eitaa logo
گلزار شهدای کرمان
16.3هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
9.9هزار ویدیو
33 فایل
✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🗣️ارتباط با ما: @golzar_admin 🔹تلگرام، اینستاگرام، ایتا، سروش، روبیکا و توییتر : @golzarkerman 🔹پیج روبینو https://rubika.ir/golzarkerman1 🔹ادمین مسابقه👇 @Ya_SAHEBALZAMAN_M
مشاهده در ایتا
دانلود
پدر و مادر می‌گفتند بچه‌ای و نمی‌گذاشتند بروم جبهه. یك روز كه شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباس‌های «صغری» خواهرم را روی لباس‌هایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانه‌ی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم كه گوسفندها را از صحرا می‌آورد داد زد: «صغرا كجا ؟» برای اینكه نفهمد سیف‌الله هستم سطل آب را بلند كردم كه یعنی می‌روم آب بیاورم.خلاصه رفتم و از جبهه لباس‌ها را با یك نامه پست كردم. یك بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن كرد. از پشت تلفن به من گفت: «بنی صدر!وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه! » 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا @golzar_Shohaday_Kerman
اردوگاه پر شده بود از خبرنگاران خارجی !! بچه ها مجبور بودند در حضور افسران عراقی مصاحبه کنند ، میکروفون را گرفتند جلوی یکی از رزمنده ها ، افسر عراقی پرسید ، پسر جان اسمت چیه؟ _ عباس + اسم پدرت چیه ؟ _ مش عباس + اهل کجایی ؟ _ بندر عباس + کجا شدی ؟ _ دشت عباس افسر عراقی که فهمید رزمنده او را دست انداخته ، با لگد به ساق پایش کوبید و داد زد ، دروغ میگی !! اسیر جوان در حالی که خنده اش گرفته بود گفت نه به حضرت عباس.... 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
اردوگاه پر شده بود از خارجی !! بچه ها مجبور بودند در حضور مصاحبه کنند ، میکروفون را گرفتند جلوی یکی از رزمنده ها ، افسر عراقی پرسید ، پسر جان اسمت چیه؟ _ عباس + اسم پدرت چیه ؟ _ مش عباس + اهل کجایی ؟ _ بندر عباس + کجا اسیر شدی ؟ _ دشت عباس افسر عراقی که فهمید او را دست انداخته ، با لگد به ساق پایش کوبید و داد زد ، دروغ میگی !! اسیر جوان در حالی که خنده اش گرفته بود گفت نه به حضرت عباس....😂🌹 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
⭐️💐...تعداد مجروحین بالا رفته بود فرمانده از میان گرد و غبار انفجارها دوید طرفم و گفت : سریع بی‌سیم بزن عقب و بگو یک آمبولانس بفرستند مجروحین را ببرد! شاستی گوشی بی‌سیم را فشار دادم و بخاطر اینکه پیام لو نرود و عراقی‌ها از خواسته‌مان سر در نیاورند ، پشت بی‌سیم با کد حرف زدم گفتم: حیدر حیدر رشید چند لحظه صدای فش فش به گوشم رسید ، بعد صدای کسی آمد: _ رشید بگوشم. + رشید جان! حاجی گفت یک دلبر قرمز بفرستید! _ هه هه دلبر قرمز دیگه چیه ؟ + شما کی هستی؟ پس رشید کجاست؟ – رشید چهار چرخش رفته هوا ! من در خدمتم. + اخوی مگه برگه کد نداری؟ – برگه کد دیگه چیه؟ بگو ببینم چی می‌خوای؟ دیدم عجب گرفتاری شده‌ام ، از یک‌ طرف باید با رمز حرف می‌زدم ، از طرف دیگر با یک آدم نا وارد طرف شده بودم !!🤦‍♂ + رشید جان ! از همان ‌ها که چرخ دارند! – چه می‌گویی؟ درست حرف بزن ببینم چی می‌خواهی ؟ + بابا از همان ‌ها که سفیده ! – هه هه! نکنه ترب می‌خوای !!😂 + بی‌مزه! بابا از همان‌ها که رو سقفش یک چراغ قرمز داره – ای بابا! خب زودتر بگو که آمبولانس می‌خوای!!😂😂😂 کارد می‌زدند خونم در نمی‌آمد ، هر چه بد و بیراه بود به آدم پشت بی‌سیم گفتم...🌹⭐️ 📕 رفاقت به سبک تانک 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
🔻 ✨ خواستگاری در جبهه 💐 در فضای جبهه همرزمان برای بالا بردن روحیه همدیگر شوخی‌ها و برنامه‌های خاصی داشتند. رزمندگانی که دارای فرزند کوچک دختر 👧و پسر👶 بودند در گروه‌های مختلف تقسیم می‌شدند. گروهی که فرزند پسر داشت برای خواستگاری، گروه دیگری که صاحب فرزند دختر بود به چادر دیگری می‌رفتند😄، در این مراسم هم با آداب و رسوم دیگر شهرها آشنا می‌شدیم اما بیشتر از آن دعواهای ساختگی و بیرون انداختن خواستگارها از چادرها برای ما خنده‌دار بود و این ماجراها تا هفته‌ها طول می‌کشید.😂 ‌‌ 🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهــدا @Golzar_Shohaday_Kerman
محافظ آقا(مقام معظم رهبرے) تعریف میڪرد میگفت رفته بودیم مناطق جنگے براے بازدید. توےمسیر خلوت آقا گفتن اگه امڪان داره ڪمے هم من رانندگے ڪنم. من هم از ماشین پیاده شدم و آقا اومدن پشت فرمون و شروع ڪردن به رانندگے میگفت بعد چندڪیلومتر رسیدیم به یڪ دژبانے ڪه یڪ سرباز آنجا بود ما نزدیڪ شدیم و تا آقا رو دید هل شد.😂😂 زنگ زد مرڪزشون گفت: قربان: یه شخصیت اومده اینجا.. از مرڪز گفتن ڪه ڪدوم شخصیت؟ !! گفت: قربان نمیدونم ڪیه ولےگویاڪه آدم خیلے مهمیه گفتن چه آدم مهمیه ڪه نمیدونے ڪیه؟!! گفت:قربان؛نمیدونم ڪیه ولے حتما آدم خیلےمهمیه ڪه حضرت آیت الله خامنه‌ایے رانندشه!!😂 این لطیفه رو حضرت آقا توجمعےبیان ڪردند... ✅ تنها کانال رسمی گلزار شهدای کرمان 🆔 @golzarkerman