🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
#یادداشت
🔷چرا در کشورهای دیگر، قانون حجاب وجود ندارد؟
🔹چون در کشورهای دیگر قانون اساسی آنها، اسلامی نیست. اگر در بعضی از آنها نیز قانون اساسی اسلامی است، آنها دستنشانده غرب هستند. در هیچ کشور مسلمانی حکومت مستقل با رأی ملت که تابع قوانین اسلام باشد نداریم.
🔹تمام این کشورها ظرف 80 تا 100 سال گذشته بعد از جنگ اول و دوم بینالملل به دست روسها، انگلیسیها و فرانسویها تقسیم شدهاند و بعد از آن نیز آمریکاییها بر سرکار آمدهاند. تمام کشورهای اطراف، مرزهایشان و حاکمانشان را انگلیسیها و فرانسویها و روسها و آمریکاییها تعیین کردهاند و قانون اساسی آنها را نیز غربیها که بر آنها مسلط شدهاند نوشتهاند. در واقع، حکومتهای آنها سکولار و وابسته است.
گزیده ای از سخنرانی : گفتگو در احکام و فلسفه حجاب
#استاد_رحیم_پور_ازغدی
@Ostad_Rahimpour_Azghadi
🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹🔷🔹
@mokhtareharam
4.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درد و دل همراه با بغض یک مادر شهید بر سر مزار فرزند شهیدش :
بیایید خونههامون بهمون سر بزنید چرا نمیایید؟
۳۲ ساله کسی بهمون سر نزده 😢
باید از خجالت آب بشیم ...😔
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🍃🌸
اﻧـــــﺴﺎن ڪه #ﻏــﺮق ﺷــــﻮد
ﻗﻄــﻌﺎً میـمیرد☝️
ﭼﻪ در درﯾـــﺎ
ﭼﻪ در روﯾـﺎ
ﭼﻪ در ﮔــﻨﺎﻩ
🚫 #مواظبباشـیمغــرقﻧﺸﻮﻳﻢ
🍃🌸
@Ahmadmashlab1995
🍂🌼🍂🌼🍂🌼
#تامل_کنیم🔰
روز حضرت ابراهیم مشغول خوردن غذا به تنهایی بود . به بیرون خانه رفت و پیرمردی را دید که بر دوشش هیزم داشت . از او خواست که با او غذا بخورد .هنگامی که پیرمرد شروع به خوردن کرد نام خدا را نیاورد . ابراهیم از او دلگیر شد . پیرمرد گفت من ملحد هستم و خدا را ستایش نمی کنم . و از انجا برفت . وحی آمد که ما در این مدت او را اطعام کردیم و از او چیزی نخواستیم . تو یک بار اطعام کردی و خواستار ستایش خدا از جانب او هستی . برو و او را باز آر. ابراهیم (ع) پیش پیرمرد رفت و ماجرا را تعریف کرد . پیرمرد گریست و به خدا ایمان آورد.
@mabar_eshgh
📖 #خاطرات_شهدا
🌹 دانشمند هستهای شهید دکتر مجید شهریاری
💐 اگر کـسـی او را مـی دیــد تــصــور
مـی کــرد نـیــروی خـدمـاتــی اسـت ...
🌸 دکتر کم وزن بود ، ولی انرژی زیادی داشت . بہ شوخی میگفتم دکتر مثل مورچہ است و میتواند پنج برابر وزن خودش را بلند کند. اگر میخواستیم جایی را تجهیز کنیم، طوری همکاری میکرد کہ اگر کسی او را میدید تصور میکرد نیروی خدماتی است. در راهاندازی کارگاهها و تجهیزشان مشارکت میکرد . میرفت بازار ، وسیلہ ای را کہ مورد نیاز بود میخرید. وقتی پروژه بہ ایشان ربط داشت، همہ کارهای اجرایی و مالی را خودش انجام میداد . اگر وارد امور مالی هم میشد ، درست و حسابی کار میکرد. یک بار در آزمایشگاه اسباب کشی داشتیم ، و کار بسیار سختی است . وسایل آزمایشگاهی ، هم سنگین هستند و هم حساس! قیمت آنها هم بسیار بالا است و بعضی از آنها را بہ واسطہ تحریم نمیتوانستیم از خارج بخریم . برای انتقال آنها چند نفر از خدماتیها را بہ کار گرفتیم . خود دکتر هم بود و مرتب تذکر میداد تا وسیلہ ای نشکند . یک دفعہ پای یکی از نیروها گیر کرد و یک وسیلہ شکست . دکتر او را سرزنش کرد . آن بنده خدا دلگیر شد و از جمع فاصلہ گرفت . چند دقیقہ بعد دکتر رفت کنارش و صورتش را بوسید . گفت : از من ناراحت نباش ، اینها همہ قیمتیاند و کمتر پیدا میشوند. باید مواظب باشیم .
🕊 شهادت : ۸ آذر ۱۳۸۹
@mabar_eshgh