eitaa logo
🟢گلزار ادبیات🟢
7.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
293 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: عفت ک.(بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. #تبلیغات: https://eitaa.com/tablighategolzareadabiyat2 کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان @sokhananebozorgan2 کانال دوم‌: #گلستان‌ادبیات @golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
سخنی از گلستان سعدی [انگشتر و دست چپ] بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دست را هست، خاتَم* در انگشت چپ چرا می‌کنند؟ گفت: ندانی که اهل فضیلت، همیشه محروم باشند؟ آن که حَظّ آفرید و روزی داد یا فضیلت همی‌دهد یا بخت خاتم: انگشتر، انگشتری. کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۹۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی گدای نیک‌انجام، بِه از پادشای بدفرجام. غمی کز پی‌اش شادمانی بری بِه از شادی‌ای کز پسش، غم خوری کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۹۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی مردم آزاری درویشی مُستَجاب‌ُ‌الدّعوه، در بغداد پدید آمد. حَجّاجِ یوسُف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا، جانش بستان. گفت: از بهرِ خدای، این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را. ای زبردستِ زیردست‌آزار گرم تا کی بمانَد این بازار؟ به چه کار آیدت جهانداری؟ مُردنت بِه که مردم‌ آزاری کلیات سعدی، گلستان، باب اول درسیرت پادشاهان، ص ۴۷. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حمیدرضا محمدی41304.mp3
زمان: حجم: 433.7K
حکایتی از 🌹🌹🌹 مردم آزاری باب اول در سیرت پادشاهان خوانش: https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303 🌻🌻🌻
حکایتی از گلستان سعدی مردم‌آزاری یکی از ملوک بی‌انصاف، پارسایی را پرسید: از عبادت‌ها، کدام فاضل‌تر است؟ گفت: تو را خواب نیم‌روز؛ تا در آن، یک نَفَس خلق را نیازاری. ظالمی را خُفته* دیدم نیم‌روز گفتم: این فتنه است؛ خوابش بُرده بِه وان که خوابش، بهتر از بیداری است آن چنان بَدزندگانی، مُرده بِه *خفته: خوابیده. کلیات سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، ص ۴۷ و ۴۸. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
دزد و پارسا از گلستان سعدی دزدی به خانه‌ی پارسایی درآمد. چندان که جُست، چیزی نیافت. دل‌تنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خُفته* بود، در راه دزد انداخت تا محروم نشود. شنیدم که مردان راه خدای دل دشمنان را نکردند تنگ تو را کی مُیَسّر* شود این مقام که با دوستانت، خلاف است و جنگ؟... *خفته: خوابیده. *میسّر: ممکن. کلیات سعدی، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، ص ۷۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی خستگی سفر شبی در بیابان مکّه، از بی‌خوابی، پایِ رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار. پای مسکین، پیاده چند رَوَد؟ کز تحمّل، ستوه شد بُختی تا شود جسم فربهی، لاغر لاغری، مُرده باشد از سختی گفت: ای برادر، حَرَم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی، بُردی وگر خُفتی، مُردی. خوش‌ است زیر مُغیلان، به راهِ بادیه خُفت شب رَحیل؛ ولی ترکِ جان بباید گفت لغات: بُختی: شتر قوی‌هیکل. حرامی: دزد، راهزن. خُفتن: خوابیدن. مُغیلان: درختچه‌ای خاردار. بادیه: بیابان. رحیل: کوچ، سفر. کلیات سعدی، گلستان، باب دوم: در اخلاق درویشان، ص ۷۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حمیدرضا محمدی41346.mp3
زمان: حجم: 440.6K
حکایتی از 🌹🌹🌹 باب دوم: در اخلاق درویشان خوانش: 🌻🌻🌻
حکایتی از گلستان سعدی حکایت لقمان لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بی‌ادبان. هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعلِ آن، پرهیز کردم. نگویند از سر بازیچه حرفی کزان پندی نگیرد صاحبِ هوش وگر صد بابِ حکمت، پیش نادان بخوانند، آیدش بازیچه در گوش کلیات سعدی، گلستان، باب دوم: در اخلاق درویشان، ص ۸۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی عابد و طعام عابدی را حکایت کنند که شبی دَه من طعام بخوردی و تا سحر، ختمی در نماز بکردی. صاحب‌دلی شنید و گفت: اگر نیم‌نانی بخوردی و بخُفتی،* بسیار ازین فاضل‌تر بودی. اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی تُهی از حکمتی، به علت آن که پُری از طعام تا بینی *بخفتی: می‌خوابید. کلیات سعدی، گلستان، باب دوم: در اخلاق درویشان، ص ۸۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303