eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
724.9K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▫️وصیت شهـید از زبان خودش جسمم را بہ خاڪ و روحــم را بہ خدا و راهـم را بہ آیندگان می سپارم ... 🌷 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈• @gomnam1311 •┈••✾🍃🇮🇷🍃✾••┈•
🌷🌷ای کسانی که این نوشته را می خوانید، اگر من به آرزویم رسیدم و دل از این دنیا کندم، بدانید که نالایق ترین بنده ها هم می توانند به خواست او، به بالاترین درجات دست یابند. البته در این امر شکی نیست ولی بار دیگر به عینه دیده اید که یک بنده گنهکار خدا به آرزویش رسیده است. حالا که به عینه دیدید، شما را به خدا عاجزانه التماس و استدعا می کنم، بیایید و به خاکش بیفتید و زار زار گریه کنید و امیدوار به بخشایش و کرمش باشید. بااوآشتی کنید. زیرا بیش از حد مهربان و بخشنده است. فقط کافی است یکبار از ته دل صدایش کنید. دیگر مال خودتان نیستید و مال او می شوید ودیگر هرچه میکند او می کند و هرکجا می برد، او می برد...🌷🌷 شنبه:۶۵/۴/۷ ساعت ۵بعداز ظهر تاریخ شهادت : ۶۵/۱۲/۱۰ 🍃🌸 💚
3.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 : ‌‌شهید همت سوار بر موتور (نه سوار بر بنز ضدگلوله) به صورت ناشناس به شهادت رسید 🌷  @byadshohada 🌷 با ما با شهدا بمانید 👆👆👆
‼️آقـا حمید جوون بـود و بـا کله ای پـر از بـاد، لات هـای محله کلی ازش حساب می بردنـد. خلاصه بزن بهادری بود بـرای خودش. ‼️یه روز مادر ایـن آقـا حمید، ایـشون رو از خونه بیرون انداخت و گفت: بـرو دیگه پـسر ِمـن نیستـی، خستـه شـدم از بـس جـواب ِکـاراتـو دادم ...همه ی همسایه هـا هـم از دستش کلافـه شـده بودنـد ... ‼️تا اینکه برادرش شهید شد و حمید تحت تاثیر پیکر برادر ...روزی از روزهـا یـک راننـده ی کـامیون بهش می گه حمیـد تـو نمی خوای آدم شی ؟؟! بیـا بـا من بریم جبهه، حمیـد میگه اونجـا من رو راه نمیدن با این سابقه، راننده به حمید می گه تو بیا و ناراحت نباش ... ‼️سید حمید مدتی بعد بر می گرده رفسنجان، اولین جـا هم میره پیش دوستـاش کـه سر کوچه بودن !! می گه بچه هـا من دارم میرم جبهه !! شماها هم بیائیـد!! می گه بچـه هـا خاک بر سر من و شماهـا؛ پاشیم بریم ناموسمـون در خطـره...! ‼️اومد خونـه از مادر حلالیـت طلبیـد و خداحافظی کرد و رفـت ... بـه جبهـه کـه رسید کفشاشـو داد به یکی  و دیگـه تو جبهه کسی اونـو با کفش نـدیـد، می گفت: اینجا جایی که خون شهدامـون ریخته شده. معروف شــد به «سید پا برهنه» ‼️اونقدر مونـد تـا آخـر با شهید همت دو تایی سـوار موتـور، هدف قرار گرفتن و رفتن پیش سید الشهداء... 🌷 ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
🔹توی همان ۴۵ روز زندگی مشترک مان راجع به خیلی چیزها حرف زدیم. وقتی نظرش را در مورد مجالس عروسی پرسیدم، گفت:«چه من این جا بودم و چه مأموریت، دوست ندارم پا توی مجلسی بذاری که براشون محرم و نامحرم مهم نیست یا ساز و آواز دارن. می خواد مجلس خودی باشه یا غریبه، فرقی نمی کنه!». 🔸همه حرفش هم با من نبود ؛ توی دورهمی های فامیلی که قوم و خویش جمع می شدند و حرف از جشن و عروسی می شد خطش را معلوم می کرد. می گفت:«حساب فامیلی و خواهر برادری به جای خود، حرمت مسلمونی و خونواده مذهبی بودن هم به جای خود. اگه قراره تو مجلس تون بزن وبکوب باشه، بهترین دور ما رو خط بکشید روی اومدن مون حساب نکنید. بعدش هم ناراحت و دلخور نشید که چرا اسماعیل و خانومش نیومدن!» ✍به روایت همسربزرگوارشهید 📎جانشین گردان‌امام‌حسین تیپ ۲۱حضرت‌قائم(عج) 🌷 ولادت : ۱۳۴۳/۷/۱۰ گرمسار ، سمنان شهادت : ۱۳۶۵/۱۲/۲۵ ماووت عراق ، عملیات بیت‌المقدس۳ ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
