.
﷽؛
#حديث_روز شنبه ۲۹ بهمن ۱۴۰۱
رحمت و اتمام نعمت، دلیل بعثت!
#امام_علی_علیه_السلام :
«خداوند محمّد (صلى الله عليه و آله) را برانگيخت تا رحمتی برای جهانيان باشد و نعمت خود را تمام كند».
«إنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً رَحمَةً لِلعالَمينَ و تَمَّمَ بِهِ نِعمَتَهُ».
📚 بحار الأنوار، ج۵۳، ص۱۹۴
📅 مناسبت امروز : مبعث رسول اکرم (ص)
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد
دل رمیده ما را رفیق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
به بوی او دل بیمار عاشقان چو صبا
فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد
به صدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست
گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد
خیال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد
طربسرای محبت کنون شود معمور
که طاق ابروی یار منش مهندس شد
لب از ترشح می پاک کن برای خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابی به عاشقان پیمود
که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد
چو زر عزیز وجود است نظم من آری
قبول دولتیان کیمیای این مس شد
ز راه میکده یاران عنان بگردانید
چرا که حافظ از این راه رفت و مفلس شد
عید مبعثبر عاشقان وپیروان نبی مکرم اسلام پیامبر رحمت حضرت محمد ابن عبدالله (ص) مبارک باد
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هدایت شده از آموزش عروض و قافیه و...
#بَدیههسُرایی
#بدیهه یا #بداهه (به ضم یا فتح باء) از مصدر بَدْه و بُدْه (هاء بدل از همزه: بدء)، در لغت یعنی آغاز هر چیز و آنچه به ناگاه آید؛ و در اصطلاح ادب : "کلامی است که بیرَویّت و بدون اندیشه بر زبان و قلم گوینده و نویسنده جاری شود."
۱ - تعریف بدیهه
در تعریف منطقی بدیهه، بیگمان صفت "ناگهانی بودن" یا "به ناگاه روی دادن" فصل یا عرض خاص به شمار میآید؛ پس این صفت هم صفت قول (سخن، کلام) تواند بود و هم صفت فعل؛ ولی آنچه در اینجا موردنظر است، بدیهه در قول یا کلام است که ممکن است مطلق یا مقید باشد. در قول یا کلام مطلق، بدیهه یعنی "بیاندیشه آمدنِ سخن، ناگاه آمدن سخن و بیتأمل چیزی گفتن" و در قول یا کلام مقید (انشا، شعر، خطابه)، نوشتن و سرودن و سخنوری بیاندیشه و بیمقدمه را #بدیهه گویند، بدینمعنی که "منشی یا شاعر کلام را بی رَویّت و فکر انشا کند".
در زبان فارسی از بدیهه به "زود شعری" و "چُستگویی" نیز تعبیر شده است.
۲ - معنای ارتجال
از بدیهه به #ارتجال نیز تعبیر میشود. ارتجال در اصطلاح "سخن گفتن بدون آمادگی قبلی" است.
رشید وطواط و تهانوی به صراحت بدیهه را همان ارتجال خواندهاند. پس شعرسرایی و انشاپردازی و سخنوری بدون ساختن و آماده کردن قبلی، مصداقِ ارتجال یا بدیهه به شمار میروند.
۳ - رَویّهگویی
اما #رَویّت، در برابر #ارتجال و #بدیهه، در اصطلاح ادب سخنی است که در پی تأمل و تفکر و با اندیشه پدید آید. در این باره باید گفت: از آنجا که فکر، به تعبیر اهل منطق ذاتی انسان است، پس انسان چه در حال بدیههگویی و چه در حال رویهگویی میاندیشد؛ بنابراین، مراد از "بیاندیشه سخن گفتن" در بدیهه، چیزی جز "بیاندیشه پیشین و شتابآلود سخن گفتن" نیست، پس دو گونه میتوان گفت و نوشت: بیتأمل و شتابآلود؛ با تأمل و درنگ و دور از شتاب.
از گونه اول به #بدیهه، و از گونه دوم به #رَویّه تعبیر میشود. گونهی دوم که در پی تأمل و درنگ و غور به بار میآید، شیوهی طبیعی سخن گفتن و نوشتن و سرودن است. پس قاعده در سخنوری و نویسندگی و شاعری، رویت است و تأمل؛ و بدیهه از مقولهی استثنا به شمار میآید که خود، دست کم در این موارد، نشانه استادی و کارآزمودگی است؛ چنانکه نظامی عروضی با عبارتِ "بدیهة من چون رَویّت گشته بود"، از استادی خویش سخن میگوید. همو بدیههسرایی را رکن اعلای شاعری شمرده، و آورده که بر شاعر واجب است تا به مدد تکرار و ممارست، طبع خود را چنان در بدیههسرایی توانا سازد که بتواند "معانی انگیزد".
طبع روان خصلتی است که یکی از جلوههای آن بدیههسرایی است و شاعر بدیههسرا دارای طبعی به تعبیر حافظ "چون آب روان" است.
