eitaa logo
گلزار ادبیات
7.8هزار دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
175 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: ع. ک. (بانو خالقی) ایجاد کانال: ۹ بهمن ۱۴۰۱ استفاده از مطالب، با ذکر نام یا لینک کانال مجاز است. تبلیغ و تبادل نداریم. کانال دوم‌ما #گلستان‌ادبیات https://eitaa.com/golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
امام حسین - علیه السلام - فرمودند: هر کس دوست داشته باشد که اجل او به تاخیر افتد و روزی‌اش زیاد شود، پس بر او باد صله‌ی رحم و پیوند با خویشاوندان. فرهنگ سخنان امام حسین(ع)، ص ۹۹. (ع) https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی در سرزنش غیبت کردن یاد دارم که در ایام طفولیت، متعبّد بودمی و شب‌خیز و مولِعِ زهد و پرهیز. شبی در خدمت پدر - رحمت الله علیه - نشسته بودم و همه شب، دیده بر هم نبسته و مُصحَفِ عزیز در کنار گرفته و طایفه‌ای گِرد ما خُفته. پدر را گفتم: از اینان، یکی سر برنمی‌دارد که دوگانه‌ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده‌اند که گویی نخفته‌اند که مُرده‌اند. گفت: جانِ پدر، تو نیز اگر بخفتی، بِه که در پوستین خلق افتی. نبیند مدّعی جز خویشتن را که دارد پرده‌ی پندار در پیش گرت چشم خدابینی ببخشند نبینی هیچ کس عاجزتر از خویش لغات: مولع: حریص. مصحف: قرآن. کنار: آغوش. خُفتن: خوابیدن. دوگانه‌ای بگزارد: دو رکعت نماز بخواند. در پوستین خلق افتادن: کنایه از غیبت کردن مردم. کلیات سعدی، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، ص ۷۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بیتهایی گلچین‌شده از حافظ آن کس است اهل بشارت که اشارت داند نکته‌ها هست بسی، محرم اسرار کجاست؟ 🌹🌹🌹 چو بشنوی سخن اهلِ دل، مگو که خطاست سخن‌شناس نِه‌ای، جان من، خطا این جاست 🌹🌹🌹 تو را ز کنگره‌ی عرش می‌زنند صَفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است صفیر: صدا، در اصل صدای پرنده. صفیر زدن: فراخواندن و طلب کردن. این دامگه: استعاره از دنیا. شاخ نبات حافظ، ص ۴۸، ۵۵ و ۹۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
مدیریت مدیریت چنان طاووس مانَد چه زیبا هوش از سر می‌پراند مواظب باش عِرض و آبرویت به زیر پای زشت او نماند طنزنامه‌ی ۱۴۰۰، محمد معتمد، ص ۲۳۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
اصطلاحات عرفانی امانت در اصطلاح عارفان، امانت عبارت از طاعت حق است. اصل این اصطلاح، برگرفته از آیه‌ی ۷۲ سوره‌ی احزاب در قرآن مجید است: اِنّا عَرَضنَا الاَمانَه عَلَی السَماواتِ و الاَرضِ و الجِبالِ فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها و اَشفَقنَ مِنها و حَمَلَهَا الاِنسانُ اِنَّهُ کانَ ظَلوماً جَهولاً. ترجمه: ما این امانت را بر آسمانها و زمین و کوه‌ها عرضه داشتیم؛ از تحمّل آن، سر باز زدند و از آن ترسیدند. انسان، آن امانت را بر دوش گرفت که او، ستمکار و نادان بود. نیز گفته‌اند: امانت، عدالت است و بعضی گفته‌اند: ولایت است و بعضی آن را امامت دانسته‌اند. حافظ گفته است: آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه‌ی فال، به نام منِ دیوانه زدند و امانتها که کتاب و سنّت بدان ناطق است، سه چیز است: یکی طاعت دین طبق آیه‌ی مذکور. دیگر، طبق حدیث پیامبر(ص) زنان، نزد مردان امانتند. سوم ، مالی که نزد کسی بنهی و یا سِرّی که با وی بگویی. با تلخیص از فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، دکتر سجّادی، ذیل واژه‌ی امانت، ص ۱۳۰ و ۱۳۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
شاعران معاصر پروین دولت‌آبادی او فرزند حسام‌الدین دولت‌آبادی، شاعر و نویسنده‌ی معاصر و از خاندان شعر و ادب است که در سال ۱۳۰۳ در اصفهان متولد شد و پس از پایان تحصیلات ابتدایی و متوسطه در همان شهر، با کوششی خستگی‌ناپذیر، خدمات اجتماعی و فرهنگی خود را آغاز کرد و در آموزش و پرورشِ کودکان و نوجوانان، روشهای تازه و موثری را به کار گرفت. بسیاری از شعرهای پروین، در کتابهای درسی چاپ شده است. وی در کنار کوششهای فرهنگی خود، به خدمت شرکت ملی نفت نیز در آمد و تا پایان کار در همان جا ماند. سرانجام در سال ۱۳۸۷ در سن ۸۴ سالگی در تهران درگذشت. از آثار او، می‌توان به این کتابها اشاره کرد: آتش و آب، شوراب، مهرتاب، بر قایق ابرها( مجموعه‌ی دفترهای شعر کودکان: گل بادام، بهار آمد، باز هم بهار می‌آید، گل آمد گل آمد، گل را بشناس، مرغ سرخِ پاکوتاه) ، منظور خردمند و ... سروده‌ای از او : درس مهر از روزگار آموختیم سِرّ هستی را ز کار آموختیم با خود آوردن، امید زندگی از نسیم نوبهار آموختیم شور و شوق زندگی را هر نفس از گریز جویبار آموختیم پرده پوشیدن به راز این و آن از سکوت شام تار آموختیم... ره گشودن پیش پای خلق را ما ز خاک رهگذار آموختیم با تلخیص از بر کران بیکران، ص ۳۶۲ - ۳۶۴. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
غزلی از مولوی عشق عشق است بر آسمان پریدن صد پرده به هر نفس دریدن اول نفس از نفس گسستن اول قدم از قدم بریدن نادیده گرفتن این جهان را مر دیده‌ی خویش را بدیدن گفتم که: دلا، مبارکت باد در حلقه‌ی عاشقان رسیدن زان سوی نظر، نظاره کردن در کوچه‌ی سینه‌ها دویدن... در عشق زنده بودن، گزیده‌ی غزلیات شمس، دکتر شفیعی کدکنی، ص ۲۲۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303