eitaa logo
گلزار شهدا
5.8هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
50 فایل
〖بِسم ربّ شھدا🌿〗 •گلزار شهدا •شیراز "اگر شهیدانهـ زندگـے کنی شهادت خودش پیدایت مـےڪند..." _ڪپے؟! +حلالت‌‌همسنگر،ولے‌‌باحــفظ‌ آیدی و لوگو✌🏻 ارتباط با ما🔰 @Shohada_shiraz
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درخواست حاج حسین یکتا از زائران اربعین: موکب‌های خدمت را راه‌اندازی کنید. در سفر اربعین، همه آرزو می‌کنند که در خدمت زوار باشند، بعد از اینکه اربعین تمام می‌شود تازه اول خدمت است. زائران وقتی برمی‌گردند همه باید خادم شوند و با ایجاد موکب‌های خدمت در محله‌های خود، مسائل و مشکلات منطقه خود را در موکب‌هایی که به نام امام حسین بنا شده، برطرف کنند. 🍃🌷🍃🌷🍃 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹توی مغازه اش دستگاه آبلیمو گری داشت، هم برای مردم می گرفت، هم برای فروش مغازه اش. یک روز یک مشتری آمد و آبلیمو خواست. از همان ها که خودش آب گرفته بود به او داد. مشتری گفت: آقا خالص است؟ حاج موسی گفت: خدا بهتر می دونه! مشتری خرید و رفت. یکبار زمان آب گیری پیشش بودم، دیدم واقعاً آبلیمو راخالص می گیرد. گفتم تو که واقعاً آبلیمو را خالص می گیری، چرا آن روز گفتی نمی دونم، خدا بهتر می دونه؟ گفت: آخر کار دستگاه، یک لیوان آب می ریزم که اگر چیزی مانده با آن آب بیرون بیاد، ترسیدم، آبلیمو که به آن شخص دادم، این آب قاطیش باشه! گفتم بقیه توی آبلیمو کلی آب می کنند، قسمم می خورن خالصه تو به خاطر یه لیوان آب اینجور می گی؟ گفت: من به خاطر یک قرون سود بیشتر به مشتری دروغ نمی گم و خودم را مدیون مردم نمی کنم. من می خواهم قیامت سربلند باشم! 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
دخترم گریه‌ی تو پشت مرا می شکند بیش از این گریه نکن قلب خدا می شکند رحم کن بر دل خود آب شدی از گریه بغض سر بسته از این حال و هوا می شکند تا که نشکسته قدت راه برو در بر من که پس از رفتن من دیده بلا می شکند (ص)🥀 (ع)🥀🥀 🥀🏴 🏴🏴
🌷🕊🍃 🏴 زهر بهانه‌ست، کوچه کشت حسن را! ایستادم به نوک پنجه پا اما حیف دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد....😭😭😭 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
ماه صفر سال ۶۵ ، در پادگان شهید دستغیب اهواز بودیم. محمد سرگشته و حیران بود. گفتم: چی شده محمد؟ گفت: یه جای خلوت و دنج می خوام، با خودم خلوت کنم، کسی مزاحمم نشه! دیگر ندیدمش تا فردا که ۲۸ صفر، سالروز رحلت حضرت ﺭﺳﻮﻝ(ص) بود. محمد را دیدم. یک رادیو روی زمین بین دو پایش گذاشته بود. رادیو روضه می خواند و شانه های محمد از گریه تکان می خورد. تا اذان ظهر بی آنکه سرش را بلند کند، اشک می ریخت. وقت نماز شد. نمازش را که خواند دوباره سرش را روی زانو گذاشت و شروع به گریه کردن کرد. دیدم حال خوشی دارد مزاحمش نشدم. غروب حال و احوالش سر جا آمده بود. گفتم: محمد چی شده، امروز خیلی بیتابی کردی؟ گفت: امروز اتفاق بزرگی افتاده، پیامبر اسلام رحلت کرده و از دنیای ما به دنیای دیگه رفته. این غم واقعاً برام سخت و سنگین بود. چند قدم که راه رفتیم گفت: ولک، کسی از حال امروز من با خبر نشه! 