eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
134 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کف خیابان🇵🇸
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴🌴💐💐🌴🌴🌴🌴 🌴🌴🌴💐 🕊 💐🌴🌴🌴 🌴🌴💐 🕊🕊 💐🌴🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 💐🌴 🌴💐 🕊🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊🕊 💐🌴 🌴💐 🕊 💐🌴 🌴🌴 🌴🌴 مثلاً از جبهه زنگ می‌زدند، اوضاع تحصیلی من را از مدرسه می‌پرسیدند. در دوره دبستان در یکی از درس‌ها ضعیف بودم و مدیرم مرا صدا کرد گفت: پدرت زنگ زده و ما گفتیم تو در این درس ضعیف هستی. بابا بلافاصله از جبهه یک معلم خصوصی برای من هماهنگ کردند. یا در مشکلات پزشکی، ایشان همه امور را هماهنگ می‌کردند. خصوصاً مادرم که دغدغه‌های خواهرم را داشت، پدر سعی می‌کرد همه امور پزشکی را هماهنگ کند و برنامه اش را برای مادرم تنظیم می‌کرد. بابا در مسائل مذهبی خیلی مستقیم دخالت نمی‌کردند. مثلاً تا پنجم دبستان من را در انتخاب نوع پوششم که چادر باشد یا مقنعه آزاد گذاشتند. حتی یادم نمی‌آید که از چه زمانی مقنعه سر کردم؛ فقط می‌دانم قبل از دبستان بود و خیلی هم روی آن حساسیت داشتم. اگر نامحرم خانه‌مان بود، با مقنعه می‌خوابیدم؛ ولی کسی مرا زور نکرده بود. تا پنجم دبستان که آزاد بودم با همان مقنعه و مانتو باشم، بعد از آن هم به مدرسه مذهبی رفتم و در آن شرایط به سمت چادر کشیده شدم. در بحث نماز هم تعلل‌هایی داشتم و نمازهایم خیلی منظم نبود، ولی بابا هر وقت این تعللات مرا می‌دیدند، صرفاً گوش‌زد می‌کردند که نخواندن نماز چه عواقبی دارد. هیچ‌وقت نمی‌گفتند برو نمازت را بخوان. ولی بابا را خیلی دوست داشتم و همین که احساس می‌کردم ایشان از نکته‌ای مکدر است، تمام سعی‌ام را می‌کردم راضی‌شان کنم. با همین موارد شروع شد و به لطف خدا در وجودمان نهادینه شد. من اولین فرزندشان بودم که می‌خواستم ازدواج کنم و ایشان تجربه‌ای در این زمینه نداشتند، از کارشناس تربیتی مشورت گرفتند؛ از لحظه صحبت کردن و تحقیقات تا ازدواج من. موشکافی ایشان آنقدر جالب بود که همسر من می‌گوید اگر می‌خواستم در یک وزارتخانه استخدام شوم، برایم راحت‌تر بود. همه چیز را چک می‌کردند؛ حتی اینکه من چگونه برخورد کنم، نحوه حجاب من چطور باشد، چه مباحثی را مطرح کنم، من بیشتر حرف بزنم یا اجازه بدهم فرد مقابل صحبت کند، و ریز به ریزش را چک می‌کردم با ایشان. البته تا زمانی که پدرم تمام تحقیقات را انجام نداده بودند و ایشان را تأیید نکرده بودند، من با همسرم صحبت نکردم. آن زمان من در آستانه کنکور بودم و نمی‌خواستند ذهن من را مغشوش کنند، بعد از 3- 4 ماه که ایشان بررسی‌های لازم را کردند و از نظرشان همسرم صلاحیت لازم را داشت، به من اطلاع دادند. یک متن 4 و 5 صفحه‌ای برایم نوشتند که من برای ازدواج تو هر چه وظیفه پدری‌ام بود، انجام دادم. این فرد این مشخصات را دارد، تحصیلاتش فلان است؛ حتی رفته بودند دانشگاه همسرم ریزنمراتشان را هم درآورده بودند و هرچه که فکر می‌کردند می‌تواند در انتخاب بهتر به من کمک کند، انجام داده بودند. دست آخر هم گفتند من مسئولیتم را انجام دادم و از نظر من مشکلی نیست و اگر قرار شد ایشان بیایند، نگرانی از جانب وضعیت اخلاقی و روحی روانی ایشان نداشته باش و فقط شما باید از لحاظ ظاهری بپسندید. به همین خاطر هم همسر من اولین فرد و آخرین فردی بود که برای خواستگاری به منزل ما آمد و شکر خدا ازدواج خوبی هم داشتیم و می‌توانم بگویم همسرم بهترین میراثی بود که خداوند به وسیله پدرم به من داد. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴 🌴🌴🌴💐💐🕊💐 🌴🌴🌴🌴💐💐🕊💐🌴 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