eitaa logo
🟢گلزار ادبیات🟢
7.1هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
293 ویدیو
5 فایل
توسط دبیر بازنشسته‌: عفت ک.(بانو خالقی) استفاده از مطالب، با درج لینک. #تبلیغات: https://eitaa.com/tablighategolzareadabiyat2 کانال‌سوم: #سخنان‌بزرگان‌ایران‌و‌جهان @sokhananebozorgan2 کانال دوم‌: #گلستان‌ادبیات @golestaneadabiyat
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 سخنی از گلستان سعدی 🌸 [کشتن مار به‌ دست دشمن] سرِ مار، به دست دشمن بکوب؛ که از اِحدَی الحُسنَیَین* خالی نباشد. اگر این غالب آمد، مار کُشتی وگر آن، از دشمن رَستی. به روز معرکه* ایمِن مشو ز خَصمِ* ضعیف که مغز شیر برآرد؛ چو دل، ز جان برداشت نکات: * احدی‌ الحسنیین: یکی از دو امر نیک. برگرفته از آیه‌ی ۵۲، سوره‌ی توبه(۹) است. * معرکه: میدان جنگ، جهاد. *خصم: دشمن. 📚📚📚 کلیات سعدی، فروغی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۷۶. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی [حکیم و نادانان] حکیمی که با جُهّال درافتد، توقّعِ عزّت ندارد و گر جاهلی، به زبان‌آوری، بر حکیمی غالب آید، عجب نیست؛ که سنگی است که گوهر همی‌شکنَد. نه عجب گر فرو رَوَد نفَسش عَندلیبی، غُراب، هم‌قفسش گر هنرمند از اوباش، جفایی بیند تا دل خویش، نیازارَد و دَر هم نشود سنگِ بدگوهر اگر کاسه‌ی زرّین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زَر، کم نشود نکات: حکیم: دانا، فرزانه. جُهّال: جمعِ جاهل، نادانان. عزّت: احترام. زبان‌آوری: اینجا: زبان‌بازی. گوهر: جواهر. فرو رفتنِ نفَس: کنایه از خاموش ماندن. عندلیب: بلبل. غراب: زاغ، کلاغ. اوباش: فرومایگان. تا: زِنهار، برحذر باشد. بدگوهر: بداصل. زر، کم نشود: قیمت طلا، کم نمی‌شود. 📚📚📚 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۱. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی عالِم و سَفیه عالِم را نشاید که سَفاهت از عامی به حِلم درگذرانَد؛ که هر دو طرف را زیان دارد: هیبتِ این، کم شود و جهلِ آن، مستحکم. چو با سِفله گویی به لطف و خوشی فزون گرددش کِبر و گردن‌کشی نکات: نشاید: شایسته نیست، سزاوار نیست. سفاهت از عامی ... : بی‌خردی و سبک‌مغزیِ نادان را با بردباری نادیده گیرد. هیبت: بزرگی و شکوه. جهلِ آن، مستحکم: نادان در نادانی خود، استوار و پابرجا گردد. سفله: پَست، فرومایه. 📚📚📚 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی حسود حسود، از نعمت حق، بخیل است و بنده‌ی بی‌گناه را دشمن می‌دارد. مَردَکی خشک‌مغز را دیدم رفته در پوستینِ صاحب‌جاه گفتم: ای خواجه، گر تو بدبختی مردم نیک‌بخت را چه گناه؟ 🌻🌻🌻 اَلا تا نخواهی بلا بر حسود که آن بخت‌برگشته، خود در بلاست چه حاجت که با او کنی دشمنی؟ که او را چنین دشمنی در قفاست نکات: حسود... : حسود نسبت به نعمتی که خدا به کسی داده، تنگ‌چشمی از خود نشان می‌دهد. خشک‌مغز: بی‌خرد، نادان. رفته در پوستین صاحب‌جاه: از صاحب‌مقامی بدگویی می‌کند. اَلا: بدان و آگاه باش. در قفا: به دنبال. کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۵. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی آن را که گوشِ ارادت،* گران* آفریده‌اند، چون کُنَد که بشنود؟* و آن را که کمند سعادت، کشان می‌بَرَد، چه کند که نرود؟ شب تاریکِ دوستانِ خدای می‌بتابد چو روزِ رخشنده وین سعادت، به زور بازو نیست تا نبخشد خدای بخشنده ☘☘☘ از تو به که نالم؟ که دگر داور* نیست وز دست تو هیچ دست، بالاتر نیست آن را که تو رهبری، کسی گم نکند وان را که تو گم کنی، کسی رهبر نیست نکات: ارادت: اخلاص، اعتقاد. گران: ناشنوا. چون کند که بشنود؟