👈تولد:۲۸ صفر ۱۳۴۸ 👈شهادت : ۲۸ صفر۱۳۶۲ 👈کشف پیکر و تشییع: ۲۸ صفر ۱۳۷۶ 🏴🏴🏴🏴 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت تیمور مصطفی پور البته این را بگویم که سید همشهری ما بود و از قبل میشناختمش امــا در جنگ هم مدتی در گردان تخریب بودم تا این که تعدیل نیرو شدیم و از گردان امام مهدی به گردان دیگری .رفتیم جاده محل استقرار ما زیادی زیر آتش دشمن بود و نیاز به شناسایی بود که ببینند چرا این جاده این قدر برای عراقیها حساس شده و برای کارشناسی این امر ،سید مأمور شده بود که ملاقات ما در آنجا اتفاق افتاد و همه ی این گفت و گو حاصل آن دیدار بود و من از دیدن مربی و استاد خودم در آن موقعیت ذوق زده شدم، به ویژه که او را در هیأت جدیدی میدیدم که تمام وسایلش را هم از قبیل کوله پشتی ،دوربین ،سرنیزه قطب نما و غیره با خود داشت! 🎤به روایت محمدرضا حدائق برای یک مسئول یک فرمانده به ویژه در شداید کار چه چیزی می تواند گواراتر از یک نیروی ماهر زبردست ایثارگر پای کار باشد؟ اول چیزی که از شخصیت سید شمس الدین غازی نمود و بروز داشت این صفات بود . شخصی مسئولیت پذیر پای کار و خودکار که نمیخواست ساعتهای زیادی را صرف توجیه او کرد؛ یعنی درک و دریافت بالایی داشت و وقتی کاری به او سپرده میشد ، خاطر آدم جمع بود که به بهترین نتیجه ی ممکن خواهد رسید و او به گونه ای بود که یا مسئولیتی را قبول نمیکرد و یا تا انتها کار را پی می گرفت و خستگی ناپذیر بود. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
تبلیغ و حضور در مراسم امروز فراموش نشود 🚨🔺
•دلت که گرفت💔 •با رفیقی درد و دل کن ⇜که باشد •این زمینیـ🌎ها •در کارِ مانده اند 🌷 😔 🌹🍃🌹🍃 عصر پنجشنبه، هدیه به شهدا 🍃🌷🍃🌷 http://eitaa.com/joinchat/2795372568C39e6bb54eb
دویده شعله‌ی غمش بدون مرز در جهان کدام لشکر است اینچنین؟ چه می‌کند حسین؟ 🌷 🌙 کربلا می خواهم 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
(ﻋﺞ ) و 🏴🏴🏴🏴 حضـرت رسـول (ص) : قـرض بگــیرید و قربانی کنیــد ؛ زیرا آن قرضی است ادا شدنى اســت ( این‌ قرض را خـداوند سبحــان ادا مى ‌کند)  🌷🏴🌹🏴🌷 ﻃﺒﻖ ﻗﺮاﺭ ﻣﺎﻫﺎﻧﻪ, به عنایـت حضـرت زهــرا (س) ، و ذبــح گوسفــند، جهت رفــع بلا و بیمارے و ﺗﻌﺠﻴــﻞ ﺩﺭ منجے موعــود، در روزاول ماه ربیع الاول (یکشنبه ۲۶ شهریورماه)ﺗﻮﺳــﻄ ﺧﺎﺩﻣﻴﻦ شهــدا انجام مےپذیرد. ✋✋ شمــا هم مےتوانید در این امر خــیر سهیم باشیـــد✋ 👇◾️👇 ﺷﻤــﺎﺭﻩ ﻛﺎﺭﺕ ﺟــﻬﺖ ﻭاﺭﻳﺰ ﻛﻤــﻚ ﻫﺎ: 6037997950252222 بــنام مرکز نیکوکاری شهدای گمنام (با زدن روی شماره کپی کنید) 🔺🔺🔺🔺🔺 مرکز نیکوکاری شهدای گمنام شیراز http://eitaa.com/nikokari_sh_gomnam 🔹🔹🔹🔹🔹 هیئت شهدای گمنام شیراز http://eitaa.com/joinchat/2304966656C7c3f274f75
🖤 🥀از همان لحظه که خورشید آخرین پیامبر غروب کرد، تاریک‌ترین شبِ تاریخ آغاز شد. خورشید پشت ابر! ابرهای غیبت را با دستان مهربانت کنار بزن که بیش از همیشه، زمین به گرمای وجودت و زمان به درخشش نورت محتاج است.🥀 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
