🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_پنجاه_نهم
🎙️به روایت تیمور مصطفی پور
گفتم لااقل از آن همه شناسایی که رفته اید یک خاطره برایم تعریف کن.این خاطره را سال شصت و سه ، سید برایم تعریف کرد.
گفت :یک بار که از شناسایی بر میگشتم مسیر را گم کردم و به روز خوردم .چون هوا داشت روشن میشد باید زودتر دنبال جان پناهی میگشتم. نیروی شناسایی به دست دشمن بیفتد حسابش با کرام الکاتبین است. مثل اسرای دیگر نیست. خیلی وقتها اصلاً اسارتش اعلام نمیشود و در بدترین شرایط نگه داری میشود. این افکار هم در ذهنم تاب میخورد در سوادِ تاریک و روشن صبحگاهی سرک میکشیدیم و چشم میدواندم که پلی سنگری تپه ای ،چاله ای تانک ساقط شده ای چیزی پیدا کنم و تمام روز را در آن پناه بگیرم تا شب دوباره از راه برسد و برگردم.
در این چشم دواندنهای شتابان و جست و جوهای همراه با ناامیدی سیاهه یک سنگر قدیمی به چشمم خورد نزدیک شدم خیلی محتاط و آرام وراندازش کردم .گونیها کهنه و پوسیده بود. سر در سنگر مقداری فروریخته بود رد عبوری در پیرامون پیدا نمیشد .از خط دشمن هم فاصله ی زیادی داشت و به خط خودی نزدیکتر بود؛ اما به هر حال احتیاط داشت همین که دست روی گونیهای سردر گذاشتم که
خم شوم و به داخل اگر چیزی پیدا باشد نگاهی بیندازم، شن ماسه ها از تاروپود گونیهای پوسیده بیرون زدند و به پایین ریختند. با صدای شره ی ماسه ها کمی عقب کشیدم اما پیش چشمم از گردو غبار تاریک شد. بلافاصله یکی از سنگر بیرون آمد و اسلحه رو سینه ام گذاشت که «لاتحرک» جای هیچ عکس العملی نبود، دستهایم را تا نیمه بالا برده بودم و پشتم به دیواره ی نامطمئن سنگر بود.
اگر اندکی زیرپای من میزد فرش زمین می شدم در آن حالت خوف و رجا فقط نگاهش کردم .دقایقی را فقط زل زده نگاهش کردم او هم به من نگاه میکرد اول کار تفنگ را محکم روی سینه ی من فشار میداد اما کم کم نوک آن را فاصله داد. نگاهی به چپ و راست کرد و با تلخی و غضب گفت: «روح» اصلاً پشت سرم را هم نگاه نکردم. متوجه نبودم که الان روز کاملاً بالا آمده است و من بین دو خط خودی و دشمن در حال دویدنم. این قدر بود که معمولاً دم صبح خط آرام بود خط دشمن که به دلیل طلوع آفتاب دید نداشت، خط خودی هم معمولاً اول صبح تعطیل بود. این بود که با کمی زیگزاگ رفتن خود را به شیار سنگرهای کمین خودی رساندم و نجات پیدا کردم!
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیف حیرتانگیز حاج قاسم از شجاعت یک شهید
♨️ مالک اشتر در دنیای مدرن!!
_________________
🔰 برشی از سخنرانی #حجت_الاسلام_راجی به مناسبت دیدار رهبری با مردم سیستان و بلوچستان
🌱🌷🌱🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️
🌹از سال ها قبل انقلاب عکس امام را در مغازه اش داشت و آشکار و پنهان با رژیم پهلوی مخالفت و مبارزه می کرد. چند روزی بودغیبش زده بود که خبر آوردند در راهپیمایی کازرون دستگیر شده است. هر چه نوار و اعلامیه در خانه پنهان کرده بود، زیر درخت خانه چال کردم. چند روزی گذشت که پیکی خبر آورد که برای ملاقاتش برویم. وقتی آوردنش لاغر و تکیده شده بود، سر و صورتش کبود و زخم بود. تا او را در این حالت دیدیم، شروع به گریه کردیم. گریه ما را که دید محکم گفت: به جای گریه دعا کنید زودتر این رژیم سرنگون بشه، همه راحت بشیم!
