eitaa logo
اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
650 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
117 ویدیو
7 فایل
http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
AUD-20221112-WA0003.mp3
1.29M
🎤 ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا زینب کبرا سر بازار می‌خواند تو را فاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟ ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟ باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟ یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟ احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟ مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟ از جگرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا خون ثارالله می‌جوشد که یا مهدی بیا گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت گه کنار خانه برگرد جهان می‌جویمت در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را تو مرا می‌بینی امّا من نمی‌بینم تو را دیده‌ها اختر شمار صبح دیدار تؤاند اختران آئینه‌دار ماه رخسار تؤاند گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند شهریاران خاکسار پای زوّار توأند سربداران پایدار دار ایثار توأند دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی از تو عالم می‌شود چون نظم «میثم» با صفا
زیارت امام زمان علیه السلام در روز جمعه اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ اللهِ في خَلْقِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا نُورَ اللهِ الَّذي يَهْتَدي بِهِ الْمُهْتَدُونَ، وَيُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخآئِفُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْوَلِيُّ النّاصِحُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا سَفينَةَ النَّجاةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا عَيْنَ الْحَيوةِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّي اللهُ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبينَ الطّاهِرينَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللهُ لَكَ ما وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَظُهُورِ الاَْمْرِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يامَوْلايَ، اَنـَا مَوْلاكَ عارِفٌ بِاُوليكَ وَاُخْريكَ، اَتَقَرَّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِكَ وَبِآلِ بَيْتِكَ، وَاَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ، وَظُهُورَ الْحَقِّ عَلي يَدَيْكَ، وَاَسْئَلُ اللهَ اَنْ يُصَلِّيَ عَلي مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد، وَاَنْ يَجْعَلَني مِنَ الْمُنْتَظِرينَ لَكَ وَالتّابِعينَ وَالنّاصِرينَ لَكَ عَلي اَعْدآئِكَ، وَالْمُسْتَشْهَدينَ بَيْنَ يَدَيْكَ في جُمْلَةِ اَوْلِيآئِكَ، يا مَوْلايَ يا صاحِبَ الزَّمانِ صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي آلِ بَيْتِكَ، هذا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَهُوَ يَوْمُكَ، الْمُتَوَقَّعُ فيهِ ظُهُورُكَ، َالْفَرَجُ فيهِ لِلْمُؤْمِنينَ عَلي يَدَيْكَ، وَقَتْلُ الْكافِرينَ بِسَيْفِكَ، وَاَنَا يا مَوْلايَ فيهِ ضَيْفُكَ وَجارُكَ، وَاَنْتَ يا مَوْلايَ كَريمٌ مِنْ اَوْلادِ الْكِرامِ، وَمَأْمُورٌ بِالضِّيافَةِ وَالاِْجارَةِ، فَاَضِفْني وَ اَجِرْني، صَلَواتُ اللهِ عَلَيْكَ وَعَلي اَهْلِ بَيْتِكَ الطّاهِرينَ.
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج) عیـــد آمد و ما بــدون تو غــــم داریم در سـیـنه‌ی انتظــــار ، مـــاتـــم داریم گـل کـرده اگرچـه دشـت و بسـتان اما ای رونــق بـوسـتان! تـو را کـــم داریم سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
(السّلامُ عَلَيكَ يَا بَقيةاللهِ فِی اَرضه) (جام فراغت) گر عارفان به قبله ی فیض تو رو کنند زاشک بصر طهارت و از خون وضو کنند آنانکه آب چشمه ی حیوان چشیده‌اند از لعل نوش او ، طلب آبرو کنند عکس‌اش به روی آینه ظاهر نمی‌شود آیینه را به آینه ، کی رو به رو کنند دلمردگان که از نفس‌اش زنده می‌شوند کی معجز مسیح ، دگر آرزو کنند عشاق را به نزد رقیبان ، خجل مکن کز بیم طعنه گریه نهان در گلو کنند "چون شیشه عالمی همه گردن کشیده‌اند تا از شراب عشق ، که را سرخ رو کنند" رندان کجا کنند به یک ساغر اکتفا گر صوفیان علاج خمار از سبو کنند دردی‌کشان که طالب جام فراغت‌اند در پیشگاه پیر مغان ، جستجو کنند اهل ریا شوند ز جرم و گناه ، پاک با می اگر غبار گنه شستشو کنند (شمس قمی) چو طالب فیض‌اند عارفان باید به خاک درگه محبوب ، رو کنند شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الفَرَج) «مژده‌ی رحمت» ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است ناله‌ی دل ، به فلک رفت و اثر نزدیک است ای‌ دل از هجر مکن شکوه رسد وقت وصال که شب صبر تو را صبح ظفر نزدیک است دلِ بی‌صبر مرا وصل تو همچون خورشید دور دست است ولیکن به نظر نزدیک است کاروانا...! چه غم از بار گران و رَه دور؟ شوق دلدار به دل دار ، سفر نزدیک است چند در وادی حیرت شده در خوف و رجا قبس عشق ، فروزان و شجر نزدیک است کام فرهاد شد از تلخی هجران ، شیرین چون بُوَد عشق، حقیقی به شکر نزدیک است تشنگان را که شده محو سراب باطل... مژده‌ی رحمت حق دِه که مَطر نزدیک است فجرِ توحید دمید از افق عشق و امید... دفع کفر و ستم و فتنه و شر نزدیک است وعده‌ی نصر من اللَّه ، که بود مژده‌ی فتح البشاره که قریب است و دگر نزدیک است عالمی در رَه ارباب نظر ، منتظرند که وفاداری ارباب نظر نزدیک است رنجه از رنج ز مستان ، نشود برزیگر که بهار آید و تحصیل ثمر نزدیک است شهر علم است رسول و درِ این شهر علی‌ست فیض دیدار بَرد هر که به در نزدیک است با ولای علی و آل (ع) بجو راه نجات کاین خبر فوز عظیم است و خبر نزدیک است (شمس قم) را چو به دل ، نور ولایت تابید ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
(اَللّهُمَّ عَجّلْ لِوَلیّكَ الفَرَج) «مژده‌ی رحمت» ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است ناله‌ی دل ، به فلک رفت و اثر نزدیک است ای‌ دل از هجر مکن شکوه رسد وقت وصال که شب صبر تو را صبح ظفر نزدیک است دلِ بی‌صبر مرا وصل تو همچون خورشید دور دست است ولیکن به نظر نزدیک است کاروانا...! چه غم از بار گران و رَه دور؟ شوق دلدار به دل دار ، سفر نزدیک است چند در وادی حیرت شده در خوف و رجا قبس عشق ، فروزان و شجر نزدیک است کام فرهاد شد از تلخی هجران ، شیرین چون بُوَد عشق، حقیقی به شکر نزدیک است تشنگان را که شده محو سراب باطل... مژده‌ی رحمت حق دِه که مَطر نزدیک است فجرِ توحید دمید از افق عشق و امید... دفع کفر و ستم و فتنه و شر نزدیک است وعده‌ی نصر من اللَّه ، که بود مژده‌ی فتح البشاره که قریب است و دگر نزدیک است عالمی در رَه ارباب نظر ، منتظرند که وفاداری ارباب نظر نزدیک است رنجه از رنج ز مستان ، نشود برزیگر که بهار آید و تحصیل ثمر نزدیک است شهر علم است رسول و درِ این شهر علی‌ست فیض دیدار بَرد هر که به در نزدیک است با ولای علی و آل (ع) بجو راه نجات کاین خبر فوز عظیم است و خبر نزدیک است (شمس قم) را چو به دل ، نور ولایت تابید ظلمت شب سپری گشت و سحر نزدیک است شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
(السّلامُ عَلَيكَ يَا بَقيةاللهِ فِی اَرضه) (جام فراغت) گر عارفان به قبله ی فیض تو رو کنند زاشک بصر طهارت و از خون وضو کنند آنانکه آب چشمه ی حیوان چشیده‌اند از لعل نوش او ، طلب آبرو کنند عکس‌اش به روی آینه ظاهر نمی‌شود آیینه را به آینه ، کی رو به رو کنند دلمردگان که از نفس‌اش زنده می‌شوند کی معجز مسیح ، دگر آرزو کنند عشاق را به نزد رقیبان ، خجل مکن کز بیم طعنه گریه نهان در گلو کنند "چون شیشه عالمی همه گردن کشیده‌اند تا از شراب عشق ، که را سرخ رو کنند" رندان کجا کنند به یک ساغر اکتفا گر صوفیان علاج خمار از سبو کنند دردی‌کشان که طالب جام فراغت‌اند در پیشگاه پیر مغان ، جستجو کنند اهل ریا شوند ز جرم و گناه ، پاک با می اگر غبار گنه شستشو کنند (شمس قمی) چو طالب فیض‌اند عارفان باید به خاک درگه محبوب ، رو کنند شادروان سید علیرضا شمس قمی https://eitaa.com/shamseqomi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج) (سلاله‌ی طاها) بر من بتاب ، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از زمین ، به عرش ثریا ببینمت در انتظار ماه رخت روز و هفته ‌ها هر شب نشسته‌ام به تماشا ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز...! بیا تا ببینمت صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است برخیز ، ای سلاله ی طاها ببینمت هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟ جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست بر من بِدم ، نگار مسیحا...! ببینمت بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت دلخسته‌ام ز خویش و ز خویشان رمیده‌ام مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید شاید به بی‌کرانه‌ی دریا ببینمت لب ‌تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال خواهم که ای شراب گوارا ببینمت تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو تن‌ها رها نموده که تنها ببینمت لیلای من! بیا که درین دشت پرملال مجنون صفت به دامن صحرا ببینمت اصلاً بگو که یوسف زهرا چه‌سان کجا؟ شیداتر از هزار زلیخا ببینمت گر نیستی موافق کیش و مرام ما گو تا به دِیر ، یا به کِلیسا ببینمت؟ هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت در انتظار روی تو مویم سپید شد امّا نشد به دیده‌ی بینا ببینمت چشمی نمانده است ببینم اگر تورا لَختی بیا به دیده‌ی معنا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت (ساقی) بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست ، به دنیا ببینمت. سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
((اَللّٰهـْـمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّـكَ الْفـَــرَج)) (دردی‌کش ناکام) آنکه شب تا به سحـر یــاد تو بوده ست منم آنکه بـی یــاد تو هــرگـــز نغنــوده ست منم آنکه دل از همه خوبـان بـربــوده ست تویی وآنکه از هیــچ کسی دل نــربــوده ست منم آنکه از خلقـت دنیــــا کــه بـــوَد خلقـت تــو کرده تکــریــم ، خــدا را و سـتوده ست منم آنکه با عشـق تو در ظلـمت تنهــایی خویش زنـگ ، از ایـن دل دیــوانــه زدوده ست منم آنکه شـد لایـق تمجیــد و مبــاهــات ، تویی! وآنکه یک عمر به عشق تو سروده ست منم آنکه از سـوز فراقت همه شـب تـا به سحــر از بن "هر مـژه صد چشمه گشوده ‌ست منم" آنکه جــان داد کـه یک لحظــه ببـیـند رویت گرچه جز طعــن رقیــبان نشـنوده ست منم آنکه شد (ساقی) جــام می و میخـانه تویی وآنکه دردی‌کـش نـاکــام تو بــوده ست منم سید محمدرضا شمس (ساقی) 1396 http://eitaa.com/shanssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج) (سلاله‌ی طاها) بر من بتاب ، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از زمین ، به عرش ثریا ببینمت در انتظار ماه رخت روز و هفته ‌ها هر شب نشسته‌ام به تماشا ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز...! بیا تا ببینمت صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است برخیز ، ای سلاله ی طاها ببینمت هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟ جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست بر من بِدم ، نگار مسیحا...! ببینمت بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت دلخسته‌ام ز خویش و ز خویشان رمیده‌ام مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید شاید به بی‌کرانه‌ی دریا ببینمت لب ‌تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال خواهم که ای شراب گوارا ببینمت تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو تن‌ها رها نموده که تنها ببینمت لیلای من! بیا که درین دشت پرملال مجنون صفت به دامن صحرا ببینمت اصلاً بگو که یوسف زهرا چه‌سان کجا؟ شیداتر از هزار زلیخا ببینمت گر نیستی موافق کیش و مرام ما گو تا به دِیر ، یا به کِلیسا ببینمت؟ هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت در انتظار روی تو مویم سپید شد امّا نشد به دیده‌ی بینا ببینمت چشمی نمانده است ببینم اگر تورا لَختی بیا به دیده‌ی معنا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت (ساقی) بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست ، به دنیا ببینمت. سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج) (سلاله‌ی طاها) بر من بتاب ، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از ثریٰ ، به عرش ثریا ببینمت در انتظار ماه رخت روز و هفته ‌ها هر شب نشسته‌ام به تماشا ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز...! بیا تا ببینمت صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است برخیز ، ای سلاله ی طاها ببینمت هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟ جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست بر من بِدم ، نگار مسیحا...! ببینمت بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت دلخسته‌ام ز خویش و ز خویشان رمیده‌ام مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید شاید به بی‌کرانه‌ی دریا ببینمت لب ‌تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال خواهم که ای شراب گوارا ببینمت تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو تن‌ها رها نموده که تنها ببینمت لیلای من! بیا که درین دشت پرملال مجنون صفت به دامن صحرا ببینمت اصلاً بگو که یوسف زهرا چه‌سان کجا؟ شیداتر از هزار زلیخا ببینمت گر نیستی موافق کیش و مرام ما گو تا به دِیر ، یا به کِلیسا ببینمت؟ هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت در انتظار روی تو مویم سپید شد امّا نشد به دیده‌ی بینا ببینمت چشمی نمانده است ببینم اگر تورا لَختی بیا به دیده‌ی معنا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت (ساقی) بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست ، به دنیا ببینمت. سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi
هدایت شده از شمس (ساقی)
(اَللّٰهْمّ عَجـّـِـل لِوَلٖیّكَ الْفـَــرَج) (سلاله‌ی طاها) بر من بتاب ، ای مَهِ زیبا ببینمت! تا از ثریٰ ، به عرش ثریا ببینمت در انتظار ماه رخت روز و هفته ‌ها هر شب نشسته‌ام به تماشا ببینمت چشمم سپید شد همه شب در غیاب تو ای ماه شب ‌فروز...! بیا تا ببینمت صد سلسله بشوق تو در خواب رفته است برخیز ، ای سلاله ی طاها ببینمت هر جمعه بی‌تو آمد و بی‌تو غروب کرد آیا شود به جمعه ی فردا ببینمت ؟ جانم به لب رسید و نفس در گلو شکست بر من بِدم ، نگار مسیحا...! ببینمت بس بیت‌ها به شوق غزال نگاه تو گفتم که تا میان غزل‌ ها ببینمت دلخسته‌ام ز خویش و ز خویشان رمیده‌ام مشتاقِ دیدنم به تمنّا ببینمت در این کویر تب‌زده عمرم به سر رسید شاید به بی‌کرانه‌ی دریا ببینمت لب ‌تشنه‌ی وصالم و در ساغر خیال خواهم که ای شراب گوارا ببینمت تا چشم بد نظر نکند بر جمال تو تن‌ها رها نموده که تنها ببینمت لیلای من! بیا که درین دشت پرملال مجنون صفت به دامن صحرا ببینمت اصلاً بگو که یوسف زهرا چه‌سان کجا؟ شیداتر از هزار زلیخا ببینمت گر نیستی موافق کیش و مرام ما گو تا به دِیر ، یا به کِلیسا ببینمت؟ هرچند شد خزان گل عمرم درین فراق خواهم که تا همیشه شکوفا ببینمت در انتظار روی تو مویم سپید شد امّا نشد به دیده‌ی بینا ببینمت چشمی نمانده است ببینم اگر تورا لَختی بیا به دیده‌ی معنا ببینمت شاید که نیست دیدن رویت نصیب من پس لااقل بیا که به عقبا ببینمت (ساقی) بریز باده‌ای از ساغر وصال تا مِی کشان و مست ، به دنیا ببینمت. سید محمدرضا شمس (ساقی) http://eitaa.com/shamssaghi