وقتی وارد سپاه هم شد هیچ وقت پیدایش نبود داود همیشه گم بود هوا که گرم می شد گاهی اوقات بستنی و شیرینی می گرفتم و می رفتم به او سر برنم آنجا که می رسیدم می دیدم دائما این طرف و آن طرف می دود و سخت مشغول کار است و آرام و قرار ندارد و می گفت خوردنی ها را بده بچه ها بخورند مادر...! او وقتی ازدواج هم کرد پا بند خانه نمی شد و همسر ایشان هم پا به پایش با وی همرزم بود. خود را سرباز حقیر امام زمان (عج) می دانست و همیشه از او مدد می گرفت.خودش تعریف می کرد در عملیات پاوه وقتی ماشین روی مین رفته بود من و شهید افتخاری هر دو زخمی شده بودیم به امام زمان (عج) متوسل شدم در آن هنگام بود که دستی آمد و مارا در آن تاریکی راهنمایی کرد. 🌷 ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
🔸می گفت: مهم نیست چه مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم. 🔹خیلی برای کارش دل می سوزاند. حسابی خودش را سر کار خسته می کرد. هر جا دوره تیر اندازی بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از بهترینها بود. 🔸دریکی از ماموریت ها مسلحین را در محاصره قرارداده بودیم تا جایی که داشتند از تشنگی تلف میشدند. 🔹یک ماشین حامل آب میخواست منبع آب رو به اونها برسونه ،هدف گرفتیم تا منبع آبشو بزنیم، سر سلاحمونو گرفت پایین وگفت: 🔸برادرا با آب کاری نداشته باشید ما از نسل ابا عبدلله(ع) هستیم نه از نسل شمر ویزید... ✍ به روایت همرزم شهید 🌷 ว໐iภ ↬ @ramzeamaliyat
می‌خواهم ماجرایی را برای شما نقل کنم که شنیدن آن برای همه مفید است.☝️ شبی در عالم خواب خود را در مکانی دیدم که پشت‌دری به حالت انتظار ایستاده‌ام، پس از چند لحظه اجازه ورود به من داده شد. من نیز به داخل اتاق رفتم❗️. ناگهان دیدم مردی بالباس عربی تمام سیه و بی‌سر درحالی‌که خون بر لباسش جاری است در برابرم ایستاده، در همین لحظه و در عالم خواب در مقابل آن مرد بی‌سر به زمین افتادم و هیچ‌گونه توانایی تکلم و حرکت نداشتم.😞 در همین حین صدایی به گوشم رسید که چشمانت را باز کن، با زحمت بسیار فقط توانستم چشمانم را باز کنم. سپس به من ندا رسید که این مرد بی‌سر امام مظلومت حسین بن علی (ع) است.😭 پس از چند لحظه که از آن حال خارج شدم، دیدم اباعبدالله (ع) با سر مبارک و لباس زیبایی که به تن داشتند در سمت راست من و بافاصله‌ای اندک به روی منبر نشسته‌اند و به من خیره شده‌اند و درحالی‌که لبخندی نیز به لب داشتند❤️ در عالم خواب به خود نهیبی زدم و گفتم که اگر این فرصت را زا دست بدهی عمرت سراسر تباه‌شده است.☝️ با هر مشقت و سختی که بود کشان‌کشان خود را به اولین پله منبر امام حسین (ع) رساندم و پله اول منبر ایشان را به دست گرفتم ، وجود نازنین اباعبدالله (ع) درحالی‌که با تبسم به من نگاه می‌کرد از من پرسیدند: چه می‌خواهی؟❤️ عرض کردم مولا جان فقط می‌خواهم که برات شهادت مرا امضاء کنید. با همان لبخندی که بر لبان مبارکشان نقش بسته بود، سر مبارک خود را به حالت رضایت تکان دادند.✅ ای کسانی که امروز صدای من را می‌شنوید: مبادا، مبادا، مبادا پدر و مادرم را ملامت کنید که چرا اجازه دادید به تنها فرزند پسر شما در این شغل پرمخاطره  مشغول به کار شود! اگر من تنها پسر پدر و مادرم بودم، مگر نمی‌دانید و نشنیده‌اید که امام حسین (ع) نیز تنها یک علی‌اکبر (ع) داشت، مگر نمی‌دانید که مولایم حسین (ع) فرزند شش‌ماهه خود را فدای اسلام کرد.💔 من خود این راه را از روی ایمان و اعتقاد قلبی انتخاب نموده‌ام.👌 قسمتی از شهید امنیت حسن عشوری🌹 🕊 @Modafeaneharaam