... 🏴روح بلند و ملکوتی سردار مخلص و جانباز و یادگار شهدا ، سردار حاج محمد باقر به یاران شهیدش پیوست.... ◾️زائر الحسین( ع) پس از زیارت ارباب بی کفن ، دوری یاران شهیدش را برنتابید و دل مجروح خود را در سالروز رحلت پیامبر اعظم و امام مجتبی ع ، به وصال یار رساند.... 🏴این ضایعه را به همه رزمندگان و پیشکسوتان دفاع مقدس و خادمین و محبین شهدا تسلیت عرض می نماییم ... بی شک خاطرات حضور ایشان در مراسمات شهدا و دلگرمی های این عزیز در جمع خادمین شهدا از ذهن اعضای هیئت، پاک نخواهد..😔 ▪️◾️▪️◾️▪️◾️ https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🚨هر کس دارد هوس بسم الله ... 〽️ جذب خادم الشهید با تخصص عکاس📸 و فیلمبردار 🎥 حرفه ای 💪 در ♨️عزیزانی که تخصص و مهارت حرفه ای در بحث عکاسی و فیلمبرداری و همچنین تخصص های وابسته مانند تدوین و کلیپ سازی و... دارند و تمایل دارند به عنوان به صورت افتخاری فعالیت کنند ، لطفا در به شماره های زیر پیام دهید 👇👇 برادران : 09177021462 خواهران: 09369084096 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت تیمور مصطفی پور با آن که عارضه ،داشت با آن که نارسایی ریه داشت و البته از همگان پنهان داشته بود. هم این که باید گفت در بحث تخریب جزو افراد منحصر به فرد بود. آن هم نه برای مجموعه ی ما یا مثلاً شیراز و فارس بحث از اینها فراتر بود و او برای پشتیبانی کل سپاه یک پشتوانه به حساب میآمد و یک نیروی قابل اعتماد و اتکا روشن است که در کار تخریب ،چاشنی کشی و خنثی سازی بمبها علاوه بر این که کار سخت و و حرفه ای و رازدار و مطمئن هم نیاز است که حساسی است به فردی امین جمع این صفات در جناب آقای غازی جمع بود. ایشان بیش از آن که در مجموعه باشد و در مسئولیت خودش که همانا فرماندهی مرکز پشتیبانی فرماندهی موشکی بود در مأموریتهای حساس سپاه برای امر تخریب و خنثی سازی حضور داشت و هر مجموعه ای از سپاه که کاری از این قماش داشت گزینه ی اول او بود تا برود و کار را شایسته انجام دهد. جالب این که حالا فردی با این ویژگیها و با این صفات که در این راه فشار و زحمات طاقت فرسایی را نیز تحمل میکرد باید فردی خشن و زبر عبوس و تند خشک و بی انعطاف میبود؛ ولی این گونه ،نبود بلکه او خیلی عاطفی و خیلی با احساس بود او شاعری لطیف طبع بود که افقهای دور را میدید و در فرصتی اگر بود دفترش را بیرون میآورد یا از شعرهای خودش جلسه ها هم میخواند یا از یادداشتهایش و یا از شعرهایی که حفظ داشت و گاه میشد که بغض در گلو از ادامه مطلب باز میماند یا چشمهایش پر از اشک میشد و این برای خود من خیلی جالب بود که سختی و نرمی در او جمع بود از خاطرات و بلکه از کارهای به یاد ماندنی شهید شمس الدین غازی یکی هم این است که وقتی سردار شیخ زاده در مینی بوس سپاه که منافقان آن را در سه راه باسکول نادر شیراز به گلوله بسته ،بودند مجروح میشود و به بیمارستان سعدی میبرندش کادر پزشکی ناامید از حیات از عمل او سرباز میزنند؛ ولی غازی با اصرار و الحاح بلکه با دعوا و تهدید پزشکان، شیخ زاده را به اتاق عمل میفرستد و سردار از این ماجرا جان به در میبرد. .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*
