#سالروز_عروج 🌹
☘رد پای رفتنتان،
تا ابــد بر شانههای زمانه
باقی است...
شما همیشه هستید
و جـادهای کــه فراروی ما
گسترده اید،
تـکلیف تـمام لحظه هامان را
روشن کرده است ...🌸
#شهید_علی_شجاعی_باغینی
#شهید_علی_انجم_شعاع
#شهید_علی_جهانشاهی_کوجفانی
🌹یاد کنیم شهدا را با ذکر #صلوات بر محمد وآل محمد🌹
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
°•گفتم چه داری آرزو؟
گفتا «وضو» گیرم با خون😔
°•گفتم کجاخوانی نماز؟!
گفتا با «مهدی» درحِجاز😊
°•گفتم دریغا روی تو،
خونین شود گیسویِ تو😱
°•گفتا خوشا گُلگُون شدن،
چون «لاله» رنگ خون شدن😍
✓ سالروز شهادت ؛
🌷 #شهید_مهدی_احمد_زاده_حشمتی
🌷 #شهید_محمد_رضا_رشید_فرخی
🌷 #شهید_محسن_زنگی_آبادی
🌷 #شهید_محمد_رضا_عباسی_کاخ
🍃 یادشان باشیم با
چهار شاخه گل #صلوات 🍃
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
✴️ درمان درد با ذکر #صلوات
✍ آیت الله بهجت (ره)
🌱این همه سراغ دکترهای داخلی و خارجی رفتید، یک دستور هم ما می دهیم؛ «صلوات» زیاد بفرستید به نیت برآورده شدن همه حوائج از جمله شفای خودتان. وقتی هم خسته شدید به نیت صلوات زبانتان را حرکت دهید.
و زیاد #استغفار کنید. آنقدر استغفار کنید که زبانتان از کار بیفتد. این گنجینهای است که تمام نشدنی است، گنجینهای است که فناپذیر نیست.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#آیا_میدانید_که ⁉️
#شهید_محمد_هشتادانی ، یکی از شهدای عملیات #کربلای_چهار ،
در آخرین دیدار خطاب به خانواده خود گفت:
ان شاءالله میروم و «کَل محمدی» برمیگردم!
👈 «یعنی میروم و کربلایی محمد برمیگردم»
|شهدا را یاد کنیم با ذکر #صلوات |
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم» #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خو
#قسمت_سی_و_سوم 🦋
ادامه...
«سفر به دشت آزادگان»
کوله پشتی اش را از کنار دیوار پیش کشید و دستش را تا آرنج کرد داخلش. پنجه هایش داخل کوله دنبال چیزی میگشت که به دست نیاورد.
خالی اش کرد. هر چه فکر کنی ریخت روی زمین؛شانه، آینه، قیچی، قرص، لیوان، سوزن، قرقره، کمپوت، جوراب، دمپایی. 😐
اما اشرف دنبال چیز دیگری بود؛ چیزی که به دردِ سر من بخورد، همان که هرچه بیشتر میگشت کمتر می یافتش.
کوله پشتی را چپه کرد و در هوا تکاندش. چیزهایی دیگری روی زمین ریخت. اما اشرف هنوز دنبال چیزی میگشت؛ همان که بالاخره در یکی از جیب های کوله پشتی پیدایش کرد، پلاستیک کوچکی که یک عدد چای کیسه ای و سه حبه قند داخلش دیده میشد.
پلاستیک را برداشت و لبخند فاتحانه ای زد. وسایل کوله را به غیر از پلاستیک قند و چای برگرداند سر جایش.
پلاستیک کوچک را برداشت و از اتاق خارج شد. توی محوطه چند تکه چوب پیدا کرد و آتشی روشن کرد. 🔥
یغلاوی اش را از آب قمقمه اش پر کرد و چند دقیقه بعد با یک لیوان چای داغ به اتاق برگشت. 😋
لیوان چای را دوستانه به طرف من گرفت و گفت:«من هم، اگه چای نخورم، مثِ تو سردرد می شم. حالا به جای پنجاه تومن پنجاه تا #صلوات بفرست!» 😉
این کار اشرف بنای دوستی من و حسن و اکبر را با او و همشهری هایش، مجید و رسول و علی، محکم تر کرد.
فقط دو سه روز در «دشت آزادگان» ماندیم. آنجا وقتمان به آموزش نظامی میگذشت و هر صبح، بعد از نماز، دویدن صبحگاهی داشتیم تا شهر حمیدیه.