و شهید 🕊🌺 🍁هر كس تهران كاري داشت به او ميزد. فاميـل و غريـب و همسـايه برايش .☝️ هر كس كه از او كاري ميخواست، انجام مـيداد و بهانه ای نميتوانم و نميشود، نمي آورد.👌 هميشه به من هر مشكلي داري فقط به خودم بگو؛ نمي خواهد بـه كس ديگري بگويي. برايش كه درد دل ميكردم، ميخنديد و آرامـم مـي كـرد.💔 💠 : هر كس یك نیاز مؤمنی را روا سازد، خداوند حاجت های فراوان او را روا سازد كه كمترین آن بهشت باشد. 📚 ، ٩٣/٤/٢ 🕊 @Modafeaneharaam
💠همیشه در جواب نصیحت ناصحین به او، وقتی می دیدند دیگر قوت از تنش بیرون رفته و به نشانه اعتراض از او می خواستند لا اقل قدری استراحت کند. می گفت به قول امام عزیز کار برای خدا خستگی ندارد. 💠همیشه تمام کارهایش خالصاً لوجه الله بود. برای خدمت به خلق خدا وبه دستور امام عزیز وارد جهاد شد. کار در جهاد سازندگی را عبادت می دانست نه شغل ، لذا بدون هیچ گونه توقع و چشم داشتی با دل و جان کار می کرد. 💠او دغدغه داشت . می گفت: باید کار کرد. حالا که میدان فراهم شده و خدا به ما توفیق خدمت داده باید از لحظه ها هم نگذشت. بارها شده بود که خودش مثل یک کارگر در عمران روستاها دامن همت را بالا می زد و پا به پای دیگران کار می کرد. در حالی که عضو شورای مرکزی جهاد ری بود و بالطبع در زمره مدیران و مسئولین بود. 💠اما در کار ، آن کسی که از همه سر و رویش خاکی تر بود و دستهایش از شدت بیل زدن تاول زده بود کسی نبود جز جهادگر شهید حاج مهدی عاصی تهرانی و این اخلاص و سخت کوشی موجبات عهده دار شدن کارهای بزرگ را فراهم می آورد. آرامش و وقار او در کارهای سخت مثال زدنی بود وقتی سختی کار به او رو می کرد وقتی همه از شدت خستگی توان از دست داده بودند تازه او موتورش به راه می افتاد با شوخی و مزاح با جمع، همه را سر کیف می آورد و به جمع طراوت خاصی می بخشید.. 📎فرماندهٔ مهندسی رزمی جهادسازندگی تهران 🌷 ولادت : ۱۳۳۲ شهرری ، تهران شهادت : ۱۳۶۵/۴/۱۰ مهران ، عملیات کربلای ۱ https://eitaa.com/joinchat/2590638082Cd5b472439f
🌷 🌸همیشه آروم بود و با وقار. سرش پائین بود و کار خودش را می کرد.... تو همه چی خُبره بود یادمه روزی چای ریخت که بخوریم به شوخی گفتم: چای شهادته دیگه؟؟😉 گفت: آره تازه اومده،دوبرابرشربت جواب میده😁 ☘🌺☘🌺☘🌺☘ آقا امين خيلی در كار تخريب و چک و خنثی ماهر و استاد بود. در سوريه بمب‌ها و تله‌های انفجاری زيادی را از دشمن خنثی كرد بود، حتی گاهی اين بمب‌ها را به صورت خنثی نكرده از جا می‌کند و به مقر می‌آورد، به قدری اين بمب‌های خنثی نشده زياد بود كه اگر منفجر می‌شد پايگاه نظامی تا شعاع یک كيلومتری آسيب می‌ديد. ❗️من به آقا امين می‌گفتم: اين همه بمب را می‌خواهی چيكار كنی؟! با خنده می‌گفت: نگران نباش به وقتش اين بمب‌ها را بلای جان خودشان می‌كنم و برای خودشان تله انفجاری درست می‌كنم. الحق كه فرمانده شجاع تيپ تخريبچی‌های يگان ويژه فاتحين بود. 🎙راویان: همکاران شهید @Modafeaneharaam
🥀🕊 🌷اولین دڪترای فیزیڪ ایران اولین هسته ای ایران🕊 🌹داغت ساله شد دڪتر از هسته ای پاسداشت توست ادامه دارد🕊 💐🕊 🦋🦋🦋