آب
از عمران صلاحی
معنی آب، عمیق است و صریح
آب، یعنی وسعت
آب، یعنی پاکی، یعنی عشق
روشنی
سرشاری
بیداری
بیرنگی
زمزمه
جنبش
طوفان
طغیان
آب، یعنی هستی
من دلم میخواهد
مثل نیلوفر آبی باشم...
ناگاه یک نگاه، صلاحی، ص ۲۶.
#آب
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
مرز
از عمران صلاحی
لب مرزی رفتیم
خاک را رود، دو قسمت میکرد
این طرف ما بودیم
آن طرف هم آنها
دیدهبانان، سرِ بُرجی از دور
ناظر ما بودند
و منِ بُهتزده، ناظر گنجشکانی
که همه
بی گذرنامه، سفر میکردند!
ناگاه یک نگاه، صلاحی، ص ۹۲.
#مرزوگنجشکان
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
پرخاش
از عمران صلاحی
خواهر کوچکم آمد پیشم
دست در گردنم انداخت یواش
سر برآورد به گوش من و گفت:
نشدی خسته داداش؟
به سرش داد کشیدم: خاموش!
برو از پیش من و حرف نزن
که پراکنده شد از گفتهی تو
ابر اندیشهی من
دور شد از من و در کنج اتاق
با دلی غمزده کِز کرد و گریست
سر چو برداشتم از دفتر خویش
دیدم او آن جا نیست
زود برخاسته، رفتم به حیاط
بوسه بر او زده، برداشتمش
سینه را باغچهای کرده، در آن
همچو گل کاشتمش
جان من، گریه نکن، گریه نکن
که دل از اشک تو در شعله نشست
باز کن لب که طنین سخنت
بهترین شعر منست
در پسِ پنجرهی باز اتاق
بود او غنچهای و من خورشید
آن قدر بوسه نثارش کردم
تا لبانش خندید.
ناگاه یک نگاه، ص ۸۰ و ۸۱.
#پرخاش
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
باغ خیالی
از عمران صلاحی
پروانه فرود آمده روی گلِ قالی
دنبال چه عطری است در این باغ خیالی؟
چسبانده به هم بال و پرش را غمِ گُنگی
آن جا که گلی نیست، خوشا بی پر و بالی!
ناگاه یک نگاه، ص ۱۳۷.
#پروانه
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شاعران معاصر🌹🌹🌹
عمران صلاحی (۱۳۲۵ - ۱۳۸۵)
طنزپرداز، نویسنده و شاعر، در اول اسفند ۱۳۲۵ در تهران زاده شد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در قم، تهران و تبریز گذراند. نخستین شعر او در سال ۱۳۴۰ در مجلهی اطلاعات کودکان چاپ شد. در سال ۱۳۴۵ همکاری خود را با روزنامهی توفیق آغاز کرد و اولین شعر آزاد خود را در سال ۱۳۴۷ سرود که در مجلهی خوشه منتشر شد. او تحصیلات دانشگاهی خود را تا دریافت درجهی فوقدیپلم مترجمی در دانشگاه تهران پی گرفت و در همان هنگام، کتاب طنزآوران ایران را با یاوری یکی از دوستان خود منتشر کرد.
از سال ۱۳۵۳ - ۱۳۵۶ کتابهای گریه در آب، قطاری در مه، ایستگاه بین راه و نمایشگاه مشترک کاریکاتور را منتشر کرد. از او آثاری چون: یک لب و هزار خنده، حالا حکایت ماست، گزینهی اشعار، خندهسازان و خندهپردازان، عملیات عمرانی، ای نسیم سحری، ناگاه یک نگاه، ملانصرالدین، از گلستان من ببر ورقی، باران پنهان، هزار و یک آینه نیز منتشر شده است. عمران، پس از بازگشت از سفر چین، در ۱۱ مهر ۱۳۸۵ به عارضهی قلبی ناگهانی درگذشت.
با تلخیص از فرهنگ شاعران و نویسندگان معاصر سخن، دکتر داریوش صبور، ذیل صلاحی، عمران.
#شاعرانمعاصر
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شمس و مولانا
از عمران صلاحی
فریاد به سینهام، دلِ شیدا زد
چون قایق کوچکی، به دریاها زد
یک بار دگر، عشق فرود آمد و شمس
مضرابِ جنون، به ساز مولانا زد
گوشهی تماشا، میرافضلی، ص ۹۹.
#شمسومولانا
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
من بچهی جوادیهام
از عمران صلاحی
من بچهی جوادیهام...
یک روز اگر محلّهی ما آمدی
همراه خود بیاور چترت را
این جا هوا همیشه گرفتهست
این جا همیشه ابر است
این جا همیشه باران است
باران اشک
باران غم
باران فقر...
ناگاه یک نگاه، صلاحی، ص ۵۹ و ۶۱.
#جوادیه
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
زمان:
حجم:
1.57M
🌺 چند رباعی از شاعر طنزپرداز #عمرانصلاحی با صدای شاعر
💐💐به مناسبت اول اسفند، سالروز تولد وی
برای اطلاع از زندگی او، به مطلب شاعران معاصر، عمران صلاحی، ۲۲ مهر ۱۴۰۳ کانال گلزار ادبیات مراجعه بفرمایید.
