سلام. صبحتون به خیر و مهربونی و آرامش. الهی امروز، پرنشاط و پرانرژی باشید و بهترینها براتون رقم بخوره.
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آغاز شاهنامهی فردوسی
به نام خداوند جان و خرد
کزین برتر اندیشه برنگذرد
خداوند نام و خداوند جای
خداوند روزیدِهِ رهنمای
خداوند کیوان و گردان سپهر
فروزندهی ماه و ناهید و مهر
ز نام و نشان و گمان برتر است
نگارندهی برشده گوهر است
به بینندگان، آفریننده را
نبینی، مرنجان دو بیننده را
نیابد بدو نیز اندیشه راه
که او برتر از نام و از جایگاه...
به هستیش باید که خَستو شوی
ز گفتار بیکار، یکسو شوی
پرستنده باشی و جوینده راه
به ژرفی به فرمانش کردن نگاه
توانا بوَد هر که دانا بوَد
ز دانش دل پیر، بُرنا بوَد
نکات:
نگارنده: آفریننده، نقاش. پیکر: نقش و صورت، هر یک از صورتهای فلکی. برشده پیکر: آسمان برافراشته.
بیننده: چشم.
خستو: مُعتَرِف، اقرارکننده. بیکار: بیهوده، بیفایده.
برنا: جوان.
به نقل از گزیدهی متون ادب فارسی، ص ۵.
#شاهنامه
#فردوسی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
آرایههای ادبی
بَراعَتِ اِستِهلال
براعت در لغت، به معنای به کمال رسیدن در فضل و برتری یافتن در دانش و ادب و کمال و جمال است. استهلال، یعنی ماه نو دیدن و گریهی بلند سر دادن نوزاد. در اصطلاح بدیع، براعت استهلال، آغاز کردن سخن است به گونهای که با مقصود گوینده، تناسبی زیبا و گویا داشته باشد و مخاطب را در حال و هوای موضوع سخن قرار دهد؛ مانند نینامه در آغاز مثنوی مولوی:
بشنو از نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نَفیرم، مرد و زن نالیدهاند...
خاقانی در ابیات زیر که آغاز یکی از مرثیههای او در مرگ فرزندش است، فضا و حال و هوایی را به وجود میآورَد که تداعیکنندهی موضوع قصیده است:
صبحگاهی، سرِ خوناب جگر بگشایید
ژالهی صبحدم از نرگسِ تر بگشایید
دانه دانه گهر اشک ببارید چنانک
گِره رشتهی تسبیح، ز سر بگشایید...
آغاز داستانهای رستم و اسفندیار، رستم و سهراب و بیژن و منیژهی فردوسی و نیز داستانهای لیلی و مجنون و یوسف و زلیخای جامی نیز دارای براعت استهلال است.
لغات:
نفیر: فریاد. ژاله: استعاره از اشک. نرگس: استعاره از چشم.
با تلخیص از بدیع در شعر فارسی، ص ۸۲ - ۸۴ و بلاغت، ص ۱۷۵.
#آرایههای_ادبی
#براعت_استهلال
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی
برتری هنر بر ثروت
حکیمی، پسران را پند همیداد که: جانان پدر، هنر آموزید که مُلک و دولت دنیا، اعتماد را نشاید و سیم و زر، در سفر، بر محلّ خطر است؛ یا دزد به یک بار ببرد، یا خواجه، به تَفاریق بخورَد؛ اما هنر، چشمهی زاینده است و دولت پاینده. و گر هنرمند از دولت بیفتد، غم نباشد که هنر در نفس خود، دولت است؛ هر جا که رَوَد، قدر بیند و بر صدر نشیند. و بیهنر، لقمه چیند و سختی بیند.
سخت است پس از جاه، تحکّم بردن
خو کرده به ناز، جور مردم بردن
🌹🌹🌹
وقتی افتاد فتنهای به شام
هر کس از گوشهای فرا رفتند
روستازادگانِ دانشمند
به وزیریِ پادشا رفتند
پسران وزیرِ ناقصعقل
به گدایی به روستا رفتند
ِ
لغات:
ملک: پادشاهی، قدرت.
دولت: سعادت، بخت و اقبال.
سیم و زر: نقره و طلا، پول.
تفاریق: جمع تفریق. به تفاریق: پراکنده، اندک اندک.
قدر: ارزش، بزرگی.
صدر: بالای مجلس.
لقمه چیدن: گدایی کردن.
جاه: مقام.
تحکم بردن: مطیع بودن، فرمان بردن.
خو کرده: عادت کرده.
جور: ستم.
پسران وزیر ناقصعقل: پسران کمعقلِ وزیر.
کلیات سعدی، گلستان، باب هفتم در تاثیر تربیت، ص ۱۵۳ و ۱۵۴.
#گلستان
#سعدی
#تربیت
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
بخشی از دفتر اول مثنوی مولوی
این همه گفتیم، لیک اندر بسیج
بیعنایات خدا،هیچیم هیچ
بی عنایات حق و خاصان حق
گر ملَک باشد، سیاه اَستش ورق
ای خدا، ای فضل تو حاجتروا
با تو یاد هیچکس نَبوَد روا
این قدر ارشاد، تو بخشیدهای
تا بدین بس عیب ما پوشیدهای
قطرهی دانش که بخشیدی ز پیش
متّصل گردان به دریاهای خویش
قطرهی علم است اندر جان من
وارهانش از هوا، وز خاک تن...
مثنوی معنوی، جلد اول، دفتر اول، انتشارات بیهق کتاب، ۱۳۹۰، ص ۱۱۹.
#مثنوی
#مولوی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
جانباز
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم، نشانِ سرفرازی نگرفت
زین پیش دلاورا، کسی چون تو شگفت
حیثیّت مرگ را به بازی نگرفت
🌺🌺🌺
کوچهی بیشهید
از این همه برگ بید باید ترسید
از مردم ناامید باید ترسید
با ترس مخالفم؛ ولیکن امروز
از کوچهی بیشهید باید ترسید
🌺🌺🌺
با نام تو مجنون، مجموعهی رباعیهای دفاع مقدس، سید حسن حسینی، چاپ دوم، ابتکار دانش، قم، ۱۳۹۱، ص ۶۳ و ۹۸.
#شهید
#جانباز
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303