از دیگر شرایط دستیابی به پایگاه بدیههسرایی تکرار و ممارست و حفظ شعر، و آنگاه سرودن و بسیار سرودن شعر است تا در نفس شاعر "ملکه شاعری" پرورش یابد و در بدیههگویی توانا گردد. پس پیوند شاعری و بدیههسرایی، دست کم به عنوان جلوهای از طبع روان، امری است نه فقط پذیرفته، که مطلوب نیز هست.
۴ - سابقهی بدیههسرایی
بدیههسرایی سابقهای دیرینه دارد و در تمام ادوار شعر فارسی کم و بیش رواج داشته است. نظامی عروضی گزارشها و حکایتهایی از بدیههسراییهای شاعرانی چون رودکی، عنصری، معزّی و ازرقی به دست میدهد.
خاقانی شروانی نیز در بیتی از قصیدهای به بدیههگویی خویش افتخار کرده است.
نظامی گنجوی در لیلی و مجنون از بدیههگویی شاعرانه سخن رانده، و جامی هم از بدیههگویی فردوسی در مجلس سلطان محمود یاد کرده است.
از بدیههگوییهای صائب نیز چند جا سخن به میان آمده است، و حکایاتی از قدرت طبع قاآنی شیرازی و بدیههسراییهای اعجاب برانگیز او آوردهاند.
در دورهی معاصر نیز بدیههسرایی مورد توجه برخی از شاعران سنتگرا قرار دارد.
۵ - قالب بدیهه
بدیههسرایی بنابر طبیعت خود که از سر شتاب و تحت تأثیر رویدادهای خاص شکل میگیرد و به کوتاهی بیان میشود، معمولاً قالبهایی کوتاه میطلبد؛ به علاوه، شاعر با همه مهارتی که دارد، کمتر مجال انتخاب قوالب بلند مییابد. در حقیقت جلوگاه بدیهه، نخست رباعی و دوبیتی است و سپس مفردات و سرانجام قطعههایی که از دو یا چند بیت فراتر نمیرود؛ چنانکه بدیههسراییهای رودکی و عنصری و معزی و ازرقی و مهستی گنجوی همه قطعه یا رباعی است.
منبع : فنون ادبی
آموزش عروض وقافیه و...
سید محمدرضا شمس (ساقی)
https://eitaa.com/arozghafie
#خروج_از_مدینه
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه ی جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد، اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد و دو ذبح عظیم
بیش ازین ها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش رو راه دیار نیستی، کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بس که محمل ها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا به جایی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سرّ غیب
ورنه این بی حرمتی ها کی روا دارد حسین
سروران، پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به قاچ زین نهاده، راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند، مشکل دوتا دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد به روی اهل بیت
داوری بین با چه قومی بی حیا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم به لب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی ریا دارد حسین
سید محمدحسین بهجت تبریزی
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#خروج_از_مدینه
♦️ ٢٨ رجب، سالروز خروج سیدالشهدا علیهالسلام و قافله عشق و معرفت از مدینه...
🔹 گزارشی بسیار زیبا و لطیف از لحظات خروج امام حسین "علیهالسلام" از مدینه...
عبدالله بن سنان از پدربزرگش نقل میکند که وی گفت:
من با نامهای از مردم کوفه به نزد امام حسین علیهالسلام در مدینه رفتم. خدمت حضرت رسیدم و نامه را تحویل دادم و امام علیه السلام آن را قرائت نمود و فرمود:
سه روز به من مهلت بده. بنابراین من در مدینه ماندم تا اینکه امام علیه السلام تصمیم گرفت به عراق برود.
من با خود گفتم: بروم و پادشاه حجاز (امام حسین علیهالسلام) و جلال و جبروت او را ببینم که چگونه از مدینه خارج می شود!
به درب خانه او آمدم، دیدم اسبها زین شده اند و مردان ایستاده اند و امام حسین علیه السلام روی کرسی ای نشسته بود و بنی هاشم دور او تا دور او را گرفته بودند.
امام حسین علیه السلام در بین آنها چنان بود که گویی ماه کامل است در شب چهارده.
من حدود چهل محمل و کجاوه دیدم که آن ها را با پارچه های ابریشمی و نمادین تزئین كرده بودند.
در همین زمان بود که امام حسین علیه السلام به بنی هاشم دستور داد تا محارم خود را بر روی محمل ها و کجاوه ها سوار کنند.
🔻 در حالی كه من نگاه می كردم، دیدم جوانی از خانه امام حسین علیهالسلام خارج شد که قد بلند و تنومندی داشت و روی گونه اش، خال سیاهی بود و صورت او مانند ماه تمام بود.
او جوانان بنی هاشم را یک به یک کنار میزد و و میگفت:
کنار بروید؛ وقتی که آن جوان، از بین بنی هاشم، صفی را شکافت، دیدم که دو بانو از بانوان بنی هاشم از خانه خارج شوند و آن قدر با حیا و با وقار راه می رفتند که دنباله چادرشان بر روی زمین کشیده می شد.
