eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.3هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
33 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
گلزار شهدای کرمان
#سردار_بی_مرز 🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌷 ♦️به روایت «ابراهیم شهریاری» امنیت #منطقه که سپرد
🦋 خاطرات شهید حاج قاسم سلیمانی 🌷 ♦️به روایت «ابراهیم شهریاری» آخر سر خودش داوطلب شد تسلیم شود . پنج پاسدار گروگان گذاشتیم تا بیاید کرمان با صحبت کند . نمی دانم در اتاق جلسات چه گذشت که طرف وقتی آمد بیرون ، زار زار گریه می کرد .😳 پرسیدم :« چیزی شده ؟ اتفاقی افتاده ؟» گفت :« ابهت این مرد من رو گرفته! بذارید اگر کشته میشم، به دست این مرد کشته بشم که افتخاری برام باشه.» حاجی این بار از در رأفت وارد شد و طرف را تامین داد . کارهایش که راست و ریس شد ، فرستادش مشهد ، می خواست (ع) واسطه شود برای پذیرش توبه آن بنده خدا . در این مدت، هم برای روستایشان تلمبه آب برد، و هم زمین کشاورزی بهشان داد . مشهدی وقتی برگشت ، چسبید به کار و کشاورزی . دیگر پاک شده بود..؛مثل طفلی که تازه از مادر زاده می شود.👌 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان 🔳هم اکنون مراسم پرفیض دعای ندبه در کنار مضجع مطهر #سردار_دلها توسط مداح اهل
هم اکنون حضور حجة الاسلام و المسلمین اعرافی ( مدیریت حوزه علمیه و عضو شورای نگهبان) و همراهان ایشان بر مضجع شریف 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان ✊ "هم اکنون" حماسه زوّار انقلابی در جوار مضجع بابرکت #سردار_دلها در حمایت از #ا
18.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هم اکنون 🍃 🔹تمام لحظه های مبهم من فدای لحظهٔ رسیدن تو اجرای سرود گروه "آوای آسمانی"با عنوان بی قرار، در جوار مضجع با عظمت 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شب_سی_و_نهم ✨ویژه برنامه "چهل شب با #حاج_قاسم " 🔸 از ۳ آذر ماه تا ۱۳ دی ماه 🔸 🔹 هر شب ساعت ۲۱:۳۰
✨ویژه برنامه "چهل شب با " 🔸 از ۳ آذر ماه تا ۱۳ دی ماه 🔸 🔹 هر شب ساعت ۲۱:۳۰ 🔹 ✅ پخش زنده از صفحات رسمی گلزار شهدای کرمان (قلب مقاومت) ◀️لینک اینستاگرام: https://instagram.com/golzar_kerman_live?igshid=jpyifdo0ynnh ◀️ لینک آپارات: https://www.aparat.com/ghalbe_moghavemat/live 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#گلزار_شهدای_کرمان ◾️حال و هوای آخرین غروب غم انگیز پیش از عروج آسمانی #سردار_دلها🕊 💔🖤 #حاج_قا
6.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"هم اکنون" ⚫️ اجرای دمامه زنی توسط هیئت دمامه زنان مدافعان حرم، در جوار مضجع نورانی و با شرافت ؛ لحظاتی که به شهادت حاج قاسم، نزدیک می شويم. 😭 💔🖤 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » 🇮🇷 📖 "خاطرات خودنوشت احمد یوسف زاده" 🔹صفحه : ٢٧_٢۶ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللّٰهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرا
💢یک اتفاق💢 چند روزی بود فرمانده جوان حسابی از ما شاکی بود. شنیده بود بعضی از بچه ها با ژِ‌۳ و کلاشینکف به شکار مرغابی می روند. او که مطمئن شده بود داستان آموزنده پیرزن و تخم مرغ هایش روی ما تاثیری نداشته، گفت: «از این تاریخ به بعد هر کس بیخودی تیر بزنه از خط اخراج میشه! دشمن با هر شلیک شما فکر میکنه خبریه و شروع میکنه به خمپاره انداختن. » راست می گفت. یک روز چند گلولهٔ خمپاره افتاد وسط سنگرهایمان و یکی از بچه ها از پا زخمی شد.😔 فرمانده هم خون او را انداخت گردن کسانی که بی خود و بی جهت تیر در می کردند. فرمانده جوان مدتی با تهدید و مدارا با ما ساخت. اما، وقتی به دلیل شیطنت ما قسمتی از ریشِ خوش‌ترکیبش سوخت، تنبیه سختی برایمان در نظر گرفت. داستان این طور شد که من و بُرزو یک شب باروتِ گلوله‌هایی را که تویِ دشت پیدا کرده بودیم بیرون آوردیم و داخل جوراب برزو ریختیم. وقتی هوسِ چای می کردیم؛ از این باروت ها برای شعله ور کردن آتش زیر کتری استفاده می‌کردیم. البته، باروت ها زود می سوختند و کمکی هم به جوش آمدنِ کتری نمی‌کردند؛ ولی اینکار سرگرمیِ خوبی برای ما بود. یک روز فرمانده جوان هم آمد کنار آتش نشست. برزو، با دیدن او، جورابِ باروت را بست و نزدیک آتش گذاشت. فرمانده داشت نصیحتمان می کرد که «بیت المال» را بیهوده هدر ندهیم، تیر بیخودی نزنیم،گلوله ها را به سمت مرغابی‌ها شلیک نکنیم،... که یکدفعه باروت در اثر حرارت آتش گرفت و مثل آتش فشان به اطراف شعله کشید.😰 در اثر این اتفاق،لایه‌ای از ریشِ فرمانده سوخت و بوی پلیش بلند شد. خوشبختانه به چشمها و صورتش آسیبی نرسید. فرمانده،که حسابی عصبانی شده بود، گفت : «زود بگید اینا رو از کجا آورده بودید!»😡 برزو گفت: « آقا، به خدا از توی دست پیداشون کردیم. تازه،فشنگ آش مال کالیبر تانک بود. به درد ما نمی‌خورد. ما که اینجا تانک نداریم. » به جانِبداری از برزو گفتم:«برادر،ما نتونستیم همه شونه بیاریم. خیلی بودن؛ یه صندوق پُر. مال ارتشِیا بوده، فکر کنم.» این حرف‌ها از خشمِ فرمانده کم نکرد! او بی درنگ نامه‌ای به مرکز پشتیبانی نوشت به این مضمون که این برادران برای همکاری در انبارِ مهمّات حضورتان معرفی می شوند. ✍پایین نامه را هم امضا کرد و داد دستِ علی جان تاجیک ، افتادیم به التماس؛ ولی فایده نداشت. بی نظمیِ من و بازو پای همهٔ بچه های سنگرمان نوشته شد و روز بعد ،وقتی ماشینِ غذا آمد، فرمانده ما را به راننده معرفی کرد و گفت از وجودِ «ارزشمند!» ما برای بار زدن صندوق های مهمات استفاده بشود. به این ترتیب، از رزمندگی در خط مقدم به کارگری و حمالی در پشت تنزل مقام پیدا کردیم! 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا @Golzar_Shohaday_Kerman