🌱 رفت و برگشتش خیلی خسته مان می کرد. اما، مثل همیشه، وقتی فرمانده خِس خِس خستگی را در نفس های بریده مان می دید، فریاد می زد: «کی خسته است؟»
ما تتمهٔ توانمان را جمع میکردیم و بلند جواب میدادیم: «دشمن!» عجیب اینکه این سوال و جواب تا اندازه ای قدرتمان را برای ادامه راه بیشتر می کرد.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#سالروز_تولد 🌹 #شهید_غلامرضا_لنگری_زاده هر چند باید سالروز آسمانی شدنت را جشن بگیریم ولی هر چه ب
#سالروز_عروج 🌹
#شهید_غلامرضا_لنگری_زاده
"غلامرضا" همیشه آرزو داشت که به #اسلام خدمت کند
ومی گفت: «دعا کنید بتوانم
خدمت گزار خوبی برای اسلام ومستضعفان باشم.»
هدیہ به روح مطھر شهید
#صلوات 🌷
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
امروز، پنجم اسفندماه ، سالروز شهادت آن معلم شهیدے ست ڪه ابتدا بعنوان یڪ #بسیجےساده به پاسدارے از تم
#در_محضر_شهدا
☘خیلی کم پیش می آمد، اما اگر توی جمع دانشجوهای تربیت معلم کسی درباره ی #انقلاب حرف نامربوطی می زد، محمدرضا
نمی توانست طاقت بیاورد و با جدیت از مواضع انقلاب دفاع
می کرد.
فرستادن دانشجوهای مرکز تربیت معلم به #جبهه، برایش شده بود یک رسالت که حتما می بایست آنرا انجام بدهد؛ برای همین هم از کوچکترین فرصتی استفاده میکرد که بچه ها را تشویق کند برای جبهه رفتن.
#شهید_محمدرضا_کاظمی_زاده
🌹یادکنیم این شهید بزرگوار را باذکر #صلوات بر محمد وآل محمد🌹
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
| شـهـدا را بہ یـــاد بسپـاریمـ
نہ بہ خـاڪ |
💐نثار روح تمام شهدای اسلام، علی الخصوص شهیدانی که امروز سالگرد شهادتشان است، ۱۰ #صلوات محمدی ختم کنید:
#شهید_عباس_محمد_جعفری
#شهید_حسن_مصطفوی
#شهید_حسین_صادقی
#شهید_فرهاد_حسنی_سعدی
#شهید_محمد_رضا_رستمی
#شهید_علی_رحیمی
#شهید_علی_اصغر_نامدار
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
#قسمت_هشتاد_و_یکم 🦋
«به سوی بغداد»
ادامه...
چشمم افتاد به محمد آب پیکر، اسیر خوزستانی، که از اردوگاه جنگ زده های #کرمان عازم جبهه شده بود.
با سری باند پیچی شده از زخم ترکش، کف اتوبوس افتاده بود. 🤕
تکان نمی خورد. گمان می کردم با آن حال وخیم همان جا توی اتوبوس تمام می کند.
یکی از اسرا خم شد روی محمد، لحظه ای نگاهش کرد، و ناامیدانه گفت: تموم کرد! 😞
همه برای غریبی محمد آه کشیدند و غصه خوردند.
یکی دیگر از اسرا، برای اطمینان، از روی صندلی اش بلند شد و گوشش را گذاشت روی سینه اسیرخوزستانی.
کمی ساکت ماند وبعد گفت:نه بابا! نفس می کشه.
خوشحال شدیم. قلب محمد هنوز می تپید. 😍
از کنار خانه های روستایی و مزارع سرسبز می گذشت.
آن دورها، در حاشیه جاده بصره به بغداد، کشاورزان عرب داشتند از مزرعه برمی گشتند، با گاوهای زیر بار چادرشب های بزرگ علف.
چقدر دلم می خواست راننده اتوبوس ترمز کند و پیاده بشوم و همراه یکی از آن روستایی ها به یکی از آن خانه های گِلی بروم و دیگر غمی به اسم اسارت روی دلم نباشد.
اما روزگار به دلخواه من نبود. اتوبوس همچنان تخته گاز می رفت که یکی از اسرا ، افکار پراکنده آن جمع خسته و غریب را یک جا کرد.
_ برمحمد و آل محمد #صلوات.