کنیزان، دور تا دور آن دو بانو را گرفته بودند تا اینکه به محمل ها رسیدند.
آن جوان رشید آمد و زانو زد و بازوان آن دو بانو را گرفت و در نهایت شکوه و جلال آن دو بانو را سوار بر محمل کرد.
من از برخی از مردم که در آن جا بودند پرسیدم که این دو بانو کیستند:
گفتند: یکی از آن دو، زینب کبری و دیگری امّ کلثوم، دختران امیرالمؤمنین هستند.
پرسیدم آن جوان کیست:
گفتند:قمر بنی هاشم اباالفضل العباس است.
🔻 سپس دو دختر خردسال را دیدم که که گویی خداوند متعال انسانی همانند آنها را خلق نکرده بود.
یکی از آن دو همراه زینب کبری علیهاالسلام سوار بر محمل شد و دیگری با ام کلثوم علیهاالسلام.
من در مورد آنها سوال کردم، به من گفتند:
آن دو دختر، سکینه و فاطمه دختران امام حسین علیهالسلام هستند.
🔻 سپس جوان رشید دیگری بیرون آمد که او هم همانند یک ماه کامل بود.
بانویی که دورتادور او را کنیزان گرفته بودند، همراه آن جوان بود که آن جوان زانو گرفت و آن بانو را نیز سوار بر محمل کرد.
من در مورد آن جوان و آن بانو سوال کردم. گفتند :
آن جوان، علی اکبر، پسر بزرگ امام حسین علیهالسلام است و آن بانو، مادرش، امّ لیلاست.
🔻بعد از او دیدم نوجوانی که صورت او، پاره ای از ماه بود از خانه بیرون آمد و بانویی همراه او بود.
در مورد او و آن بانو سوال کردم، گفتند:
گفتند او قاسم بن الحسن علیهماالسلام و آن بانو، مادرش، همسر امام مجتباست.
سپس بقیه اطفال و کودکان حرم بر روی محمل ها سوار شدند.
🔻 در این هنگام امام حسین علیهالسلام ندا داد:
أينَ أخي؟ أين كَبشَ كَتيبتي؟ أين قمرَ بني هاشم؟
🔹برادرم کجاست؟
پهلوان لشکر من کجاست؟
ماه بنی هاشم کجاست؟
اباالفضل العباس در پاسخ امام علیهالسلام فرمود:
لبّيك لبّيك يا سيّدي
🔹جانم! جانم! ای آقای من!
امام علیه السلام به او فرمود:
"برادرم ، اسب مرا بیاور."
اباالفضل العباس اسب امام علیه السلام را آورد و بنی هاشم دور تا دور امام علیه السلام گرفته بودند.
قمر بنی هاشم، عنان اسب را گرفت و امام علیه السلام سوار بر اسب شد. و بعد از او دیگر بنی هاشمیان سوار بر مرکب شدند.
اباالفضل العباس سوار بر مرکب شد و پرچم را به دست گرفت و در جلوی قافله حرکت کرد.
در این هنگام، صدای اهل مدینه و بازماندگان از بنی هاشم به گریه بلند شد و می گفتند:
الوداع، الوداع، الفراق، الفراق،
اباالفضل العباس علیهالسلام در جواب آنان فرمود:
هذا و اللّه يومُ الفراق و المُلتَقَى يومَ القيامة
🔹آری به خدا، دیگر امروز روز جدایی است و دیدار بعدی ما رفت تا روز قیامت.
📚أسرار الشّهادة، ص۳۶۷
📚معالي السّبطين، ج۱ ص۲۲۰
📚،وسيلة الدّارين ص۵۳
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ای کاروان آهسته ران ...
به بهانه ۲۸ رجب ، سالروز خروج امام حسین (ع) از مدینه به سوی مکّه .
----------
ای عشق می بینی ز دل صبروقرارم می رود
با کاروان لاله ها باغ و بهارم می رود
بار سفر برداشتم دل در شرر بگذاشتم
آن گل که با خود داشتم با گلعِذارم می رود
شد از صدف گوهر برون گشته رها از چند و چون
دریا به دریا اشکِ خون از چشمه سارم می رود
چون چشم گوهربار من گل کرده در بازار من
من خسته امّا یار من از رهگذارم می رود
شمع وجودم مشتعل گردیدم از یارم خجل
کز روبروی چشم دل آئینه دارم می رود
ای دل ازین گلگون چمن افتاد آتش در وطن
کز زادگاه خویشتن ایل و تبارم می رود
خونین جگر دور از حرم لبریز از درد و اَلَم
این کاروان تا شهر غم با کوله بارم می رود
فصل خزانم می رسد ، از غم نشانم می رسد
جان بر لبانم می رسد تا که نگارم می رود
"یاسر" اگرچه کو به کو من می روم امّا بگو
ظلمت ز روی ماه او از شام تارم می رود
**
شعر: حاج محمود تاری «یاسر»
http://eitaa.com/gom121
┄┅═══••↭••═══┅┄
کانال اشعار ۱۴ معصوم (ع) واحادیث
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