eitaa logo
🌷گــــمــــنامــــ۳۱۳ــــ🌷
417 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
424 ویدیو
33 فایل
⚜﷽⚜ ✨ اللهم عجل لولیک الفرج ✨ ❣هدف جلب #رضایت خـ♥️ـدا ꔷ͜ꔷ🕊 ✅اشتراک مطالب #پرمحتوا و #معنوی 🔷 کپی باذکر #صلوات و #لینک بلامانع است 👤 @Gomnam3l3 #گمنام_313 ارمغان بهترین مطالب گلچین شده برای شما #ببینید_بخونید_و_انتشار_بدید ✌
مشاهده در ایتا
دانلود
'♥️𖥸 ჻ ... در جنگ ترکیبی که شاید خرابی های جنگ نظامی را نداشته باشد مردم ما باید نسبت به سیاست های دشمن آگاه باشند. حمله دشمن در جنگ ترکیبی به باور و اعتقادات مردم است! حضرت آیت الله خامنه ای🌱 🌱|  @gomnam313
شفاعتت میڪنه اون‌شھیدی ڪه موقع‌گناه میتونستی گناه ڪنی ولی بہ‌حرمت‌رفاقت‌باهاش‌ڪنارگذاشتی...:) 🌱|  @gomnam313
سیــد بن طاووس نقل کرده که امام صـادق فرمـــودند:«به زودی شُبهه‌ای شمــا را فرا می‌گیرد، پس شما بدون راهنما و امـــامی هدایت کننده باقی خــواهید ماند و نجـات پیدا نمی‌کند مگـر کـسے کـه بوسیله خــــدا را بخواند: يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيــمُ ، يَا مُقَلِّــبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِكَ»(مهج الدعوات، ص ۳۹۶) • سفارش شده در دوره ، برای در امان ماندن از فتنه‌ها، «دعای غریق» زیاد خوانده شود 🌱|  @gomnam313
⛔️ : 💎در "هواپیما" آرام می گیرم در حالی که نمی دانم "خلبان" آن کیست...! 💎در "کشتی" آرام می گیرم در حالی که نمی دانم "ناخدای" آن چه کسی است...! 💎پس چگونه در "زندگی" ام آرام نمی گیرم در حالی که می دانم مدیر و مدبر آن ​«الله»​ است...؟ 💎خدایی که قدرت نامتناهی دارد خدایی که حکیم و مهربان است 💎به پروردگارم اطمینان داشته باشم... 🌱|  @gomnam313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎯راه شیطان برای بی نماز کردن 👹🔥 حتما ببینید :دکتر رفیعی🎤 در کمین است مواظب باشیم👹 🌱|  @gomnam313
Γ•🌻 👀❗️ چر‌اانقدرپر‌شدیم‌ا‌زحرف‌مردم؟! مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌چادر‌سرم‌کنم . . مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌برم‌مسجد‌نماز . . مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌باشهد‌اانس‌بگیرم . . مردم‌مسخرم‌می‌کنند‌ . . . رضای‌مردم‌یارضای‌خدا؟ کجای‌کاری‌مشتی‌حرف‌مردم‌و‌‌از‌گوشات‌بریزبیرون واسه‌خدات‌زندگی‌کن! ببین‌خد‌اچجوری‌دوست‌داره :) 🌱|  @gomnam313
شھادت دَرد دآرد درد ڪشتن لذت...🍃 دردگذشتن ازدلبستگےها قبل از اینڪه با دشمن بجنگے باید با نفست بجنگے|| °•شهآدت را به اَهلِ درد میدهند•°🕊 🌱|  @gomnam313
‏آنقدر‌عاشقانه‌برای خدازندگی‌ کنیم‌ڪه‌خداهم‌عاشقانه‌بگوید "وَاصْطَنَعْتُكَ‌لِنَفْسِی" تورابرای‌خودم‌ساخته‌ام... 🌱|  @gomnam313
امیدوارم یکی بیاد تو زندگیتون که هروقت باهاش حرف میزنید تو دلتون بگید"وای خدا چقدر میفهمه چی‌میگم 🤌 🌱|  @gomnam313
الان تو ترافیک چشمم خورد به این جمله پشت وانت که خیلی قشنگ بود  : سایه اش، نه سرمایه اش... 🌱|  @gomnam313
شیخ رجبعلی خیاط می‌گفت: من هر وقت که نماز می‌خواندم نمازهایی مثل نماز امام زمان یا نماز جعفر طیار، از خداوند حاجتی می‌خواستم. یک روز گفتم؛ بگذار یک بار برای خود خدا نماز بخوانم و حاجتی نخواهم! شاعر می‌گوید: تو بندگی چو گدایان به شرط مزد نکن که خواجه خود روش بنده‌پروری دارد همان شب شیخ رجبعلی خیاط در عالم خواب دید که به او گفتند: چرا دیر آمدی؟ یعنی چه؟ یعنی تو باید 30 سال پیش به فکر این کار می‌افتادی حالا سر پیری باید بفهمی و نماز بخوانی و حاجتی طلب نکنی؟ ما هر وقت جایی گیر می‌کنیم و اصطلاحا دُمِمان در تله‌ای گیر می‌کند می‌گوییم خدا! این شعر را استاد من، شیخ اکبر برهان ۶۲ سال پیش در مسجد لرزاده بر روی منبر می‌خواندند و من هنوز به یاد دارم که: هر وقت که سرت به درد آید؛ نالان شوی و سوی من آیی! چون دردسرت شفا بدادم، یاغی شوی و دگر نیایی...! ما هر وقت با خدا کار داریم خدا را صدا می‌زنیم چه قدر خوب است که وقتی هم که کاری نداریم بگوییم خدا. 🌱|  @gomnam313
