵۴.
#شعر_طنز
#هواشناسی
#کارمند
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
خوشمان میآید😂
از محمد معتمد
ما هم از خانه و ویلا، خوشمان میآید
همچنین از لب دریا، خوشمان میآید
هر کسی دوست ندارد، نخورد، خود داند
ما که از مرغ مُسمّا، خوشمان میآید
گر سر سفرهی صبحانه مهیّا باشد
عسل و شیر و مربّا، خوشمان میآید
کارمندیم و عیال ار فکند بهرِ خرید
کار امروز به فردا، خوشمان میآید
با حقوق ار نرسیدیم به اقلیم رفاه
از مزایای مزایا، خوشمان میآید
رهنمون است به خواب خوش و رویای قشنگ
زین سبب ما ز مُتکّا، خوشمان میآید
گر چه هرگز نشود مشکل ما حل به شعار
لیک از وعدهی زیبا، خوشمان میآید
هر که دلخور شود از حرف حسابی، بشود
ما که از طنز گل آقا، خوشمان میآید
گر که نیلوفر نوخاستهی طبع حقیر
رَوَد از سرو به بالا، خوشمان میآید
طنزنامهی ۱۴۰۰، معتمد، ص ۶۰ و ۶۱.
#شعر_طنز
#کارمند
#حرف_حسابی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
کارمند و دخل و خرج 😂😂
از دکتر مجید بهرهور
"دلی که غیبنمای است و جام جم دارد"
ز خرج بیحد و از دخل کم، چه غم دارد؟
یکی ز غصه، به شکل مداد میمانَد
یکی ز فرط خوشی، بشکهای شکم دارد
حقوق اندک و خرج زیاد و وام کلان
به کارمند بگو واقعاً چه کم دارد؟
گر انتقاد کنی از فلان مدیر چاخان
یقین بدان به صَدَت عیب، متّهم دارد
خوشا کسی که علیرغمِ غصه و غم و رنج
دلی به شادی خورشیدِ صبحدم دارد
بگو بخند با حافظ، دکتر بهرهور، ص ۱۱۲.
#شعرطنز
#کارمند
#مجیدبهرهور
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
😔 کارمند 😔
از علیرضا تیموری
چهرهاش، دایم پریشان و نژند
قدّ او کوتاه، طبع او بلند
پر ز وصله کفش و جورابش بُوَد
جیب او سوراخ همچون یک سرند
هست مستأجر ز بعد بیست سال
با چنین اوصاف، باشد مستمند
چون حقوقش را به خانه میبرد
همسرش بر او زند بس نیشخند
با حقوق کلّ ماهش میخرد
یک حلب روغن، دوتا هم کلّهقند
هم اضافهکارها کم گشته و
کارتهای هدیه، دیگر نیستند
نیست دیگر حق مأموریتی
تا رود رشت و خراسان و سهند
بس که نسیه برده او از سوپری
کاسبان شهر هم با او بدند
وامهایش بیشمار و سوددار
میزند بر فیش او هر ماه گند
بعد عمری کار، باشد روزمزد
کس نپرسیده خرت اما به چند
آرتروز، دیسک کمر، اعصاب خُرد
صد مرض بر جسم او زد پوزخند
هست ارباب رجوعش بس زیاد
میرسد آسیب و گاهی هم گزند
بعد عمری قسط دادن این بشر
یک لگن بگرفته، نام آن سپند
تا که استخدام گردد خوانده است
بز بیاری در چرای گوسفند
چون که پرسیدم ز شغل و حرفهاش
خندهای کرد و بگفتا: کارمند
#ارسالیشاعرانکانال
#کارمند
#علیرضاتیموری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303