eitaa logo
رهروان شهدا زمینه سازان ظهور
130 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
2.2هزار ویدیو
49 فایل
🌹بسم الله الرحمن الرحیم 🌹 🌹کانال شهدا و علما شروع به کار کرد برای اینکه با محتوا قابل عمل کردن سخنان و شیوه زندگانی معصومین علیهم السلام ، علما و شهدا بتوانیم زمینه ساز ظهور باشیم و بتوانیم دیگران را هم مشتاق به ظهور بابا جانمان بکنیم @asemon_1311
مشاهده در ایتا
دانلود
#سیره_شهید📝 حمید #ورزشکار بود و تا مرحله داوری کاراته پیش رفت،چنان وقتش را تنظیم کرده بود که جای #خالی نداشت، حضور در ورزشگاه و تعلیم #کاراته به ورزشکاران،حضور در حلقه های صالحین پایگاه #بسیج به عنوان مربی و برنامه های دیگر... گاه چنان برنامه ریزی می کرد که تا پاسی از شب به کار و #فعالیت مشغول بود،حمید خاص و #گلچین شده خدا بود. #شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی🌷 🍃🌹🍃🌹 @shahidNazarzadeh
🌷| برای کارهای #فرهنگی از جان و دل مایه می گذاشت از خواب و #خوراکش می زد تا بتواند بهترین #فعالیت را داشته باشد #ماه رمضان تا ساعت 12 شب در مسجد می ماند و #کارهای فرهنگی می کرد #کلاس_قرآن، سفره افطار، حلقه صالحین و برنامه های #مذهبی و .... برای هر #کدام از جان و دل مایه می گذاشت |🌷 #شهید_مصطفی_صدر_زاده 🍃🌸
پسرک فلافل فروش🍃 زندگی نامه و خاطرات شهید هادی ذوالفقاری 🌹 قسمت چهارم4⃣ گمگشته راوی:حجت الاسلام سمیعی 🌈 سال 1384 بود كه كادر بسيج مسجد موسي ابن جعفر 7 تغيير كرد. من به عنوان جانشين پايگاه انتخاب شدم و قرار شد پايگاه را به سمت يك مركز فرهنگي سوق دهيم. در اين راه سيد علي مصطفوي با راهاندازي كانون شهيد آويني كمك بزرگي به ما نمود. مدتي از راه اندازي كانون فرهنگي گذشت. يك روز با سيد علي به سمت مسجد حركت كرديم. به جلوي فلافل فروشي جوادين 8 رسيديم. سيد علي با جواني كه داخل مغازه بود سلام و عليك كرد. اين پسرك حدود شانزده سال سريع بيرون آمد و حسابي ما را تحويل گرفت. حجب و حياي خاصي داشت. متوجه شدم با سيد علي خيلي رفيق شده. وقتي رسيديم مسجد، از سيد علي پرسيدم: از كجا اين پسر را ميشناسي؟ گفت: چند روز بيشتر نيست، تازه با او آشنا شدم. به خاطر خريد فلافل، زياد به مغازه اش ميرفتيم. گفتم: به نظر پسر خوبي ميياد. چند روز بعد اين پسر همراه با ما به اردوي قم و جمکران آمد در آن سفر بود كه احساس كردم اين پسر، روح بسيار پاكي دارد. اما کلا مشخص بود که در درون خودش به دنبال يك گمشده ميگردد! اين حس را سالها بعد كه حسابي با او رفيق شدم بيشتر لمس كردم. او مسيرهاي مختلفي را در زندگياش تجربه كرد. هادي راه هاي بسياري رفت تا به مقصد خودش برسد و گمشده اش را پيدا كند. من بعدها با هادي بسيار رفيق شديم. او خدمات بسيار زيادي در حق من انجام داد كه گفتني نيست. اما به اين حقيقت رسيدم كه هادي با همه ي مشکلاتي كه در خانواده داشت و بسيار سختي ميكشيد، اما به دنبال گمشده دروني خودش ميگشت. براي اين حرف هم دليل دارم: در دوران نوجواني فوتباليست خوبي بود، به او مي ِ گفتند: »هادي دل پيه رو« هادي هم دوست داشت خودش را بروز دهد. كمي بعد درس را رها كرد و ميخواست با كار كردن، گمشده ي خودش را پيدا كند. بعد در جمع بچه های بسيج و مسجد مشغول فعاليت شد. هادي در هر عرصه اي كه وارد ميشد بهتر از بقيه ي كارها را انجام ميداد. در مسجد هم گوي سبقت را از بقيه ربود. بعد با بچه هاي هيئتي رفيق شد. از اين هيئت به آن هيئت رفت. اين دوران، خيلي از لحاظ معنوي رشد كرد، اما حس ميكردم كه هنوز گمشده ي خودش را نيافته. بعد در اردوهاي جهادي و اردوهاي راهيان نور و مشهد او را ميديدم. بيش از همه ميکرد، اما هنوز ... از لحاظ كار و درآمد شخصي هم وضع او خوب شد اما باز به آنچه ميخواست نرسید . ══════°✦ ❃ ✦°══════ 🌷 @majles_e_shohada 🌷