به نام خدا
#عید_مبعث
الا محمد «اِقرء و ربُّک الاکرم»
بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم
بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم
بخوان که پیشتر و برتری تو از آدم
بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرم
بخوان که هر سخن توست آیتی محکم
بخوان به نام خدایی که آفرید تو را
بخوان بنام کریمی که برگزید تو را
الا که سیطره کفر از این خبر شکند
صف سپاه شب از نیزه سحر شکند
اگر چه کوه بوَد خصم را کمر شکند
به تیغ عدل تو بازوی زور و زر شکند
تبر به دست، بتان را به یکدگر شکند
کمان گرفته ز بوجهلِ فتنه سر شکند
خبر دهید که دیو غرور و مستی مُرد
رسید لشکر توحید و بت پرستی مُرد
محمد ای دو جهان زیر بار منت تو
مبارک است به خلق و خدا نبوت تو
خجسته باد به عالم ظهور دولت تو
تمام نور بود از چراغ حکمت تو
بود حقیقت توحید درس وحدت تو
درود بر تو و دین و کتاب و عترت تو
چراغ عترت و قرآن یکی است یااحمد
به این دو عزت ما متکی است یااحمد
دو ثقل زنده تو اهل بیت و قرآنند
دو قطعه نور ز یک مشعل فروزانند
دو سورهاند که مانند نور و فرقانند
دو آفتاب که از یک سپهر تابانند
دو گوهرند که از یک صدف درخشانند
دو نخل نور که محصول یک گلستانند
به اتفاق، دو تصویر از جمال خداست
هرآنکه گشت جدا ازیکی، ز هردو جداست
تو آفتاب جهانی، جهان تو را دارد
امیر قافلهای، کاروان تو دارد
نشستهای به زمین،آسمان تو را دارد
تو باغبان جنانی،جنان تو را دارد
زمان به طول تمام زمان تو را دارد
مکان به وسعت کل مکان تو را دارد
چه مقبلان که همه مورد قبول تواند
رسول مایی و پیغمبران رسول تواند
کسی که در همه جا در کنار توست علی است
کسی که دست تو و ذوالفقار توست علی است
کسی که تا ابدالدهر یار توست علی است
کسی که شیر تو و کردگار توست علی است
کسی که جان تو و جان نثار توست علی است
کسی که فاتح پروردگار توست علی است
کسی که حافظ قرآن و دین توست علی است
کسی که گفته خدا جانشین توست علی است
سلام بر تو و قدر و جلال و عنوانت!
سلام چار کتاب خدا به قرآنت!
سلام بر تو و یاسین و نور و فرقانت!
سلام بر تو که سلمان بود مسلمانت!
سلام بر شرف و اقتدار سلمانت
سلام مکه و غار حرا به پیمانت
سلام بر تو و مولا علی برادر تو
یگانه فاتح بدر و حنین و خیبر تو
بشر رسید به آیین راستین امشب
خدا نمود برون،دست از آستین امشب
رسید حلقه، توحید را نگین امشب
طلوع کرد رخ آفتاب دین امشب
بتان کعبه! بیفتید بر زمین امشب
خدای را بستایید از همین امشب
ظهور مکتبِ «خیرالورا» مبارکباد
طلوع نور ز غار حرا مبارک باد
بشارت ای، همه دختران زنده به گور
محمد آمده، پایان گرفته سلطه زور
به گور گشت نهان، دیو کبر و جهل و غرور
فروغ دوستی از کوی دوست کرده ظهور
به شام تیره شبیخون زده است لشکر نور
محمد آمده، چشم بد از جمالش دور
رسید مژده که در ظلِّ احمدید همه
از این به بعد،کنار محمدید همه
قسم به ذات خداوندگار حیِ قدیر
دو عید ماست یکی، این دو، بعثت است و غدیر
جهانیان همه دانید از صغیر و کبیر
فقط علی است پس از مصطفی به خلق، امیر
به شهریار پیام آوران کسی است وزیر
که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر
هزار مرتبه میثم اگر روی سر دار
ز دامن علی و اهل بیت دست مدار
شعر: استاد حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خدا
#شعر_مثنوی_پیامبر_ص
نور اقــــــرأ تابـد از آییـــنه ام
کیســت در غار حرای سینه ام