تا این را گفت، مأمور ها جلو خودمان شروع به زدنش کردند و او را بردند. بعد از 40 روز آمد. از او تعهد گرفته بودند دیگر کار سیاسی نکند. یک ساعتی از آمدنش نگذشته بود که سراغ نوار ها و اعلامیه ها را گرفت. آنها را از زیر خاک بیرون آورد و دوباره کارش را شروع کرد...
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🔴سیدحسن نصرالله دبیر کل حزبالله: ما سران حزبالله فرزندانمان را برای آینده ذخیره نمیکنیم، وقتی به خط مقدم میروند به آنها افتخار میکنیم و وقتی به شهادت میرسند مایهی سربلندی ما هستند.
🔹۲۱ شهریور (۱۲سپتامبر) سالروز شهادت«هادی نصرالله» فرزند دبیرکل حزبالله لبنان است.
🔹او درحمله بالگردهای اسرائیلی درسال ۱۹۹۷ شهید شد وپیکرش ۹ ماه نزد دشمن باقی ماند.
🌹🍃🌹🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
🏴 #مراسم میهمانی لاله های زهرایی
و عزاداری دهه آخر ماه صفر🏴
💢و گرامیداشت شهید علی کریمی
🔹با #حضور خانواده معزز شهید
💢با #سخنرانی: حجت الاسلام شیخ حمیدرضا حدائق
💢 #بامداحی: حاج سید عباس انجوی
#مکان : ◀️دارالرحمه_شیراز/قطعه شهدای گمنام
#زمان : ◀️ پنجشنبه ۲۳شهریور/ از ساعت ۱۶.۴۵
🔺🔺🔺🔺
#هییت_شهدای_گمنام_شیراز
🔺🔺🔺
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
لطفا مبلغ مجلس شهدا باشید
🌷🕊🍃
✨جـاذبـہهـا...
همیشہروبہپاییننیستند..!
کافۍٖاست،پیشانیتبہخاکباشد
بہسوۍآسمانخواهۍٖرفت...🕊
#صبح_و_عاقبتمون_شهدایی 🥀🕊
🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷🌿🌷@golzarshohadashiraz
گرما بیداد می کرد. موتور سوار چفیه دورسر پیچیده و دنبال ما می آمد. یه کمپوت خنک به سمتش انداختم و گفتم: «برادر بخور خنک شی!»
به مقر که رسیدیم، دیدم موتور سوار آمد به سمتم، کمپوت را دستم داد و گفت: «حمیدو این حق کی بود که به من دادی!»
چفیه را که باز کرد، دیدم باقر، فرمانده گردان است. خندید و گفت: «وقتی به همه بچه ها رسید حق منو هم بدید!»
#شهید_باقر_سلیمانی🥀🕊
#ﺷﻬﺪاﻱ_ﻓﺎﺭﺱ
سمت: فرمانده گردان حضرت زينب(س)
شهادت: 22/11/1364 - منطقه فاو، عملیات والفجر 8
#کانال_شهدای_غریب_شیراز
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهید یاد شهدازنده شود.اجر شهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_شصت
🎙️به روایت تیمور مصطفی پور
این خاطره را سال شصت و سه سید برای من تعریف کرد و دلیلش هم
این بود که گفتم این همه شناسایی میروید یک بار هم مرا با خودت ببر میخواهم ببینم چه خبر است .تازه شما گاهی تنها میروید و خطرناک است، این جوری من میتوانم مواظبت باشم .