: چه کار کند تا بشنود؟ یعنی هرگز نمی‌تواند بشنود. داور: قاضی. 📚📚📚 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۹۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی دادن‌ِ حق شاه، ازبهرِ دفع ستمکاران است و شِحنه، برای خونخواران و قاضی، مصلحت‌جویِ طَرّاران. هرگز دو خصمِ به حق راضی، پیش قاضی نروند. چو حق، معاینه دانی که می‌بباید داد به لطف بِه که به جنگاوری، به دلتنگی خراج اگر نگزارد کسی به طیبَتِ نَفس به قهر ازو بستانند و مُزدِ سرهنگی! ☘☘☘ نکات: دفع: راندن، دور کردن. شحنه: پاسبان، نگهبان شهر. طرّار: دزد. خصم: دشمن، مخالف، اینجا دو خصم: طرفین دعوی. معاینه: آشکارا. خراج اگر... : اگر کسی مالیات را با رضای خاطر نپردازد، از او به زور و با حقِّ مأمورِ وصول بگیرند. 📚📚📚 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۹۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حمیدرضا محمدی76559.mp3
زمان: حجم: 336.9K
سخنی از 📚📚📚 دادن‌ حق باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۹۲. با صدای https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی ضعیف و قوی ضعیفی که با قوی دلاوری کند، یار دشمن است در هلاک خویش. سایه‌پرورده را چه طاقت آن که رَوَد با مبارزان به قِتال؟ سست‌بازو، به جهل می‌فکنَد پنجه با مرد آهنین‌چنگال! نکات: سایه‌پرورده: نازپرورده. قتال: جنگ. سست‌بازو: ناتوان، ضعیف. آهنین‌چنگال: آهنین‌پنجه، قوی، پرزور. 📘📘📘 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۰. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی [دانا و نادان] مُشک، آن است که ببوید؛ نه آنکه عطّار بگوید. دانا، چو طَبله‌ی عطّار است؛ خاموش و هنرنمای و نادان، خود طبل غازی، بلندآواز و میان‌تُهی. عالِم اندر میانِ جاهل را مَثَلی گفته‌اند صِدّیقان: شاهدی در میان کوران است مُصحَفی در سَرای زِندیقان نکات: طبله‌ی عطار: صندوقچه‌ی عطرفروش. طبل غازی: طبل جنگجو. میان‌تهی: توخالی. صدیق: راست گفتار و راست کردار. مصحف: قرآن کریم. سرا: خانه. زِندیق: بی‌دین. 📘📘📘 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
حمیدرضا محمدی41529.mp3
زمان: حجم: 237.6K
سخنی از # 📚📚📚 با صدای دانا و نادان باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۲. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی دوست و شیطان جان، در حمایتِ یک دَم است و دنیا، وجودی میان دو عدم. دین به دنیا فروشان، خرند؛ یوسف بفروشند تا چه خرند؟ اَ لَم‌اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدمَ اَن لاتَعبُدوا الشیطانَ؟ به قول دشمن، پیمان دوست بشکستی ببین که از که بُریدی و با که پیوستی! نکات: دو عدم: دو مرحله‌ی پیش از زادن و مرحله‌ی مُردن. خر: مجاز از نادان. ا لم‌اعهد...: سوره‌ی یس (۳۶)، بخشی از آیه‌ی ۶۰: ای فرزندان آدم، آیا با شما پیمان نبستم که شیطان را نپرستید؟ 📘📘📘 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۸۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303
سخنی از گلستان سعدی حسرت بردن دو کس مُردند و حسرت بُردند: یکی آن که داشت و نخورد و دیگر آن که دانست و نکرد. کس نبیند بخیلِ فاضل را که نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی، دوصد گُنَه دارد کرَمش، عیب‌ها فرو پوشد 📘📘📘 کلیات سعدی، گلستان، باب هشتم: در آداب صحبت، ص ۱۹۳. https://eitaa.com/joinchat/3003253043Ce1ab333303