#سه_شنبه_های_مهدوی
یاد کنیم از شهدایی که سرباز امام زمان بودند.....
❇️من برای #امام_زمانم کار میکنم
داشتم همراه حاج مهدی می رفتم صدای زوزه خمپاره که آمد خودم را پرت کردم روی زمین!!!
وقتی بلند شدم دیدم حاج مهدی چند قدم جلوتر از من است و دارد به راهش ادامه میدهد‼️
وقتی بهش رسیدم رو کرد به من و با لحن متفاوتی گفت:👇
از خمپاره میترسی⁉️
رمز #پیروزی در جنگ #شجاعت و نترسیدن از دشمن و آتش دشمن است!!!
گفتم:
وقتی #شهدا را برای تشییع میآوردند بعضیها میگویند تو توی #جبهه کاری نمیکنی‼️
و دیگران را میفرستی جلو تا خودت کشته نشوی⁉️
گفت:
✅من برای اربابم #امام_زمان (عج) کار می کنم.
اگر ارباب من را قبول کند که #شهید میشوم و اگر قبول نکند که...
بگذار مردم هرچی میخواهند بگویند.
#شهید_حاج_مهدی_کازرونی
به راستی چه خوب ارباب قبول شان کرد مگه نه⁉️
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
#ڪیاستِ_مؤمنانه
#سیاستِ_جاهـلانه
«این تصویر و مانند آن، زیبنده یڪ فرد در سطوح پایین ڪشور هم نیست.
این #وهن_اسلام است.
هیچڪس چنین حقی ندارد؛ من هم حق ندارم سڪوت ڪنم.
اسلام را در مقابل اینها-دولتمردان زورگوے غربی- نباید پایین آورد ..👊
وقتی #خدا را داریم نباید ترسی داشته باشیم ..؛
چه زنده بمانیم و چه بمیریم ،
یا ڪشته و شهید بشویم، #پیروزے از آن ماست.🇮🇷🖐»
#آیتالله_باقرے_ڪنی
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
#شهید روزانه مرا شهید صدا نکنید... 🌷شهید حسین اخشیک🌷 شادی روحشان صلوات 🔻کانال گلزار شهــღــدای
#فرازی_از_وصیتنامه🗞
••❣پروردگــارا
تو خود میدانے ڪه چقـــدر #مشـتاق شهادتیم
و نیز میدانے ڪه
❌هدف ما شهادت نیست.❌
بلڪه #پیروزے در راه توست و در راه تو میجنگیم ؛
اگر توانستیم، میڪُشیم و اگر نتوانستیم، ڪشته میشویم.
من ڪه در زندگیام به #اسلام خدمتے نڪرده ام،،،
شاید #مرگم موجب خدمتے شود.❣••
#شهید_حسین_آخشیک
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهـدا
@Golzar_Shohaday_Kerman
گلزار شهدای کرمان
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 #برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷 #رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖 زندگینامه و خاطر
🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃
#برگی_از_خاطرات_دلیران 🇮🇷
#رمان_حسین_پسر_غلامحسین 📖
زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی":
🔸به روایت مادر
🔹صفحه ۴۹_۴۸
#پارت_بیست_و_سوم 🦋
《شهادت فرامرز(ناصر)》
چیزی نگذشت که نه تنها او، بلکه همه اعضای خانواده با خبر شدند.
بهشت کوچک ما جهنمی شد که دل همه را می سوزاند.
صدای گریه بچّه های او نمکی بود که روی زخم دلم پاشیده می شد.ضجّه های
انیس مثل پتک بر سرم کوبیده شد و بذر تنفّر از حکومت ظالم شاهنشاهی در دلم جوانه زد و روز به روز بزرگ و بزرگ تر شد.
((شکوه حضور))
با نزدیک شدن انقلاب به #پیروزی،
تظاهرات گسترده تر و حضور مردم در کوچه و خیابان شفّاف تر و مخالفت های آنان به وضوح دیده می شد.
محمّدحسین من،
یکی از نیروهای فعّال این حرکت ها بود.
دیدن گرد یتیمی بر چهره بچّه های خواهرش، شده بود نمادی به یاد ماندنی از ظلم #طاغوت.
او می توانست این ظلم را با حروف بریده بریده بچّه هشت ماهه خواهرش که واژه بابا را ترسیم می کرد،
تفسیر کند و در ذهنش بپروراند که
دادبین ها زیاد هستند.....عِرق دینی و مذهبی او به جوش آمده بود و در برابر انجام فعل حرام ساکت نمی نشست.
امر به معروف و نهی از منکر ورد کلامش بود.
دنبال کردن حوادث انقلاب برای همه ما مهم شده بود.
شنیدم در یکی از شب ها مردم تصمیم گرفتند به یک مشروب فروشی، حوالی چهار راه کاظمی حمله کنند و آن را به آتش بکشند.
محمّدحسین و یکی از دوستانش به نام علیرضا رزم حسینی در این حادثه همراه مردم بودند. آن ها تمام صندوق های مشروب را یکی یکی به وسط خیابان
می آوردند و می شکستند و مردم آنجا را به آتش کشیدند.
یادم نمی رود آن شب که محمّدحسین با لباس های خیس و بوی بد و تند الکل وارد خانه شد.
از او سوال کردم:«مادر!!...این چه قیافه ای است که برای خودت درست کردی؟»
گفت:«من خیلی دوست داشتم کاری کنم که این خاطره همیشه در ذهن جوان های کرمانی بماند؛
شیشه های مشروب را بالا پرت می کردم و با شیشه ای دیگر آن را در هوا
می شکستم.وقتی شیشه می شکست،محتویات آن روی سر و صورت و لباسم پاشیده می شد.»
گفتم:«محمّدحسین خیلی مراقب خودت باش.»
لباس هایش را عوض کرد و دوباره به بیرون از خانه رفت.
واقعاً وقتی محمّدحسین خانه نبود،
دلم هزار راه می رفت تا برگردد.
بیست و شش دی 1357،شاه ملعون از ایران فرار کرد.
خیال مردم از بابت کشت و کشتار راحت شد و نهال امید در دل مردم ایران جوانه زد. با ورود امام به ایران؛
قلب مردمی که خون جوانان شان برای برپایی یک کشور اسلامی ریخته شده بود، روشن و منوّر گردید.
🔻کانال رسمی گلزار مطهر شهدا
@Golzar_Shohaday_Kerman