🔰در منطقه، بستان گلو درد شديدي گرفته بودم. از خدا خواستم که در اين شهر غريب زود شفا پيدا کنم و زمين گير نشوم. همان شب، در خواب (ص) را ديدم، گويي حضرت انتظار مرا مي کشيد. يک نفر مرا به مسجدي دعوت کرد و گفت حضرت منتظر شما هستند. وارد شدم و گفتم کجا هستند، گفت آنجا دارند مي آيند. پيغمبر يک جمال نوراني داشت که در وصف من نمي گنجد. يادم است شال و عمامه اي سبز به سر و گردن انداخته بود. به پاي حضرت افتادم تا پاي ايشان را ببوسم که حضرت نشستند و مانع من شدند. نا خودآگاه گريه مي کردم، چيزي يادم نبود، نه شهادت، نه جنگ و نه پيروزي! گفتم يا رسول الله روز قيامت من را شفاعت مي کنيد! فرمودند اگر خودت را به من برساني من تو را شفاعت مي کنم... از خواب پريدم، براي يکي از دوستان خوابم را تعريف کردم، گفت تو در اين عمليات شهيد مي شوي! ☝️وصیت نامه صوتی حاج شیرعلی سلطانی 🌱🍃🌱🍃 شيرعلي سلطاني شيرازي https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
⭐️یادی از سردار شهید حاج موسی رضا زاده⭐️ 🌹حاج موسی ارادت و توسلات خاصی به امام زمان عج داشت. روز جمعه ای بود. همسر برادرش را جهت وضع حمل به بیمارستان نورآباد بردیم. وضعش خراب بود، چند ساعت در اتاق عمل بود، اما بچه به دنیا نمی آمد. دکتر نا امید گفت کاری از دست ما ساخته نیست به شیراز منتقلش کنید! برادر حاج موسی رفت تا کارهای انتقال را انجام دهد. رو به حاج موسی گفتم تا شیراز چند ساعت راه است، خدایی نکرده ممکن است در این جاده ها برای مادر یا بچه اش اتفاقی بیافتد! حاج موسی سرش پائین بود. سرخ شده بود. سرش را بالا آورد و محکم گفت: یا صاحب الزمان، نگذار ما این روز جمعه آواره جاده ها شویم! چند دقیقه نگذشته، پرستاری از اتاق عمل آمد و خبر به دنیا آمدن بچه را به ما داد! باز توسلش جواب داده بود. 🌹🍃🌹🍃 : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
🌹🍃 آخرِ صفراست وعزای ثامن الحُجج سینه بزن وبگو اللهم عجل لوليك الفرج یاصاحب الزّمان(عج)شده بیت الاحزان کل کشور ایران مولاجان یا رضا جان ⚜️ (ع)🍂🖤 🥀 🏴🏴🏴🏴
💢 (ع)کہ_پیکہ_مطهرش_بہ_زیارت_حضـرت_رفت🌹 مےگفت :می ترسـم آخر عقـب بمانیم و به خیل این شهـدا نرسیم . می ترسـم فردا فرمـانده گـردان امام رضا(ع)ﺷﺮﻣﻨـﺪﻩ ﺧـﺎﻧﻮاﺩﻩ ﺷﻬﺪا ﺑﺸﻮﺩ 😔 . آه رضا جان قـربان غریبیـت آقا ....😭 وبعدبغـض غریبےکردوقطـره اے اشـک برگـونه هایـش غلتیـد. ازیک طرف چشم به عملیات فردا دوخته بودوازطرف دیگردل وجانش درزیرگنـبدطلایـی امام رضا(ع) پرپرمیزد. فرداےعملیات اولین خبرےکہ مثـل موج انفجارتوےمنطقـہ پیچیـد،خبر ابراهیـم بود. تلاش بچه هابرای پیـدا کردن پیکرمطهرش بےنتیجه ماند . بہ گمانم بازمثل دفعه پیش پلاکش را دورانداخته بود . امـاچنـدروزبعـدهمه چیزتمام شد. خبر ابراهیـم را از آوردند .... باورش سخت بود... بچه های ستاد معراج هم باورشان نمی شد که تابوت فرمانده گردان امام رضا «ع» را باشهدای مشهدمقدس اشتباه بگیرند . به هر حال اشتباه یا درست پیکر چاک چاک ابراهیم به مشهد رسیده و ضریح مطهرآقارا هفت بار طواف کرده بود و اگرپیگیرے بچه های لشکر نبوداو برای همیشه درجوار قبرآقاومولامون امام رضا «ع» آرام مِےگرفت . 🏴🏴 (ع)🌹 :کازرون 🍃🌷🍃🌷 : https://eitaa.com/golzarshohadashiraz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷🕊🍃 هزار شُکر که مشهد هوای ما را داشت اگر نبود رضا این گدا کجا را داشت رسیده‌ام برسانی مرا به میقاتت مرا بِبَر ملکوتت بِبَر ملاقاتت 🕊 🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/shohadaye_shiraz
اﺳﺘﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺑﻪ ﺯﻳﺎﺭﺕ اﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ(ع) ﺭﻓﺖ... 🏴🏴 شهید عبدالصمد فخار علاقه و عشق عجیبی به حضرت امام رضا (ع) داشت . یکی از آرزوهای او این بود که پس از شهادت بدنش حول حرم مطهر ثامن الحجج طواف داده شود . پس از شهادت شهید فخار، به علت اشتباهی که به خواست خداوند در تقسیم شهدا پیش آمده بود بدن مطهر او را به عنوان یکی از شهدای دیار خراسان به مشهد مقدس فرستادند، تنها زمانی این اشتباه کشف شد که طی سنت دیرینه او را به دور قبله دل و مزار امام طواف داده بودند . بدن ﻣﻂﻬﺮ شهید, به مشهد رفت و پس اززیارت امام رضا (ع) به کازرون بازگشت و به خاک سپرده شد. 🏴🏴 ﺻﻤﺪ ﻓﺨﺎﺭ🌹 🍃🌷🍃🌷 https://eitaa.com/golzarshohadashiraz یادشهدازنده شـود
🥀 داستان روزانه هر روز یک قسمت🥀 * * 🎙️به روایت سعید افسریان همه ی بچه ها آمدند به جز ناصر .هر مربی را برای کاری انتخاب کرده تا عملیات رزمی فتح تپه به خوبی انجام شود دو نفر هم مسئول انفجار ضدتانک بودند که حساس ترین کار بود . ناصر و سیدمهدی برای این کار در دو نقطه ی مختلف در نظر گرفته شده بودند این کار باید در آغاز رزمایش صورت میگرفت و بعد بچه ها خودشان را به بالای تپه میرساندند کار انفجار صورت گرفت. سیدمهدی رضوی به بالای تپه آمد ،ولی ناصر نیامد. من خودم از اول بالای تپه مستقر بودم بلافاصله پیجور ناصر شدم. اضطراب و دغدغه ای ناخوش تمام وجودم را گرفت و با همه ی اهمیت اردوی عملیات باد رزمی پایان دوره که محل آزمون آموزشهای ما بود دست از ادامه ی کار کشیدم و سراسیمه به پایین تپه آمدم محل انفجار را تنها من میدانستم که البته از روز قبل پیش بینی کرده بودیم و برای ایجاد وحشت در بین نیروها و ا آشناشدن آنها با سروصداهای مهیب و وضع و حال جنگ واقعی لازم بود چندین ترقه اتفاق بیفتد با آن که شب بود و فضا تاریک، پیش از نزدیک شدن به محل کاشت مین ،میتوانستم حدس بزنم که چه اتفاقی افتاده است. مین منفجر شده بود و از ناصر نیم تنه ای بیشتر باقی نمانده بود که آن هم در خون غرقه بود. حالم نگفتنی بود شاید فریادهای من که با ضجه و آه و افسوس همراه بود تعدادی از نیروها را متوجه حادثه کرد و صحنه ی دلخراش تکه تکه شدن ناصر را در زیر نور کم رمق ماه هرچه دلگزاتر به چشمشان آورد خیلی زود دست به کار شدند و لخته لخته پاره های بدن ناصر را فراهم آوردند؛ جوان برومند شیرازی که از بیست بالا نداشت و برای خودش یک مربی تخریب بود. ناصر جبهه بود و به عنوان تخریب چی فعالیت میکرد تا این که مشکل برایش پیش میآید و با نامه ی سید شمس الدین غازی به پادگان آموزشی که فرماندهی آن را سردار اسماعیل شیخ زاده به عهده داشت معرفی میشود .شیخ زاده هم ناصر را به من سپرد و تأکید کرد به دلیل مشکلات خانوادگی باید چندماهی را در شیراز و در کنار مادرش .باشد .. : ﺩﺭ ایتا : https://eitaa.com/shohadaye_shiraz یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید •┈┈••✾❀🍃♥️🍃❀✾••┈┈•*