رگ رگم پیغــام احمد می دهد
سینه ام روی محمد (ع) می دهد
گل دمد از آتش تاب و تبم
معجز روح القدس دارد لبم
من سخن گویم ولی من نیستم
این منم یا او ندانم کیستم
جبرئیل امشب دمد در نای من
قدسیان خوانند با آوای من
ای بتان کعبه در هم بشکنید
با من امشب از محمد (ع) دم زنید
دم زنید از دوست، خواموشی چرا؟
ای فراموشان فراموشی چرا
گوش تا اوای احمد بشنوید
بانک اقرأ یا محمد (ع) بشنوید
از حرا گلبانگ تحلیل امده
دیده بگشایید جبرئیل آمده
اینک از بیدادها یاد اورید
با امین وحی فریاد آورید
لاله های جامه از قم چاک چاک
ژاله های خفته در دامان خاک
بردگان برده بار ظلم و زور
دختران زنده رفته زیر گور
کعبه ای بیت خدا عز وجل
تا به کی در دامنت لات و هبل
مکه تا کی مرکز نا اهل ها
پایمال چکمه ی بوجهل ها
اوس و خزرج قتل و خونریزی بس است
ظلم و جور وشهوت انگیزی بس است
تا به کی با تیغ یکدیگر قتیل
دست بردارید کامد جبرئیل
مکه دریای فروغ وحی شد
بت پرستان بت پرستی نهی شد
کاروان نور را بانک در است
یک جهان خورشید در غار حراست
دوست می خواند شما را بشنوید
بشنوید اینک خدا را بشنوید
روز ، روز مرگ ظلم و ظالم است
بانک اضرب مردف اقرأ حاکم است
این صدای من نه ، آوای خداست
آی انسانها محمد (ع) مقتداست
یا محمد منجی عالم تویی
این مبارک نامه را خاتم تویی
یا محمد تو به خلقت رهبری
اولین نور، آخرین پیغمبری
انبیا مشعل ز تو افروختند
وز دمت پیغمبری آموختند
یا محمد آفرینش گشته گوش
غرشی از بحر سرتاپا خروش
مردگان را گو که صبح زندگی است
بردگان را گو که روز بندگی است
عدل را بر مرگ ظلم اعلام کن
ظلم رابا دست عدل اعدام کن
یا محمد این بود پیغام دوست
عالمت در انتظار (تفلحوا)ست
ای به شام جهل و ظلمت آفتاب
از حرا بر قله ی هستی بتاب
جسم بی جان بشر را جان تویی
این پریشان گله را چوپان تویی
ای حیات جان کلامت، دم بزن
تاج عزت بر سر آدم بزن
کعبه را ز آلایش بت پاک کن
بت گران را همنشین با خاک کن
اینکه گفتمیت رسول آخری
تا قیامت خلق را پیغمبری
ختم شد بر قامتت پیغمبری
این تو را باشد دلیل برتری
خط پایان را تو میپویی وبس
حرف آخر را تو می گویی و بس
غیرت و مردانگی ایین تو است
عزت زن در حجاب دین توست
چند باید سرکشان را سر کشید
چند با نامردمی دختر کشی
بر همه اعلامن کن زن برده نیست
برده ی مردان تن پرورده نیست
باغ زیبایی کجا و زاغ زشت
دیو شهوت را برون کن از بهشت
ای تورا هم مهر و هم قهر خدا
تا به کی ابلیس در شهر خدا
با علی بت های چوبین را بکش
وین خدایان دروغین را بکش
می نشاید با گل توحید، خس
گو فقط الله الله است و بس
تا شود خاموش باطل از سخن
ای زبان حق تو از حق دم بزن
تو نه تنهایی که خود ما با توئیم
با توئیم آنسان که گویی ما توئیم
اولیا در محضرت استاده اند
انبیا پشت سر استاده اند
تیر از ما و کمان در دست تو است
اختیار آسمان در دست تو است
خاتم توحید در انگشت تو است
حق به پیش روی و حیدر پشت تو است
مشعل تو تا ابد روشنگر است
آتش بیدادگر خاکستر است
دین اسلامت مسلمان پرورد
بوذر و مقداد و سلمان پرورد
مکتب تو مکتب عمارهاست
این کلاس میثم تمارهاست
ما تو را زهرای اطهر داده ایم
شیر مردی مثل حیدر داده ایم
ماتو را داده ایم در بین همه
یک خدیجه ،یک علی ، یک فاطمه
تا قیامت جاودان آیین تو است
فاطمه رمز بقای دین تو است
دست تو دست تو نه ، دست خداست
دشمنت را تا ابد تبت یداست
ای زمام آسمان در مشت تو
مه دو نیمه از سر انگشت تو
جای تو دیگر نه در غار حراست
در دل امواج طوفان بلاست
خصم را با خلق خوش دنبال کن
سنگ را با خنده استقبال کن
دست رحمت از سر عالم مدار
گر تو را خوانند ساحر غم مدار
منجی عالم تو می باشی و بس
ای همه فریاد رس فریاد رس
یا محمد (ع)ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
حسن تصویر همه آیینه ها
چلچراغ شام تار سینه ها
هر زمانن گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر
ابر رحمت رحمتی بر ماببار
باردیگر از حرا بانگی برآر
ما کویر تشنه ، تو آب حیات
ما غریقیم و تو کشتی نجات
ما به قرآن دست بیعت دادهایم
از ازل با مهر عترت زاده ایم
عترت و قرآن چراغ راه ماست
روشنی بخش دل آگاه ماست
عترت و قرآن نجات عالمند
چون دو انگشت محمد (ع) باهمند
ایندو ، تا هستند با یک دیگر
پشت هم تا پیش حوض کوثرند
هردواند، از ابتدا نور و چراغ
کی شوند از هم جدا نور و چراغ
این دو یک بودند از بدو ظهور
نور خورشید است و خورشید است نور
شیعه با قرآن و عترت داده دست
نیست در قاموس او حرف از شکست
شیعهه قرآن از حسین اموخته است
شیعه پای این چراغ افروخته
شیعه تا بار ولایت برده است
مثل زهرا تازیانه خورده است
شیعه بحر موج خیز غیرت است
شیعه فریاد کتاب و عترت است
شــــیعه از اغــــاز ره آگاه بود
پیرو قــــــــرآن و آل الله بود
شیعه را با خون برابر ساختند
شیعه را از مهر حیدر ساختند
ما امنت دار این پیغمــــبریم
هرگز از قرآن و عترت نگذریم
تا به عـــــــالم دودمان آدمند
شیعه و قران و عترت باهمند
آنچه موسی در دل سینا ندید
چشم ما در چهارده معصوم دید
آسمان وحی زیب دوش ماست
چهارده خورشید در آغوش ماست
هر که از این چهاده تن ماند دور
در دو دنیا همچنان کور است و کور
باغ رضوان تا ابد سرمست ماست
چهارده معصوم گل در دست ماست
چارده قران و یک تفسیرشان
چارده آیینه یک تفسیــــرشان
چارده پیکر ولی یک جانشان
هرچه جان دارد خدا قربانشان
ای شما قران و قرانتان بدست
ای فداتان هرچه بود و هرچه هست
ای شما گل ، قلب شیعه باغتان
هر دلی را آتشی از داغتان
شیعه از اول شما را یافته
در شما نور خدا را یافته
تا خدا هست و شما هستید و ما
هستی ما و تولای شما
گر ز پیکر دست ما گردد جدا
نیست ممکن کز شما گردد جدا
"میثم"از اعماق جان گوید همی
مدحتان را با زبان میثمی
شعر: استاد حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به نام خدا
#مبعث_پیامبر_اعظم_ص
ز انواری که تابان است امشب
حرا آیینه بندان است امشب
حرا آن غار متروک زمان ها
تجلی گاه قرآن است امشب
حرا آن غار دور افتاده از شهر
ز شوکت قبله جان است امشب
حرا هر قلبه سنگش نقش قبریست
که همچون اشک لرزان است امشب
حرا سر برده در دامن نداند
که خورشیدش به دامان است امشب
ز خورشیدی که او دارد به دامان
جهانی نور باران است امشب
ز اعجازی که او دارد پیاپی
حرا مبهوت و حیران است امشب
شروع عصر ناب حق پرستی
طلوع ماه ایمان است امشب
حرا آن معبد مأنوس احمد
ز نور وحی رخشان است امشب
حرا طور تجلی هست و او را
امین وحی مهمان است امشب
به مأموریتی جبریل تا أرض
روان از سوی یزدان است امشب
به کف لوحی ز اسرار الهی
به لب آیات رحمان است امشب
که این آیات بر خوان یا محمـــد
بِاِسم ربک الأعلی محمـــد
شعر زنده یاد سید رضا موید
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
﷽؛
#حديث_روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱
رحمت و اتمام نعمت، دلیل بعثت!
#امام_علی_علیه_السلام :
«خداوند محمّد (صلى الله عليه و آله) را برانگيخت تا رحمتی برای جهانيان باشد و نعمت خود را تمام كند».
«إنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً رَحمَةً لِلعالَمينَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ».
📚 بحار الأنوار، ج۵۳، ص۱۹۴
📅 مناسبت امروز : مبعث رسول اکرم (ص)
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
خیال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
چو زر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
ز راه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
عید مبعثبر عاشقان وپیروان نبی مکرم اسلام پیامبر رحمت حضرت محمد ابن عبدالله (ص) مبارک باد
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از آموزش عروض و قافیه و...
#بَدیههسُرایی
#بدیهه یا #بداهه (به ضم یا فتح باء) از مصدر بَدْه و بُدْه (هاء بدل از همزه: بدء)، در لغت یعنی آغاز هر چیز و آنچه به ناگاه آید؛ و در اصطلاح ادب : "کلامی است که بیرَویّت و بدون اندیشه بر زبان و قلم گوینده و نویسنده جاری شود."
۱ - تعریف بدیهه
در تعریف منطقی بدیهه، بیگمان صفت "ناگهانی بودن" یا "به ناگاه روی دادن" فصل یا عرض خاص به شمار میآید؛ پس این صفت هم صفت قول (سخن، کلام) تواند بود و هم صفت فعل؛ ولی آنچه در اینجا موردنظر است، بدیهه در قول یا کلام است که ممکن است مطلق یا مقید باشد. در قول یا کلام مطلق، بدیهه یعنی "بیاندیشه آمدنِ سخن، ناگاه آمدن سخن و بیتأمل چیزی گفتن" و در قول یا کلام مقید (انشا، شعر، خطابه)، نوشتن و سرودن و سخنوری بیاندیشه و بیمقدمه را #بدیهه گویند، بدینمعنی که "منشی یا شاعر کلام را بی رَویّت و فکر انشا کند".
در زبان فارسی از بدیهه به "زود شعری" و "چُستگویی" نیز تعبیر شده است.
۲ - معنای ارتجال
از بدیهه به #ارتجال نیز تعبیر میشود. ارتجال در اصطلاح "سخن گفتن بدون آمادگی قبلی" است.
رشید وطواط و تهانوی به صراحت بدیهه را همان ارتجال خواندهاند. پس شعرسرایی و انشاپردازی و سخنوری بدون ساختن و آماده کردن قبلی، مصداقِ ارتجال یا بدیهه به شمار میروند.
۳ - رَویّهگویی
اما #رَویّت، در برابر #ارتجال و #بدیهه، در اصطلاح ادب سخنی است که در پی تأمل و تفکر و با اندیشه پدید آید. در این باره باید گفت: از آنجا که فکر، به تعبیر اهل منطق ذاتی انسان است، پس انسان چه در حال بدیههگویی و چه در حال رویهگویی میاندیشد؛ بنابراین، مراد از "بیاندیشه سخن گفتن" در بدیهه، چیزی جز "بیاندیشه پیشین و شتابآلود سخن گفتن" نیست، پس دو گونه میتوان گفت و نوشت: بیتأمل و شتابآلود؛ با تأمل و درنگ و دور از شتاب.
از گونه اول به #بدیهه، و از گونه دوم به #رَویّه تعبیر میشود. گونهی دوم که در پی تأمل و درنگ و غور به بار میآید، شیوهی طبیعی سخن گفتن و نوشتن و سرودن است. پس قاعده در سخنوری و نویسندگی و شاعری، رویت است و تأمل؛ و بدیهه از مقولهی استثنا به شمار میآید که خود، دست کم در این موارد، نشانه استادی و کارآزمودگی است؛ چنانکه نظامی عروضی با عبارتِ "بدیهة من چون رَویّت گشته بود"، از استادی خویش سخن میگوید. همو بدیههسرایی را رکن اعلای شاعری شمرده، و آورده که بر شاعر واجب است تا به مدد تکرار و ممارست، طبع خود را چنان در بدیههسرایی توانا سازد که بتواند "معانی انگیزد".
طبع روان خصلتی است که یکی از جلوههای آن بدیههسرایی است و شاعر بدیههسرا دارای طبعی به تعبیر حافظ "چون آب روان" است.
از دیگر شرایط دستیابی به پایگاه بدیههسرایی تکرار و ممارست و حفظ شعر، و آنگاه سرودن و بسیار سرودن شعر است تا در نفس شاعر "ملکه شاعری" پرورش یابد و در بدیههگویی توانا گردد. پس پیوند شاعری و بدیههسرایی، دست کم به عنوان جلوهای از طبع روان، امری است نه فقط پذیرفته، که مطلوب نیز هست.
۴ - سابقهی بدیههسرایی
بدیههسرایی سابقهای دیرینه دارد و در تمام ادوار شعر فارسی کم و بیش رواج داشته است. نظامی عروضی گزارشها و حکایتهایی از بدیههسراییهای شاعرانی چون رودکی، عنصری، معزّی و ازرقی به دست میدهد.
خاقانی شروانی نیز در بیتی از قصیدهای به بدیههگویی خویش افتخار کرده است.
نظامی گنجوی در لیلی و مجنون از بدیههگویی شاعرانه سخن رانده، و جامی هم از بدیههگویی فردوسی در مجلس سلطان محمود یاد کرده است.
از بدیههگوییهای صائب نیز چند جا سخن به میان آمده است، و حکایاتی از قدرت طبع قاآنی شیرازی و بدیههسراییهای اعجاب برانگیز او آوردهاند.
در دورهی معاصر نیز بدیههسرایی مورد توجه برخی از شاعران سنتگرا قرار دارد.
۵ - قالب بدیهه
بدیههسرایی بنابر طبیعت خود که از سر شتاب و تحت تأثیر رویدادهای خاص شکل میگیرد و به کوتاهی بیان میشود، معمولاً قالبهایی کوتاه میطلبد؛ به علاوه، شاعر با همه مهارتی که دارد، کمتر مجال انتخاب قوالب بلند مییابد. در حقیقت جلوگاه بدیهه، نخست رباعی و دوبیتی است و سپس مفردات و سرانجام قطعههایی که از دو یا چند بیت فراتر نمیرود؛ چنانکه بدیههسراییهای رودکی و عنصری و معزی و ازرقی و مهستی گنجوی همه قطعه یا رباعی است.
منبع : فنون ادبی
آموزش عروض وقافیه و...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#خروج_از_مدینه
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
سید محمدحسین بهجت تبریزی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#خروج_از_مدینه
♦️ ٢٨ رجب، سالروز خروج سیدالشهدا علیهالسلام و قافله عشق و معرفت از مدینه...
🔹 گزارشی بسیار زیبا و لطیف از لحظات خروج امام حسین "علیهالسلام" از مدینه...
عبدالله بن سنان از پدربزرگش نقل میکند که وی گفت:
من با نامهای از مردم کوفه به نزد امام حسین علیهالسلام در مدینه رفتم. خدمت حضرت رسیدم و نامه را تحویل دادم و امام علیه السلام آن را قرائت نمود و فرمود:
سه روز به من مهلت بده. بنابراین من در مدینه ماندم تا اینکه امام علیه السلام تصمیم گرفت به عراق برود.
من با خود گفتم: بروم و پادشاه حجاز (امام حسین علیهالسلام) و جلال و جبروت او را ببینم که چگونه از مدینه خارج می شود!
به درب خانه او آمدم، دیدم اسبها زین شده اند و مردان ایستاده اند و امام حسین علیه السلام روی کرسی ای نشسته بود و بنی هاشم دور او تا دور او را گرفته بودند.
امام حسین علیه السلام در بین آنها چنان بود که گویی ماه کامل است در شب چهارده.
من حدود چهل محمل و کجاوه دیدم که آن ها را با پارچه های ابریشمی و نمادین تزئین كرده بودند.
در همین زمان بود که امام حسین علیه السلام به بنی هاشم دستور داد تا محارم خود را بر روی محمل ها و کجاوه ها سوار کنند.
🔻 در حالی كه من نگاه می كردم، دیدم جوانی از خانه امام حسین علیهالسلام خارج شد که قد بلند و تنومندی داشت و روی گونه اش، خال سیاهی بود و صورت او مانند ماه تمام بود.
او جوانان بنی هاشم را یک به یک کنار میزد و و میگفت:
کنار بروید؛ وقتی که آن جوان، از بین بنی هاشم، صفی را شکافت، دیدم که دو بانو از بانوان بنی هاشم از خانه خارج شوند و آن قدر با حیا و با وقار راه می رفتند که دنباله چادرشان بر روی زمین کشیده می شد.
کنیزان، دور تا دور آن دو بانو را گرفته بودند تا اینکه به محمل ها رسیدند.
آن جوان رشید آمد و زانو زد و بازوان آن دو بانو را گرفت و در نهایت شکوه و جلال آن دو بانو را سوار بر محمل کرد.
من از برخی از مردم که در آن جا بودند پرسیدم که این دو بانو کیستند:
گفتند: یکی از آن دو، زینب کبری و دیگری امّ کلثوم، دختران امیرالمؤمنین هستند.
پرسیدم آن جوان کیست:
گفتند:قمر بنی هاشم اباالفضل العباس است.
🔻 سپس دو دختر خردسال را دیدم که که گویی خداوند متعال انسانی همانند آنها را خلق نکرده بود.
یکی از آن دو همراه زینب کبری علیهاالسلام سوار بر محمل شد و دیگری با ام کلثوم علیهاالسلام.
من در مورد آنها سوال کردم، به من گفتند:
آن دو دختر، سکینه و فاطمه دختران امام حسین علیهالسلام هستند.
🔻 سپس جوان رشید دیگری بیرون آمد که او هم همانند یک ماه کامل بود.
بانویی که دورتادور او را کنیزان گرفته بودند، همراه آن جوان بود که آن جوان زانو گرفت و آن بانو را نیز سوار بر محمل کرد.
من در مورد آن جوان و آن بانو سوال کردم. گفتند :
آن جوان، علی اکبر، پسر بزرگ امام حسین علیهالسلام است و آن بانو، مادرش، امّ لیلاست.
🔻بعد از او دیدم نوجوانی که صورت او، پاره ای از ماه بود از خانه بیرون آمد و بانویی همراه او بود.
در مورد او و آن بانو سوال کردم، گفتند:
گفتند او قاسم بن الحسن علیهماالسلام و آن بانو، مادرش، همسر امام مجتباست.
سپس بقیه اطفال و کودکان حرم بر روی محمل ها سوار شدند.
🔻 در این هنگام امام حسین علیهالسلام ندا داد:
أينَ أخي؟ أين كَبشَ كَتيبتي؟ أين قمرَ بني هاشم؟
🔹برادرم کجاست؟
پهلوان لشکر من کجاست؟
ماه بنی هاشم کجاست؟
اباالفضل العباس در پاسخ امام علیهالسلام فرمود:
لبّيك لبّيك يا سيّدي
🔹جانم! جانم! ای آقای من!
امام علیه السلام به او فرمود:
"برادرم ، اسب مرا بیاور."
اباالفضل العباس اسب امام علیه السلام را آورد و بنی هاشم دور تا دور امام علیه السلام گرفته بودند.
قمر بنی هاشم، عنان اسب را گرفت و امام علیه السلام سوار بر اسب شد. و بعد از او دیگر بنی هاشمیان سوار بر مرکب شدند.
اباالفضل العباس سوار بر مرکب شد و پرچم را به دست گرفت و در جلوی قافله حرکت کرد.
در این هنگام، صدای اهل مدینه و بازماندگان از بنی هاشم به گریه بلند شد و می گفتند:
الوداع، الوداع، الفراق، الفراق،
اباالفضل العباس علیهالسلام در جواب آنان فرمود:
هذا و اللّه يومُ الفراق و المُلتَقَى يومَ القيامة
🔹آری به خدا، دیگر امروز روز جدایی است و دیدار بعدی ما رفت تا روز قیامت.
📚أسرار الشّهادة، ص۳۶۷
📚معالي السّبطين، ج۱ ص۲۲۰
📚،وسيلة الدّارين ص۵۳
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای کاروان آهسته ران ...
به بهانه ۲۸ رجب ، سالروز خروج امام حسین (ع) از مدینه به سوی مکّه .
----------
ای عشق می بینی ز دل صبروقرارم می رود
با کاروان لاله ها باغ و بهارم می رود
بار سفر برداشتم دل در شرر بگذاشتم
آن گل که با خود داشتم با گلعِذارم می رود
شد از صدف گوهر برون گشته رها از چند و چون
دریا به دریا اشکِ خون از چشمه سارم می رود
چون چشم گوهربار من گل کرده در بازار من
من خسته امّا یار من از رهگذارم می رود
شمع وجودم مشتعل گردیدم از یارم خجل
کز روبروی چشم دل آئینه دارم می رود
ای دل ازین گلگون چمن افتاد آتش در وطن
کز زادگاه خویشتن ایل و تبارم می رود
خونین جگر دور از حرم لبریز از درد و اَلَم
این کاروان تا شهر غم با کوله بارم می رود
فصل خزانم می رسد ، از غم نشانم می رسد
جان بر لبانم می رسد تا که نگارم می رود
"یاسر" اگرچه کو به کو من می روم امّا بگو
ظلمت ز روی ماه او از شام تارم می رود
**
شعر: حاج محمود تاری «یاسر»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امام_حسین_ع
#خروج_از_مدینه
شـب و گریـه و چشـم بیـدار من
به جز غمکسی نیست غمخوار من
غریبانـه تـرک وطن مـیکنم
کسی نیست جز بیکسی یار من
زمین، آسمان، ماه و سیارگان
بنالیـد بـر ایـن شـب تار من
عجب نیست،گر نخلها خون دل
بنوشند از چشم خـونبار من
مدینـه میسّـر نگــردد دگـر
از امشب به خاک تو دیدار من
مدینــه ز داغ جوانـان شود
نـفس شعله در سینۀ زار من
مدینـه ببر دست سوی سما
دعـا کـن بــرای علمدار من
مـن از بهـر محبوب سر میبرم
نه یک سر، که هجده قمر میبرم
مدینـه! رود جـان بـرون از تنـم
چه سخت است از تـو جداگشتنم
مدینـه! امامـی کـه از بهر دوست
گرفته است بر دست خود سر، منم
چنان سینه سازم سپر پیش تیغ
که خـون دلم جوشد از جوشنم
مدینه! به هر سـو که من روکنم
سـرم را جــدا مـیکنند از تنم
پس از دادن سـر بـه غـارت رود
نـه تنهــا زره، بلکــه پیــراهنم
مدینه! به جای گل از ضرب سنگ
شود پر ز خـون جبین، دامـنم
روم تا دهـم تـن به شمشیرهـا
کـه پیمـان یار است بر گردنم
مـدینه! مـن و وصلِ معبود من
به جز کربلا نیست، مقصود من
مدینـه! خداحافظ ای شهـر نور!
غریبانـه امشـب شـدم از تو دور
خدایا بـرون گشتم از شهر وحی
چو موسی که بیرون شد از کوه طور
خوشا آن نسیمی که هر شب کند
ز خـاک تـو و قبـر زهـرا عبـور
ز جـا خیـز مـادر! بیــا همرهم
که رفتم ز خاک تو با سوز و شور
اگـر عـزم دیـدار مـن داشتـی
سـرِ نیـزه، گـودال، کنـج تنور
ز اشکـت بشـو زخمهـای مرا
چـو افتـاد در قتلگاهت عبـور
سرم را نگـه کـن به بالای نی
تنم را ببیـن زیـر سـمِّ ستـور
سلامت کند از سر نی سرم
خداحافظ ای مهربان مادرم!
شعر حاج غلامرضا سازگار
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امام_حسین_ع
#خروج_از_مدینه
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شهر مدینه مثل زهرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند پشت پای آن ها
چشمان جبرائیل حتی گریه می کرد
پائین پای ناقه مریم گریه می کرد
دورِ سر گهواره عیسی گریه می کرد
این است آن داغ عظیمی که برایش
حتّی میان تشت یحیی گریه می کرد
این است زینب بانویی که زیر پایش
زانوی لرزه دار سقا گریه می کرد
بوسید اکبر دست های مادرش را
در زیر چادر ام لیلا گریه می کرد
بر روی دامن مادری در گوش طفلش
آهسته تا می گفت لالا گریه می کرد
یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه
با گفتن بابا، بابا گریه می کرد
در زیر پای محمل مستوره ی عشق
منزل به منزل ریگ صحرا گریه می کرد
وقتی که می رفتند عالم سینه می زد
وقتی که می رفتند دنیا گریه می کرد
شعر علی اکبر لطیفیان
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