لبخند زد و هم زمان دست روی شانه ام زد که نگران نباش نوبت شما هم میرسد بعد ادامه داد: در ضمن
برادر این را هم بدان که غازی دو تا ملک داره که همیشه مراقبش هستند .
این حرف را آن قدر با اطمینان گفت که احساس کردم دارم دست و بال آن
دو فرشته را روی شانه اش میبینم.
بعد گفتم: خب لااقل از این همه شناسایی که رفته ای خاطره ای برایم تعریف کن!
خاطره اش دقیقاً جواب من هم بود و این رهایی از دست سرباز یا حتی شاید افسر عراقی چیزی جز
و
هم
نجات به وسیله ی فرشتگان نبود. جبهه البته محل عجایب و غرایب بود .حیف که خوب قدر ندانستیم .حیف که بسیاری از آنها ثبت و ضبط نشد. حیف که بعضی چیزهای آن باورپذیر نیست و چه بسا که اگر به قلم می آمدند اغراق و گزافه دیده میشدند. ولی آنان که بودند به چشم خود دیدند و واقعاً گاه حیرت کردند اما واقعیت داشت؛
برای نمونه یادم است در خط مقدم یک نوجوان جهرمی بود که شلوار نظامی نمیپوشید .بلوزش نظامی بود ولی شلوارش شخصی و هرچه هم بهش میگفتند زیر بار نمی رفت قبول نمیکرد و نمیپوشید.
راستش بقیه هم به او جور دیگری نگاه میکردند همین طور که کنارم دراز کشیده بود و خط دشمن را با سرک کشیدن های پی در پی می پایید بش سُقلمه ای دادم و گفتم : پسر خوب اگر با این لباس شهید شوی و ببرندت عقب و در شهر خودت تشییعت کنند جالب نیست. نگاهش را از روی لبه ی خاکریز به طرف من برگرداند که اول شهادت لیاقت میخواهد دوم اگر کسی مقام شهادت به من عطا فرمود خود میداند که چه کار کند.
دقایقی بعد آتش دشمن شدید شد و خمپاره پشت خمپاره بر سرمان فرو ریخت .گردوخاک غلیظی به هوا برخاست. لحظاتی بعد فریاد همان پسر جهرمی نیز در غبار پیچید و به آسمان رفت .خدا شاهد است تیکه هایی از پایش را فردا صبح پیدا کردیم و به جسدش که فقط نیم تنه ی بالا بود ملحق شد .منظورم از این حکایت همان شگفتیهایی بود که در جبهه و جنگ و از آدمهای جنگ آدم میدید و نمونهاش خود سید بود و شاید اگر عادت به گفت و گو و زبان بازکردن داشت ،حکایت های زیادی برای تعریف کردن .داشت این قدر بود که سید روحیه ی عارفانه ای داشت که یکی از نشانه هایش همین کتمان اسرار بود و گفت وگو آیین درویشی نبود . . . . .».
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواست حاج حسین یکتا از زائران اربعین:
موکبهای خدمت را راهاندازی کنید.
در سفر اربعین، همه آرزو میکنند که در خدمت زوار باشند، بعد از اینکه اربعین تمام میشود تازه اول خدمت است.
زائران وقتی برمیگردند همه باید خادم شوند و با ایجاد موکبهای خدمت در محلههای خود، مسائل و مشکلات منطقه خود را در موکبهایی که به نام امام حسین بنا شده، برطرف کنند.
#حسین_یکتا
🍃🌷🍃🌷🍃
https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️
🌹توی مغازه اش دستگاه آبلیمو گری داشت، هم برای مردم می گرفت، هم برای فروش مغازه اش. یک روز یک مشتری آمد و آبلیمو خواست. از همان ها که خودش آب گرفته بود به او داد. مشتری گفت: آقا خالص است؟
حاج موسی گفت: خدا بهتر می دونه!
مشتری خرید و رفت.
یکبار زمان آب گیری پیشش بودم، دیدم واقعاً آبلیمو راخالص می گیرد. گفتم تو که واقعاً آبلیمو را خالص می گیری، چرا آن روز گفتی نمی دونم، خدا بهتر می دونه؟
گفت: آخر کار دستگاه، یک لیوان آب می ریزم که اگر چیزی مانده با آن آب بیرون بیاد، ترسیدم، آبلیمو که به آن شخص دادم، این آب قاطیش باشه!
گفتم بقیه توی آبلیمو کلی آب می کنند، قسمم می خورن خالصه تو به خاطر یه لیوان آب اینجور می گی؟
گفت: من به خاطر یک قرون سود بیشتر به مشتری دروغ نمی گم و خودم را مدیون مردم نمی کنم. من می خواهم قیامت سربلند باشم!
🌹🍃🌹🍃
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
دخترم گریهی تو پشت مرا می شکند
بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند
رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه
بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند
تا که نشکسته قدت راه برو در بر من
که پس از رفتن من دیده بلا می شکند
#شهادت_پیامبر_اکرم(ص)🥀
#شهادت_امام_حسن(ع)🥀🥀
#تسلیت_باد🥀🏴
🏴🏴
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا مبلغ مراسم فردا در #گلزارشهدای_شیراز باشید 🚨🚨⬆️⬆️
🌷🕊🍃
🏴 زهر بهانهست، کوچه کشت حسن را!
ایستادم به نوک پنجه پا اما حیف
دستش از روی سرم رد شد و
بر مادر خورد....😭😭😭
#صبحتون_حسنی
#عاقبتتون_شهدایی
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#ﺳﻴﺮﻩ_ﺷﻬﺪا
ماه صفر سال ۶۵ ، در پادگان شهید دستغیب اهواز بودیم.
محمد سرگشته و حیران بود. گفتم: چی شده محمد؟
گفت: یه جای خلوت و دنج می خوام، با خودم خلوت کنم، کسی مزاحمم نشه!
دیگر ندیدمش تا فردا که ۲۸ صفر، سالروز رحلت حضرت ﺭﺳﻮﻝ(ص) بود. محمد را دیدم. یک رادیو روی زمین بین دو پایش گذاشته بود. رادیو روضه می خواند و شانه های محمد از گریه تکان می خورد. تا اذان ظهر بی آنکه سرش را بلند کند، اشک می ریخت.
وقت نماز شد. نمازش را که خواند دوباره سرش را روی زانو گذاشت و شروع به گریه کردن کرد. دیدم حال خوشی دارد مزاحمش نشدم. غروب حال و احوالش سر جا آمده بود. گفتم: محمد چی شده، امروز خیلی بیتابی کردی؟
گفت: امروز اتفاق بزرگی افتاده، پیامبر اسلام رحلت کرده و از دنیای ما به دنیای دیگه رفته. این غم واقعاً برام سخت و سنگین بود.
چند قدم که راه رفتیم گفت: ولک، کسی از حال امروز من با خبر نشه!
#شهیدمحمددریساوی
👈تولد:۲۸ صفر ۱۳۴۸
👈شهادت : ۲۸ صفر۱۳۶۲
👈کشف پیکر و تشییع: ۲۸ صفر ۱۳۷۶
#شهدای_فارس
🏴🏴🏴🏴
#ڪانال_شهدا
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_شصت
🎙️به روایت تیمور مصطفی پور
البته این را بگویم که سید همشهری ما بود و از قبل میشناختمش امــا در جنگ هم مدتی در گردان تخریب بودم تا این که تعدیل نیرو شدیم و از گردان امام مهدی به گردان دیگری .رفتیم جاده محل استقرار ما زیادی
زیر آتش دشمن بود و نیاز به شناسایی بود که ببینند چرا این جاده این قدر برای عراقیها حساس شده و برای کارشناسی این امر ،سید مأمور شده بود که ملاقات ما در آنجا اتفاق افتاد و همه ی این گفت و گو حاصل آن دیدار بود و من از دیدن مربی و استاد خودم در آن موقعیت ذوق زده شدم، به ویژه که او را در هیأت جدیدی میدیدم که تمام وسایلش را هم از قبیل کوله پشتی ،دوربین ،سرنیزه قطب نما و غیره با خود داشت!
