8.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️فرمانده کل ارتش: متخصصین نظامی ما گاهی اوقات در برابر دقت رهبر انقلاب كم میآورند.
🆔👇👇👇
@agha_tanha_nist
🔴واکنش رهبر انقلاب به حذف نام شهدا از برخی کوچه و خیابانها
🔸 حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی به مناسبت هفته دفاع مقدس و روز تجلیل از شهیدان و ایثارگران، تأکید کردند: نام شهید و عنوان شهادت بر فراز کویها و برزنها افتخار و موهبتی برای کشور است که باید ادامه یابد.
🔹 متن این پیام که همزمان با مراسم غبار روبی، عطرافشانی و گلباران مزار شهیدان در سراسر کشور از سوی حجتالاسلام والمسلمین شهیدی محلاتی نماینده ولی فقیه در بنیاد شهید و امور ایثارگران در گلزار شهدای بهشت زهرای تهران قرائت شد، به این شرح است:
📝 بسمه تعالی
یاد و نام شهیدان مایهی سربلندی ملت و نشانهی راه به سوی پیروزی است. فداکاری شجاعانهی آنان است که عظمت ملتها و عمق مبانی فرهنگی و تمدنی آنان را به اثبات میرساند. همه وظیفه داریم نامهای نورانی شهیدان را تکریم کنیم و عظمت جایگاه آنان را در یادها ماندگار سازیم. افتخاری است برای کویها و برزنها که نام شهید و عنوان شهادت بر فراز آنها بدرخشد. این موهبت هماکنون در سراسر کشور وجود دارد و باید ادامه یابد.
سلام خدا و اولیائش بر شهیدان عزیز.
سیّدعلی خامنهای
۳ مهر ۱۳۹۸
@shahid_pouyaizadi
🌷کانال شهید پویا ایزدی🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️یادمون میره #امام_زمان مارا میبیند
🎤استاد #رائفی_پور
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh
24.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹چرا مردم ما از مردم عصر رسول الله(ص) برترند؟
بخش سوم
استاد مهدی امینی
مدرس، پژوهشگر و نویسنده
کانال روایتگران فتح انقلاب اسلامی↙️
🆔 @andishkade_fath
🆔 @revayatgaranefath
7.mp3
4.73M
(حجت الاسلام #پناهیان )
#پادکست
🌸🌸🌸
🔶 #هاتف پیام آور #تربیت_اسلامی
🔹 @hatef_app
https://hamrahmorabi.ir
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران.
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقش به شهدا، حجره ی پدر را ترک کرد و به همراه بچه های تفحص لشکر27 محمد رسول الله راهی مناطق عملیاتی جنوب شد.
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان. بعد از چند ماه، خانه ای در اهواز اجاره کرد و همسرش را هم با خود همراه کرد.
یکی دو سالی گذشته بود و او و همسرش این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص می گذراندند. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلشان، از یاد خدا شاد بود و زندگیشان، با عطر شهدا عطرآگین. تا اینکه...
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دوپسرعمویش که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان آنان خواهند شد. آشوبی در دلش پیدا شد.حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و او این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بود... نمی خواست شرمنده ی اقوامش شود.
با همان حال به محل کارش رفت و با بچه ها عازم شلمچه شد.
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردند و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما او...
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادند و کارت شناسایی شهید به او سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید،به بنیاد شهید تحویل دهد.
قبل از حرکت با منزلش تماس گرفت و جویای آمدن مهمان ها شد و جواب شنید که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرش وقتی برای خرید به بازار رفته مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرده اند به علت بدهی زیاد، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرش هم رویش نشده اصرار کند...
با ناراحتی به معراج شهدا برگشت و در حسینیه با شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداخت...
"این رسمش نیست با معرفت ها. ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم...". گفت و گریست.
دو ساعت راه شلمچه تا اهواز را مدام با خودش زمزمه کرد: «شهدا! ببخشید. بی ادبی و جسارتم را ببخشید...»
وارد خانه که شد همسرش با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس او کسی در خانه را زده و خود را پسرعموی همسرش معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسر او بدهکار بوده و حالا آمده که بدهی اش را بدهد. هر چه فکرکرد، یادش نیامد که به کدام پسرعمویش پول قرض داده است...با خود گفت هر که بوده به موقع پول را پس آورده.
لباسش را عوض کرد و با پول ها راهی بازار شد. به قصابی رفت. خواست بدهی اش را بپردازد که در جواب شنید:بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است. به میوه فروشی رفت...به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بود سر زد. جواب همان بود....بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است...
گیج گیج بود. مات مات. خرید کرد و به خانه بر گشت و در راه مدام به این فکر می کرد که چه کسی خبر بدهی هایش را به پسرعمویش داده است؟ آیا همسرش؟
وارد خانه شد و پیش از اینکه با دلخوری از همسرش بپرسد که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته ... با چشمان سرخ و گریان همسرش مواجه شد که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار می گریست...
جلو رفت و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودند در دستان همسرش دید. اعتراض کرد که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرش هق هق کنان پاسخ داد: خودش بود. خودش بود.کسی که امروز خودش راپسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود. به خدا خودش بود.... گیج گیج بود.مات مات...
کارت شناسایی را برداشت و راهی بازار شد. مثل دیوانه ها شده بود. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می داد. می پرسید: آیا این عکس،عکس همان فردی است که امروز...؟
نمی دانست در مقابل جواب های مثبتی که شنیده چه بگوید...مثل دیوانه هاشده بود. به کارت شناسایی نگاه می کرد. شهید سید مرتضی دادگر. فرزند سید حسین. اعزامی از ساری...وسط بازار ازحال رفت...
پی نوشت۱. این خاطره در مراسم تشییع این شهید بزرگوار، توسط این برادر برای حضار بیان شد.
پی نوشت۲. قبر مطهر این شهید، طبق وصیت خودش در دل جنگلهای اطراف شهر ساری، در کنار بقعه ی کوچک و ساده ی امامزاده جبار، قرار دارد.
پی نوشت۳. دوستانی که مایلند از نزدیک این شهید بزرگوار را زیارت کنند، آدرس مزار این شهید: کیلومتر۵ جاده ساری نکا، بعد از بیمارستان سوانح و سوختگی، قبل از روستای خارکش
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
آن طور که خودش تعریف می کرد از سادات و اهل تهران بود و پدرش از تجار بازار تهران. علیرغم مخالفت شدی
خیلیییییییییییی قشنگ حتما بخوووونید
الرحیل.m4a
5.46M
٢٧محرم
گلزارشهدا حاج حسین یکتا
حتمابشنوید
#بچه_ها_اربعین_کمک_به_ظهور_است❤️
@shahiydarefkayedkhordeh