eitaa logo
گلزار شهدا
5.6هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎤به روایت برادر آزادنیا ، مکان عملیات :مه کویه فیروزآباد صورتش را به سمت آسمان گرفته بود .بالای تپه آدم حس می‌کند به ستاره ها نزدیک تر شده. صدای ریز جیرجیرک ها و تصویر ماه..آه بلندی کشید و لبش به حرکت درآمد .معلوم نبود با خودش چه چیزی زمزمه می‌کند .از این پایین که نگاه میکردی ستاره ها انگار بغل صورتش بودند .کسی که شبهای بهشت را دیده باشد می فهمد. نگاهش را از آسمان گرفته و به دور و برش چرخاند. به سمت چند ماشینی که پایین تپه قرار گرفته خود رفت و رادیویی یکی از آنها را روشن کرد و منتظر شد. با صدای الله اکبر اذان ،اسلحه را کنار گذاشت .صدای شر شر آب از گلوی غم غم از سرریز می شد .داخل آبی که توی دستش ریخت تصویر ستاره صبحگاهی موج برمی‌داشت هوا گرگ و میش بود و دستش را به صورت کشید قطرات درشت آب از ریشه هایش می چکید . 🥀🥀🥀 آماده برگشتن بودند .ماشین ها یک سری از افراد را منتقل کرده بودند ، بقیه هم سه ،چهار نفری دور هم جمع شده بودند و حرف می زدند تا ماشین ها برسند .گاه گاهی ،نگاهها روی تن جا ه می افتاد حالت چهره ها با وجود درگیری سنگین روز قبل ،سرزنده و شاداب به نظر می رسید . _یه جوری تارومار شدن که دیگه هوس خان بازی به کله شون نزنه ! _از خوب جایی بهشون حمله کردیم . _حسابی غافلگیر شدن ،مسئول عملیات ، خوب نقشه ای ریخته بود. ماشین ها رسیدند و با سوار کردن تمام نیروها ، راه افتادند .تا رسیدن به مقصد ، فرصت زیادی بود . قدرت کوتاه که گذشت دوباره صحبت ها گل انداخت . هرکس با نفر کناری از چیزی حرف میزد اما تمام صحبت‌های خورد و خاش درگیری های روز قبل بود. لای همه حرف دو جفت چشم حرکات مردی را دنبال می‌کرد که ردیف اول خیلی ساکت نشسته و به منظره کنار جاده نگاه می کرد. «عجب طاقت دیدار دیشب قبل از اینکه برم سربازی یه گوشه نشسته بودم و جای میخوردم که اومد کنار دستم نشسته شروع کرد به صحبت نزدیکی‌های موقع نگهبانی هم بود نگاهی به ساعت انداختم و گفتم که باید برم فهمید خیلی خسته ام و دستم را گرفت و گفت :تو خسته ای رفیق. بهتره بری دوساعتی بخوابی بعد بری سر پست. آدم خسته که نمیتونه نگهبانی بده .برو کیسه خواب رو بردار. من جات نگهبانی میدم .موقعش که شد میام صدات میزنم.» من هم که از درگیری‌های صبح و حمله مجروح های بعد از ظهر حسابی خسته بودم کیسه خواب را برداشتم و یک گوشه افتادم. انگار چند سال نخوابیده بودم. چشمامو که باز کردم هوا داشت روشن میشد .داشتم صبحانه میخوردم که نگهبان احمد بعدی اومد نزدیکم و از من پرسید؛ چرا برای نگهبانی صداش نکردم ؟اون موقع بود که فهمیدم تا صبح من بسیجی نگهبانی داده... _کدوم یکی اینکه ردیف اول کنار پنجره نشسته؟! اون که بسیجی نیست بابا مسئول عملیاته.. دارد http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
12.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞ماجرای شهید مدافع حرم حاج عبدالله اسکندری😭 به روایت همسر شهید 🍃🌷🍃🌷 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
💫یادی از سردار شهید مرتضی جاویدی 💫 🌷آن سال، سال سختي براي خانواده بود. من به تنهايي از عهده همه کارهاي کشاورزي و دامداري بر نمي آمدم. خودم تمام وقت درگير کار کشاورزي بودم، چوپان گله هم به دلايلي سرکار نمي آمد. پسر هايم هم که هر کدام گرفتاري خودشان را داشتند. روزي در خانه بحث مشکلات و دست تنهايي من پيش آمد، ناگهان مرتضي رو به من کرد و گفت: بابا، من کمکت مي کنم، اصلاً نگران نباش. جا خوردم. آن سال مرتضي، سال آخر دبيرستان بود و در فسا زندگي مي کرد و اين امکان نبود که هر روز به روستا بيايد. گفتم: پسرم دَرس شما واجب تر است، شما فعلاً درست را ادامه بده. گفت: من فکر هايم را کردم، مي خواهم کمک دست شما باشم. هرچي اصرار کرديم فايده نداشت. آن سال مدرسه را ترک کرد تا چوپان شود. آن سال به برکت حضور مرتضي در کارها، تمام مشکلات خانواده رفع شد. سال بعد، به مدرسه برگشت و درسش را تمام کرد. 🌿🌷🌿🌷🌿 : ﺩﺭ سروش: https://sapp.ir/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
5.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📸وداع دختر بزرگوار شهید حاج عبدالله اسکندری با پدرش.... ◾️دختر هست دیگر....دلش تنگ بابا می‌شود 😭😭 💢 خانواده شهداییم .... 💢 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔹سرمای شدیدی خورده بود . کلاهی به سر کرده بود .... از آنطرف جلسه مهمی دراستانداری داشتند . رئیس بنیاد شهید استان بود ... همکاران گفته بودن با این کلاه می خواین به جلسه استانداری بروید ؟ گفته بود : بله ، اشکالی داره ؟ گفته بودن درجلسه با کلاه نباشید، بهتره . آخه ، شما ! تو استانداری ... با این کلاه .... گفته بود : تن  آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت همچنین گفته بود این کلاه یادگاری است از آخرین سفر حج . و با همان کلاه در جلسه حضور پیدا کرده بود . عبدالله اسکندری 🍃🌷🍃🌷 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌱اسطوره ها به نام تو تعظیم میکنن پیداست ای شهید که قربان کیستی 💔 💔 🕊 🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷 @shohadaye_shiraz
🌹🌹 ﭘﺎﻫﺎﺵ اﺯ ﻛﻮﺩﻛﻲ ﻣﺸــﻜﻞ ﺩاﺷﺖ..... ﺷﺐ ﻋﻤﻠــﻴﺎﺕ چشــم هاش از گریه سرخ شده بود.😭😔 گفتم چے شــده سیـــد؟ گـفت: حتمــا" تو هـــم فــکر مے کنے, با این پاے لـنگم نمے تونــم بــیام تو عمــلیات...😞 اما مــن با همیـــن پــا,توے تمـــام آمـــوزش ها, پا به پاے بچه هـــا اومــــدم که بگـــم با یه پای علیـــل هم می شہ از کشـــور دفـــاع کرد و ﻣﻂﻤﺌنــم اگـــر شهـــید شــــدم, جدم (ع) به خاطـــر این پــا ردم نمیکــنہ! ﺑﺎﻻﺧــــﺮﻩ فرمانــده را راضے کرد...✅ همـــون شب با ذکـــر ع شـــهید شـــد!🌷 🌷🍃🌷🍃 http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 ﻓﺮﻫﻨﮓ ﺷﻬﺪا ﺭا ﺑﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﻣﻨﺘﻘﻞ ﻛﻨﻴﻢ
15.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 حاج عبدالله اسکندری... 🏴به مجلس امام حسین ع خوش آمدی 😭 💢کاش ما هم مثل اربابمان می‌شدیم... شهید ... بی سر.. سر به نی... 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75 یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎤به روایت برادر محسن ریاضت _جمع شدن امشب ما دور هم به این خاطر است که هر چه زودتر مقدمات عملیاتی را که در پیش داریم فراهم کنیم. اول از همه باید وسعت خاک چیزی که توی این محور کشیده شده معلوم باشد وقت زیادی نداریم. باید هرچه زودتر دست به کار بشین تا نقشه کامل منطقه را آماده کنیم. بیرون سنگر چند پوتین کنار در بغل هم قرار گرفته بودند و گرد و خاک روی آنها نشان از جنب و جوش زیاد صاحب آن نشان می دهد هوا صاف بود درون چاره کوچک آبی که زیر صورت تانکر آب به وجود آمده بود با هر قطره ای که می چکید تصویر ماه موج بر می داشت حضور منوری ستاره ها را پاک می کرد و سکوت رعب آور فضا را انفجاری به هم میزد. درون سنگر نور ضعیف فانوس چند سایه کشیده را روی دیوار به حرکت درآورده بود. چهار گلوله ای که چهار سوی نقشه پهن شده روی پتوی کف سنگر قرار داشتند در نور زرد رنگ فانوس ، درخشنده تر شده بودند. قوطی های کنسرو دست نخورده با چند تا نان گوشه سنگر، نشان از اهمیت موضوعی می داد که افراد درون سنگر به آنها فکر می‌کردند. سکوت را گاهی خش خش بیسیم به هم میزد. _باید یه جوری در طول خاکریز حرکت کنیم تا معلوم بشه چند کیلومتره! _حاجی. پیاده که خیلی وقت میبره با ماشین هم که نمیشه خیلی زود میزننش .بهتره با موتور بریم. _حاجی پیک گردان زخمی شده. هنوز هم کسی نفرستادن.. _به هر حال باید یک کاری کرد دیگه.. صدای نفس ها با آهنگ روی هم افتادن به خوبی مشخص بود که همه نگاه‌ها به نقشه خیره مانده بیرون سنگر تصویر ما همچنان در گودال آب می لرزید. دارد http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🚨 تشییع پیکر مطهر استان فارس حاج عبدالله اسکندری ⬅️دوشنبه ۱۷ مرداد از ساعت ۹ صبح 💢حرم مطهر حضرت احمد موسی شاهچراغ (ع) 🍃🌷🍃🌷 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
ﺩﺭهمان تماس آخربه من گفت تصدقت شوم برایم دعا کن، اتفاقاً همرزمانش هم خندیدند. من با خنده گفتم: دوستانت می‌خندند !گفت اشکال ندارد بگذار بخندند. آخرین جمله ایشان به من همین بود؛«تصدقت شوم برایم دعا کن شهید بشوم.» ﺭاﻭﻱ : ﻫﻤﺴﺮ ﺷﻬﻴﺪ 🍃🌷🍃🌷 کانال گلزار شهدا: http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببر
🚨 تشییع پیکر مطهر استان فارس حاج عبدالله اسکندری 🚨مردم شریف شهرستان های لامرد ، کوار و مرودشت هم میزبان سیدالشهداے مقاومت فارس می‌شوند... 🍃🌷🍃🌷 : ﺩﺭ ایتا : http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75