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🌻🌻🌻
شعر طنز: بالا و پایین 😂😂😂
از عمران صلاحی
قیمت جان آمده پایین؛ ولی نان رفته بالا
قیمت این آمده پایین؛ ولی آن رفته بالا
یک زمان از بیغذایی، آمده پایین فشارم
یک زمان از غصه و فکر فراوان، رفته بالا
دوش رفتم سوی میدان تا بگیرم جنس ارزان
دیدم آنجا نرخها تا سقف میدان، رفته بالا
من نمیگیرم برای بچهها جشن تولد
چون دگر نرخ پذیرایی ز مهمان، رفته بالا
در زمان تشنگی، با دستهایم آب نوشم
چون بهای استکان و تُنگ و لیوان، رفته بالا
زیر خود انداختم کیهان و ابرار و گلآقا
چون بهای قالی کرمان و کاشان، رفته بالا
دوش میآمد طلبکاری و دیدم در خیابان
کارمندی مثل گربه، از درختان رفته بالا...
لحظهای هم گوشهی چشمی نیندازد به پایین
هر که را پُست و مقام و شغل و عنوان، رفته بالا
میکنم اشعار خود را منتشر در این مجله
چون بهای انتشار و چاپ دیوان رفته بالا!
(کمال تعجب! ۱۳۷۴)
📚📚📚📚
دیوان ابوطیاره،گزیدهی مطایبه و طنز منظوم، عمران صلاحی، اشعار چاپشده در نشریات گلآقا، ص ۶۶ و ۶۷.
#شعرطنز
#بالاوپایین
#گرانی
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
فارسی را پاس بداریم!😂😂😂
از عمران صلاحی
ننویسیم تُربچه، بنویسیم خیار
ننویسیم صنوبر، بنویسیم چنار
ننویسیم بهار آمد و آورد صفا
بنویسیم نسیم آمد و آورد غبار
ننویسیم هوا روشن و صاف است و تمیز
بنویسیم شد از دوده، هوا تیره و تار
ننویسیم به علم است و عمل، راحت جان
بنویسیم به پول است و به زر، چارهی کار
ننویسیم برو کار اداری بنما
بنویسیم برو کار بکن در بازار
ننویسیم برو سعی کن و درس بخوان
بنویسیم برو واسطه شو پول در آر
دیگران در طلب مال و منالاند، تو هم فارسی را جهت عمهی خود پاس بدار!
(ابوقراضه، سال ۱۳۷۵)
دیوان ابوطیاره، صلاحی، اشعار چاپشده در نشریات گل آقا، ص ۶۸.
#شعرطنز
#فارسیراپاسبداریم
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شعر طنز 😂😂
پس چه شد؟
از عمران صلاحی
گفته بودی برطرف گردد گرانی، پس چه شد؟
وعدهاش را داده آقای فلانی، پس چه شد؟
گفته بودی کارها بهتر شود، دلخور مشو
اندکی بهبود یابد زندگانی، پس چه شد؟
گفته بودی این جوانان پر از شور و نشاط
خیر میبینند از عمر و جوانی، پس چه شد؟
گفته بودی ای جوان، شایستهای در کارها
درسهایت را اگر بهتر بخوانی، پس چه شد؟
گفته بودی هم کنی از حق محرومان دفاع
هم طرفدار حقوق بانوانی، پس چه شد؟
گفته بودی گر که مسئولیتی پیدا کنی
مینمایی کارهای آنچنانی، پس چه شد؟
گفته بودی میتوانم شادمان سازم تو را
گفته بودم بعله، حتماً میتوانی، پس چه شد؟
(بلاتکلیف، سال ۱۳۷۷)
📚📚📚📚
دیوان ابوطیاره، گزیدهی مطایبه و طنز منظوم، صلاحی، اشعار چاپشده در نشریات گلآقا، ص ۸۱.
#شعرطنز
#پسچهشد
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شعر طنز: نیستیم 😂😂
از عمران صلاحی
ای که ما را میستایی، ما در آن حد نیستیم
گر بپرسی حال ما، گوییم: ای... بد نیستیم!
در دبستان بزرگ زندگی، از هیچ باب
نیست عالی نمرههای ما؛ ولی رد نیستیم
رهگشای هیچ کس هم گر نباشیم، ای فتی
در مسیر پیشرفت دیگران، سد نیستیم
ریخت پشم و پیلی اینجانب از فکر و خیال
ما دگر دارای موهای مجعّد نیستیم!
هی در آمد زیر بار زندگی، بابای ما
تا نپنداری که ما اهل درآمد نیستیم
ای که میگویی فلانی هم خودش مانند ماست
راست میگویی؛ ولی هفتاد درصد نیستیم
داستانها و مقالات نکو از ما مخواه
ما که سیمین و جلال آلاحمد نیستیم!
(کمال تعجب! ۱۳۷۷)
📚📚📚📚
دیوان ابو طیاره، صلاحی، ص ۸۲.
#شعرطنز
#نیستیم
#عمرانصلاحی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303