همه صلوات فرستادند. سربازان عراقی کنجکاو شدند و به سکوت دعوتمان کردند.
یکی دیگر گفت: برای سلامتی رزمندگان اسلام صلوات.
_ اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و اهلک اعدائهم اجمعین!
آن دو اسیر، با ذکر صلوات، کار بزرگی کردند. فضا به کلی عوض شد.
روحیه ای تازه ای گرفتیم و باریکه ای از امید به دل هایمان راه پیدا کرد.😌
راننده نوار ام کلثوم را از توی پخش ماشین در آورد و نوار دیگری گذاشت:
"بعد تو گریه رفیقم
غم تو داده فریبم
حالا من تنها و خسته
توی این شهر غریبم"
عجب!
راننده چطور فهمیده بود آن ترانه غمگین درست بیان حال ماست که تنها و خسته توی آن شهر غریب بودیم؟!😓
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
گلزار شهدای کرمان
« بِسمِ اللهِ الرَّحمـٰنِ الرَّحیم » #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_آن_بیست_و_سه_نفر 📖 "خاطرات خ
#قسمت_هشتاد_و_چهارم 🦋
«بغداد»
آفتاب تازه طلوع کرده بود وقتی وارد اولین خیابان شهر بغداد شدیم. 🌞
راننده اتوبوس دستش را گذاشته بود روی بوق و بر نمی داشت. این طوری به اهالی پایتخت می گفت دارد اسیر می برد! محمد آب پیکر هنوز بی حرکت کف اتوبوس افتاده بود. 😔
دیگران روی صندلی ها نشسته بودند و به آینده ای که در انتظارشان بود فکر می کردند. در همین لحظه صدای کسی، که او را نمی دیدم، پیچید توی اتوبوس.
همه به طرف صاحب صدا سرک کشیدند.
اسیر جوانی بود که غربت اسارت نتوانسته بود شوخ طبعی و بذله گویی اش را از او بگیرد.
خطاب به راننده اتوبوس گفت: «آقای راننده، بی زحمت همین چهارراه اولی نگه دارید، پیاده می شم!» خندیدیم و این اولین خنده مان پس از اسارت بود. ☺️
یکی دیگر از اسرا صلواتی طلب کرد.
فرستادیم. فضا عوض شد؛ روحیه گرفتیم. جوّ ساکت و غمناک اتوبوس شکست. چقدر به آن خنده و #صلوات نیاز داشتیم در آن ثانیه ها.
اتوبوس وارد شهر شده بود.
رفتار بغدادی ها هم مثل مردم بصره بود؛ معجونی از فحش و ستایش. 😶
در خیابانی عریض، مقابل در بزرگی ایستادیم که دو طرفش دو قبضه توپ قدیمی دیده می شد و پشت هر توپ یک کیوسک نگهبانی.
اتومبیل اسکورت قبل از همه داخل شدو پشت سرش اتوبوس های حامل اسرا از در بزرگ داخل شدند. گویا به مقصد رسیده بودیم. آنجا یک محوطه نظامی وسیع بود با خیابان های تمیز، که از میان نخل های بلند می گذشتند.
در آن پادگان بزرگ، که بعد ها فهمیدم ساختمان وزارت دفاع عراق است، سربازان کلاه سرخ، با پوشه ای زیر بغل، میان ساختمان های متعدد در رفت و آمد بودند.
🚌 از اتوبوس پیاده شدیم. از کوچه ای باریک گذشتیم که انتهای آن دری آهنی از سمت چپ باز می شد. در محوطه ی کوچک چند سرباز عراقی گویا به انتظار ما ایستاده بودند.....
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@GolzarShohada_Kerman
17.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 کلیپ | دوست داری بغلش کنی؟ بله خیلی...
▪️لحظهی در آغوش گرفتن پیکر شهید بی سر توسط پدر و مادرش در برنامه معلی
▫️شهدا را یادکنیم با ذکر #صلوات
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman
🌸 السلام علیکم یا اولیا الله
🌹شهیــد
شهدای قبل انقلاب
شهدای انقلاب
شهدای بعد از انقلاب
شهدای دفاع مقدس
شهدای مدافع حرم
و.....🕊🕊
همه آنها رفتند تاجمهوری اسلامی بماند،
تا آرامش فردای من و تو مهیا شود.
همه آنها رفتند تا کشور زیر سلطه دشمن نرود، همه آنها رفتند تا....
برای شادی روحشان #صلوات
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان
🆔 @golzarkerman