🎤به روایت محمدرضا حدائق
برای یک مسئول یک فرمانده به ویژه در شداید کار چه چیزی می تواند گواراتر از یک نیروی ماهر زبردست ایثارگر پای کار باشد؟
اول چیزی که از شخصیت سید شمس الدین غازی نمود و بروز داشت این صفات بود .
شخصی مسئولیت پذیر پای کار و خودکار که نمیخواست ساعتهای زیادی را صرف توجیه او کرد؛ یعنی درک و دریافت بالایی داشت و وقتی کاری به او سپرده میشد ،
خاطر آدم جمع بود که به بهترین نتیجه ی ممکن خواهد رسید و او به گونه ای بود که یا مسئولیتی را قبول نمیکرد و یا تا انتها کار را پی می گرفت و خستگی ناپذیر بود.
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
•دلت که گرفت💔
•با رفیقی درد و دل کن
⇜که #آسمانی باشد
•این زمینیـ🌎ها
•در کارِ #خود مانده اند
#رفیق_شهیدم 🌷
#گاهےنگاهے😔
🌹🍃🌹🍃
عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا #صلوات
🍃🌷🍃🌷
http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
دویده شعلهی غمش بدون مرز در جهان
کدام لشکر است اینچنین؟ چه میکند حسین؟
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
🌙 #شب_جمعه کربلا می خواهم
🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#قربانےاول_ماه_قمرے
#ﻧﺬﺭﻇﻬﻮﺭ_وسلامتی_ﻣﻨﺠﻲ_ﻣﻮﻋﻮﺩ(ﻋﺞ )
#ﺑﻪ_ﻧﻴﺎﺑﺖ_اﻣﺎﻡﺯﻣﺎﻥﻋﺞ و #ﺷﻬﺪا
🏴🏴🏴🏴
حضـرت رسـول (ص) :
قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این قرض را خـداوند سبحــان ادا مى کند)
🌷🏴🌹🏴🌷
ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، #قربانے و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ #اﻣﺮﻓـﺮﺝ منجے موعــود، در روزاول ماه ربیع الاول (یکشنبه ۲۶ شهریورماه)ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋
شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد✋
👇◾️👇
ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ:
6037997950252222
بــنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام
(با زدن روی شماره کپی کنید)
🔺🔺🔺🔺🔺
مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز
http://eitaa.com/nikokari_sh_gomnam
🔹🔹🔹🔹🔹
هیئت شهدای گمنام شیراز
http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
#سلام_امام_زمانم 🖤
🥀از همان لحظه
که خورشید آخرین پیامبر غروب کرد،
تاریکترین شبِ تاریخ آغاز شد.
خورشید پشت ابر!
ابرهای غیبت را
با دستان مهربانت کنار بزن
که بیش از همیشه،
زمین به گرمای وجودت
و زمان به درخشش نورت
محتاج است.🥀
#آجرک_الله_یاصاحب_الزمان
#صبحتون_مهدوی_عاقبتتون_شهدایی
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#خداحافظ_سردار_بااخلاص...
🏴روح بلند و ملکوتی
سردار مخلص و جانباز و یادگار شهدا ، سردار حاج محمد باقر #رنجبر به یاران شهیدش پیوست....
◾️زائر الحسین( ع) پس از زیارت ارباب بی کفن ، دوری یاران شهیدش را برنتابید و دل مجروح خود را در سالروز رحلت پیامبر اعظم و امام مجتبی ع ، به وصال یار رساند....
🏴این ضایعه را به همه رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس و خادمین و محبین شهدا تسلیت عرض می نماییم ...
بی شک خاطرات حضور ایشان در مراسمات شهدا و دلگرمی های این عزیز در جمع خادمین شهدا از ذهن اعضای هیئت، پاک نخواهد..😔
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
▪️◾️▪️◾️▪️◾️
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🚨هر کس دارد هوس #خادمی_شهدا بسم الله ...
〽️ #فراخوان جذب خادم الشهید با تخصص عکاس📸 و فیلمبردار 🎥 حرفه ای 💪 در #شیراز
♨️عزیزانی که تخصص و مهارت حرفه ای در بحث عکاسی و فیلمبرداری و همچنین تخصص های وابسته مانند تدوین و کلیپ سازی و... دارند و تمایل دارند به عنوان #خادم_شهدا به صورت افتخاری فعالیت کنند ، لطفا در #ایتا به شماره های زیر پیام دهید 👇👇
برادران :
09177021462
خواهران:
09369084096
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#هییت_شهداےگمنام_شیــراز
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀
#براساس_زندگینامه_شهید_شمس_الدین_غازی*
#نویسنده_غلامرضا_کافی*
#قسمت_شصت_یک
🎙️به روایت تیمور مصطفی پور
با آن که عارضه ،داشت با آن که نارسایی ریه داشت و البته از همگان پنهان داشته بود. هم این که باید گفت در بحث تخریب جزو افراد منحصر به فرد بود. آن هم نه برای مجموعه ی ما یا مثلاً شیراز و فارس بحث از اینها فراتر بود و او برای پشتیبانی کل سپاه یک پشتوانه به حساب میآمد و یک نیروی قابل اعتماد و اتکا روشن است که در کار تخریب ،چاشنی کشی و خنثی سازی بمبها علاوه بر این که کار سخت و و حرفه ای و رازدار و مطمئن هم نیاز است که حساسی است به فردی امین جمع این صفات در جناب آقای غازی جمع بود. ایشان بیش از آن که در مجموعه باشد و در مسئولیت خودش که همانا فرماندهی مرکز پشتیبانی فرماندهی موشکی بود در مأموریتهای حساس سپاه برای امر تخریب و خنثی سازی حضور داشت و هر مجموعه ای از سپاه که کاری از این قماش داشت گزینه ی اول او بود تا برود و کار را شایسته انجام دهد. جالب این که حالا فردی با این ویژگیها و با این صفات که در این راه فشار و زحمات طاقت فرسایی را نیز تحمل میکرد باید فردی خشن و زبر عبوس و تند خشک و بی انعطاف میبود؛ ولی این گونه ،نبود بلکه او خیلی عاطفی و خیلی با احساس بود او شاعری لطیف طبع بود که افقهای دور را میدید و در فرصتی اگر بود دفترش را بیرون میآورد یا از شعرهای خودش
جلسه ها
هم
میخواند یا از یادداشتهایش و یا از شعرهایی که حفظ داشت و گاه میشد که بغض در گلو از ادامه مطلب باز میماند یا چشمهایش پر از اشک میشد و این برای خود من خیلی جالب بود که سختی و نرمی در او جمع بود از خاطرات و بلکه از کارهای به یاد ماندنی شهید شمس الدین غازی یکی هم این است که وقتی سردار شیخ زاده در مینی بوس سپاه که منافقان آن را در سه راه باسکول نادر شیراز به گلوله بسته ،بودند مجروح میشود و به بیمارستان سعدی میبرندش کادر پزشکی ناامید از حیات از عمل او سرباز میزنند؛ ولی غازی با اصرار و الحاح بلکه با دعوا و تهدید پزشکان، شیخ زاده را
به اتاق عمل میفرستد و سردار از این ماجرا جان به در میبرد.
#ادامه_دارد ..
#ڪانال_شهداےغریـب_شیـراﺯ:
ﺩﺭ ایتا :
https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
#نشردهیـد یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
•┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
May 11