سخنی از گلستان سعدی
[انگشتر و دست چپ]
بزرگی را پرسیدند: با چندین فضیلت که دست را هست، خاتَم* در انگشت چپ چرا میکنند؟
گفت: ندانی که اهل فضیلت، همیشه محروم باشند؟
آن که حَظّ آفرید و روزی داد
یا فضیلت همیدهد یا بخت
خاتم: انگشتر، انگشتری.
کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۹۱.
#گلستانسعدی
#خاتم
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی
گدای نیکانجام، بِه از پادشای بدفرجام.
غمی کز پیاش شادمانی بری
بِه از شادیای کز پسش، غم خوری
کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم در آداب صحبت، ص ۱۹۰.
#گلستانسعدی
#غموشادی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی
مردم آزاری
درویشی مُستَجابُالدّعوه، در بغداد پدید آمد. حَجّاجِ یوسُف را خبر کردند. بخواندش و گفت: دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا، جانش بستان. گفت: از بهرِ خدای، این چه دعاست؟ گفت: این دعای خیر است تو را و جمله مسلمانان را.
ای زبردستِ زیردستآزار
گرم تا کی بمانَد این بازار؟
به چه کار آیدت جهانداری؟
مُردنت بِه که مردم آزاری
کلیات سعدی، گلستان، باب اول درسیرت پادشاهان، ص ۴۷.
#گلستانسعدی
#مردمآزاری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حمیدرضا محمدی41304.mp3
زمان:
حجم:
433.7K
حکایتی از #گلستانسعدی
🌹🌹🌹
مردم آزاری
باب اول در سیرت پادشاهان
خوانش: #حمیدرضامحمدی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🌻🌻🌻
حکایتی از گلستان سعدی
مردمآزاری
یکی از ملوک بیانصاف، پارسایی را پرسید: از عبادتها، کدام فاضلتر است؟
گفت: تو را خواب نیمروز؛ تا در آن، یک نَفَس خلق را نیازاری.
ظالمی را خُفته* دیدم نیمروز
گفتم: این فتنه است؛ خوابش بُرده بِه
وان که خوابش، بهتر از بیداری است
آن چنان بَدزندگانی، مُرده بِه
*خفته: خوابیده.
کلیات سعدی، گلستان، باب اول در سیرت پادشاهان، ص ۴۷ و ۴۸.
#گلستانسعدی
#مردمآزاری
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حمیدرضا محمدی41305.mp3
زمان:
حجم:
322.7K
حکایتی از #گلستانسعدی
🌹🌹🌹
باب اول در سیرت پادشاهان
#مردمآزاری
خوانش #حمیدرضامحمدی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
🌻🌻🌻
دزد و پارسا
از گلستان سعدی
دزدی به خانهی پارسایی درآمد. چندان که جُست، چیزی نیافت. دلتنگ شد. پارسا خبر شد. گلیمی که بر آن خُفته* بود، در راه دزد انداخت تا محروم نشود.
شنیدم که مردان راه خدای
دل دشمنان را نکردند تنگ
تو را کی مُیَسّر* شود این مقام
که با دوستانت، خلاف است و جنگ؟...
*خفته: خوابیده.
*میسّر: ممکن.
کلیات سعدی، گلستان، باب دوم در اخلاق درویشان، ص ۷۱.
#دزدوپارسا
#گلستانسعدی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی
خستگی سفر
شبی در بیابان مکّه، از بیخوابی، پایِ رفتنم نماند. سر بنهادم و شتربان را گفتم: دست از من بدار.
پای مسکین، پیاده چند رَوَد؟
کز تحمّل، ستوه شد بُختی
تا شود جسم فربهی، لاغر
لاغری، مُرده باشد از سختی
گفت: ای برادر، حَرَم در پیش است و حرامی در پس. اگر رفتی، بُردی وگر خُفتی، مُردی.
خوش است زیر مُغیلان، به راهِ بادیه خُفت
شب رَحیل؛ ولی ترکِ جان بباید گفت
لغات:
بُختی: شتر قویهیکل.
حرامی: دزد، راهزن.
خُفتن: خوابیدن.
مُغیلان: درختچهای خاردار.
بادیه: بیابان.
رحیل: کوچ، سفر.
کلیات سعدی، گلستان، باب دوم: در اخلاق درویشان، ص ۷۶.
#گلستانسعدی
#سفر
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حمیدرضا محمدی41346.mp3
زمان:
حجم:
440.6K
حکایتی از #گلستانسعدی🌹🌹🌹
باب دوم: در اخلاق درویشان
خوانش: #حمیدرضامحمدی
🌻🌻🌻
حکایتی از گلستان سعدی
حکایت لقمان
لقمان را گفتند: ادب از که آموختی؟ گفت: از بیادبان. هر چه از ایشان در نظرم ناپسند آمد، از فعلِ آن، پرهیز کردم.
نگویند از سر بازیچه حرفی
کزان پندی نگیرد صاحبِ هوش
وگر صد بابِ حکمت، پیش نادان
بخوانند، آیدش بازیچه در گوش
کلیات سعدی، گلستان، باب دوم: در اخلاق درویشان، ص ۸۲.
#گلستانسعدی
#لقمانوادب
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حکایتی از گلستان سعدی
عابد و طعام
عابدی را حکایت کنند که شبی دَه من طعام بخوردی و تا سحر، ختمی در نماز بکردی.
صاحبدلی شنید و گفت: اگر نیمنانی بخوردی و بخُفتی،* بسیار ازین فاضلتر بودی.
اندرون از طعام خالی دار
تا درو نور معرفت بینی
تُهی از حکمتی، به علت آن
که پُری از طعام تا بینی
*بخفتی: میخوابید.
کلیات سعدی، گلستان، باب دوم: در اخلاق درویشان، ص ۸۲.
#عابدوطعام
#گلستانسعدی
https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303