خدایا گشایشی ایجاد کن برای دل‌هایی که با بغض صدایت می‌زنند! 🌱|  @gomnam313
ولی یکی حرف قشنگی زد: +بگو خدایا اصلاً اگه مانع ظهور منم منو بردار، ولی مهدی فاطمه(عج) رو بیار :)💙 🌱|  @gomnam313
هر‌وقت‌مغرور‌شدی هر‌وقت‌مقام‌و‌پولے‌بدست‌آوردی هروقت‌دیدی‌همه‌بهت‌احترام‌مےگذارن هروقت‌ا‌زعبادت‌‌خداخجالت‌کشیدی هروقت‌توی‌درست‌پیشرفت‌کردی یا... با‌خودت‌زمزمه‌کن(هذا‌مِن‌فَضل‌ِ‌رَبی) یادت‌نره‌هرچے‌داری‌ازفضل‌خد‌اداری 🌱|  @gomnam313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکار آیت‌الله مجتهدی تهرانی برای حضور قلب در نماز ❤️ التماس دعا 🤲🏻   🌱|  @gomnam313
「🌸🌱」 -وَالْحَمْدُلِلَّهِ‌الَّذِی‌وَكَلَنِی‌إِلَیهِ‌فَأَكْرَمَنِی‏‌وَلَمْ‏ یكِلْنِی‏إِلَى‌النَّاسِ‌فَیهِینُونِی‏.. +ستایش‌خدایی‌راكه‌مرابه‌خودش‌واگذاركرد پس‌گرامی‌ام‌داشت‌، ومرابه‌مردم‌واگذارنكردتاخوارم‌كنند.. ✨   🌱|  @gomnam313
※ دعای روز بیست و نهم رمضان در صحیفه جامعه سجادیه نه آنگونه که شایسته‌ی رمضان بود، روزه‌داری کردیم، و نه آنگونه که شایسته‌ی توست، مهمان آداب‌مدار و قدرشناسی بودیم. اما ؛ ما عادت داریم به ندید خریدن‌های تو، و چشم بسته قبول کردن‌هایت... ما را آنگونه بپذیر و مورد قبول قرار ده، که عزیزترین و محبوب‌ترین دوستانت را قبول می‌کنی... ※ اللّهمّ تقبّل منّا کما تقبَّلت من المتّقین، خدایا قبولمان کن، آنگونه که از اهل تقوا می‌پذیری. ※ واغفر لنا کما غَفَرتَ للْمؤمنین، و مورد غفران قرارمان ده، همانگونه که اهل ایمان را می‌آمرزی. ※ و ارْحَمْنا کما رَحِمْتَ الْمُحسنین، و رحم کن بر ما آنگونه که اهل احسان را مورد رحمت قرار می‌دهی. ※ و اخرجنا من الظّلمات الی النّور، و ما را از تاریکی بسمت نور، خروج بده. ※ یا منِ العَسیرُ علیهِ یسیر، ای آنکه سختی‌ها بر او آسان است؛ ※ یَسّر لنا قضاء حوائجنا، آسان کن برآورده شدن حوائج‌مان را، ※ و استجب لنا دُعائنا یا مُجیب دعوه المضطرین. دعای ما را اجابت کن ای اجابت کننده‌ی دعای بیچارگان. 🌱|  @gomnam313
اگر می‌خواهید نذری کنید فقط گناه نکنید! مثلا نذر کنید یک روز گناه نمی‌کنم هدیھ به آقا صاحب‌الزمان عجل‌الله از طرف خودم! یعنی از طرفِ خودتان عملی را برای سلامتی و تعجیل در فرجِ آقا امام زمان عجل‌الله انجام میدهید که یکی از محبوبترین کارها برای آقا است🌱 🌱|  @gomnam313
دریکی ازشبهای قدر ، کنیزی زائران آقا را می کردم و از این بابت خیلی خوشحال بودم. بعد از صرف افطار در آسایشگاه باید به گشت می رفتم. شب بسیار شلوغ و با صفایی بود. در صحن غدیر در حال گشت بودم و حواسم به نیروها و نظمشان بود که چشمم به دختر خانمی افتاد که در گوشه ای نشسته و تکیه به دیوار داده بود و پوشش نامناسبی داشت. جلو رفتم و با لبخند سلام کردم و کنارش نشستم . دستم را روی شانه اش گذاشتم و گفتم : 《 عزیزم ، شب قدره ؛ خیلی با ارزشی که اینجایی ، پس خودت هم به این ارزشت بها بده ... 》با شنیدن حرف من، در حاليکه خودش را جمع و جور می کرد و اشکهايش هم روی گونه هایش می ریخت گفت : 《 شب قبل با اتوبوسهای بی آرتی به حرم آمدم . تمام مدارک و گوشیم تو کیفم بوده ، گم کردم ