eitaa logo
اشعار ۱۴ معصوم (ع) و احادیث
638 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
115 ویدیو
7 فایل
http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
رباعی_پیوسته شب بود و جدا ز یکدگر خواب و علی شب بود و انیس بزم، مهتاب و علی آن کافر تیره‌روز با تیغ جفا گویی که گرفت جان محراب و علی رمضان‌المبارک١٣۶۶ خم کرد ز غصه، پشت دنیا را تیغ بر خاک نشاند عرش اعلا را تیغ جبریل زغم کوفت به هم دست دریغ آن‌دم که شکافت فرق مولا را تیغ رمضان‌المبارک١٣۶۶ ای صبح به سجده صلاتم برسان مشتاق لقایم و براتم برسان خضر رهم و تشنه میان ظلمات ای تیغ، به چشمه حیاتم برسان رمضان‌المبارک١٣٨١ منشق شده ماه از جبین در شب قدر خورشید به خون نشسته بین در شب قدر زخم است به سر گرفته جای قرآن تقدیر علی است این چنین در شب قدر رمضان‌المبارک١٣٨١ مشتاق تو ماند آسمان، چشم براه مبهوت زمین است و زمان، چشم براه این است بهشت، با ملک، حورالعین وآن: فاطمه تو، هم چنان چشم براه رمضان‌المبارک١٣٨١ http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
غزلواره ... كس نيست در اين شهر امان داشته باشد يك تيغ نمانده كه زبان داشته باشد از سرّ محبت چه توان گفت به اين قوم؟ آن‌گاه كه ايمان، غم نان داشته باشد من بي‌خبر از خويشم ‌و از دوست بگويم عاشق خبر از خويش چه‌سان داشته باشد؟ يوسف سر بازار وفا مانده و، افسوس كس نيست ز جان، نقد روان داشته باشد جان است عزيز و، سر بازار محبت از يوسف من كيست نشان داشته باشد؟ دل مي‌تپد اما جرس قافله‌اي نيست كز دوست نشاني به زبان داشته باشد دل مي‌تپد و اشك مرا همسفري نيست تا قافله چون ريگ روان داشته باشد تا بويي ازين غم ببرد جانب معشوق اي كاش صبا لَختي امان داشته باشد مي‌ترسم از اين غصه در اين راه، امامم از غربت من دل، نگران داشته باشد جانم به لب است و به لبم نام تو هر دم؛ تا در رگ من خون جريان داشته باشد بر روي بهار تو خسان تيغ كشيدند حيف است كه اين باغ، خزان داشته باشد *** از چشم شما مردم افتادم، اما اين عشق، محال است زيان داشته باشد... ذی‌الحجه‌ی ١٣٨١ http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
قصیده‌واره ده ذی‌الحجه، عید قربان است دل به یادت، بهشت رضوان است کاش قربان راه دوست شویم عید اهدای جان به جانان است فقر محضیم و دستمان خالی؛ آنچه داریم ما فقط جان است عید ما مرگ آرزوهامان مرگ فرعون نفس و طغیان است چه کنم چشم تو مرا نگرفت! چشم قربانی تو حیران است ناگزیرم به کشتن نفس و، از من او دائماً گریزان است! دل من کوفه‌ای شده که در آن مسلمی چند روز مهمان است کوفه باید که کربلا بشود کربلا وعده‌گاه جانان است دل من کوفه‌ای شده که در آن دعوت و نامه‌ها فراوان است پای امضای اقتدا به حسین دست من مثل بید لرزان است نکند پای مرگ در کار است دلم از دعوتش پشیمان است مسلمی در من است مهمان و عهد من بایزید پنهان است بایزیدیم یا به رسم حسین؟ قصه ارتداد و ایمان است باز هم خوان مرگ گستردند رزق از شام، تیغ برّان است خوان اول سلام و دعوت شد خوان مهمان‌کشی پر از نان است خط کوفی چقدر ناخواناست او مسلمان و نامسلمان است! شبح مرگ می‌وزد در شهر گردباد است و فتنه باران است شتک فتنه روی برگ دعا دشت‌ها ظاهراً گلستان است هر زبان است در دهان خنجر چشمها چشم نیست، پیکان است! استخوان لای زخم‌های فریب چه جگرها به زیر دندان است مسلمی در دل من آواره میزبان است یا که مهمان است؟ آه از این میزبان بی تدبیر دلم از شرم او پریشان است دل من با شریح قاضی‌ بست! عهد من با فلان و بهمان است دل من آه کربلایی باش کربلا مأمن شهیدان است کربلا وعدگاه میثم‌ها ارض موعود اهل ایمان است *** آه آه ای برادران عزیز یوسفی هست و رو به کنعان است باز این شهر بیت‌الاحزان و، یوسف آواره در بیابان است... دهم ذی‌الحجه‌ 1403 http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
... باران دوباره دل‌پذیر آمد سرشار آمد، سر به زیر آمد در عالم بالا خبرهایی‌است این‌گونه باران دل‌پذیر آمد تا از طراوت‌ها نشان آرد هر ابر سمت آبگیر آمد هر ابر، باران هدایت شد با رودها در این مسیر آمد تا رمز رویش را به او گوید باران به دیدار کویر آمد باران به لحن رعد و طوفان بود گرچه به نرمای حریر آمد باران وحی از آسمان بارید حکم ولایت در غدیر آمد آن حکم حق، بار امانت بود حکم خدا باری خطیر آمد بار امانت عشق مولا شد در عشق او خیر کثیر آمد پیچید بوی نام مولا و در باغ جان، عطر عبیر آمد نور هدایت در فضا پیچید یعنی سراج آمد منیر آمد دست دو مولا در طراز هم آری مراعات‌النظیر آمد الیوم اکملت لکم را خواند روح بشارت از بشیر آمد لحن «فهذایش» به ما فهماند مرجع برای این ضمیر آمد ما خوب می‌دانیم مولا کیست بر منکران اما نذیر آمد اکنون ولی‌الله اعظم اوست بعد از رسول‌الله امیر آمد بعد از پیمبر بهترین مولا در کار دین نعم‌النصیر آمد مولاعلی‌بن‌ابی‌طالب بخت جوان با رای پیر آمد یک‌باره خم شد پشت ابلیس و در ناله و بانگ و نفیر آمد تکلیف شب با روز روشن شد چون حکم فردوس و سعیر آمد هارون امت از پی پیکار با سامری‌های شریر آمد لرزه به جان روبهان افتاد دیدند جای شیر، شیر آمد آن شیر، شیر بیشه توحید شیر خداوند قدیر آمد آمد قسیم‌النار والجنه حبل‌المتین و دستگیر آمد مسکین راه او، یتیمش باش آن دستگیر هر فقیر آمد بر سفره‌اش بنشین که مصداق یا راحم الطفل‌الصغیر آمد *** سبحانک! این شعر و شأن تو؟ تا بارگاهت مستجیر آمد با ذکر یامولا اَجِرنا و یا مستعان و یا مجیر آمد ذره‌نوازیِ تو و این شعر... در چشم‌ها گرچه حقیر آمد.. تیرماه ١۴٠١ http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
حضرت_قاسم_بن_الحسن بی زره آمده، از تن برود بی‌خود از خود شده، بی «من» برود پیک مرگ است که با هیبت تیغ به سوی لشکر دشمن برود پیرهن‌چاک و رجزخوان آمد خواست از خاک به گلشن برود داسها دور سرش چرخیدند تا در آغوش شکفتن برود بارش تیر و تگرگ سنگ است بروی فرشی از آهن برود چشم‌هایی نگران در پی اوست نگذارند... ولیکن برود! جسم وقتی سپر جان بشود روح در بدرقه تن برود زیر شمشیر غمش اشک‌فشان با رجز‌های مطنطن برود عرق مرگ و یا چشمه خون؟ چیست از روزن جوشن برود؟ پرستاره تنش از بارش زخم خواست با جلوه روشن برود همه دشت پر از جلوه اوست گرچه می‌خواست که بی «من» برود قصه شام بلا سر به سر است سری از نی روی دامن برود... ١٩تیرماه ١۴٠٢ http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
غزل_عاشورایی ... داغت گداخت قلب مرا چشم من تر است با گریه بر تو حال من امروز بهتر است در چشم من شده همه‌ی لحظه‌ها غروب ماه است خون گرفته و خورشید، پرپر است هر پنجره ز داغ تو در پرده‌های ابر این چشم‌ها دو ماهی در خون شناور است. نگذاشت شعر باز هم امشب بخوابم و... این شعر نیز قصه‌ی زخمی مکرر است. دارم به انتهای خودم می‌رسم ولی، بن‌بست نیست رو به رویم، راه دیگر است فتح الفتوح، قصه فتح دل من است یعنی که قلب سنگی من بی تو خیبر است! هر روز یک دو بیت پر از روضه می‌شوم بی‌ روضه تو روز و شب من برابر است مولا میان هیئت و من غافلم از او یعنی حضور حاضر غایب میسر است او ریخته نمک به روی روضه‌ها اگر، از هر زبان که می‌شنوم نامکرر است فرمود روضه عمو عباس را بخوان پیغام آشنا نفس روح‌پرور است. در خانه‌ام، به یاد تو در هیئتم هنوز من در میان جمع و دلم جای دیگر است! من غرق در حکایت گودال مانده‌ام مولا اگر اجازه دهد، روضه محشر است مولا اگر اجازه دهد، ضجه می‌زند این شعر در رثای امامی که بی‌سر است شد خطبه‌خوان امام هدایت، به زیر تیغ شمر و سنان، مخاطب و گودال، منبر است هرچند سنگ می‌وزد از فتنه زمین این آسمان پُر از پَر و بال کبوتر است دیروز بوسه‌گاه نبی بود و، بعد از این این بارگاه، عرصه جولان خنجر است آشوب در تمامی ذرات عالم و... خورشید از هجوم سیاهی، مکدر است برگشته‌ام ز هیئت و، در هیئتم هنوز دنبال ساربان که... نگوییم بهتر است... این برق خنجر است به چشمم چه آشناست شاعر سکوت کرد... نفسهای آخر است http://eitaa.com/gom121 ┄┅═══••↭••═══┅┄ کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث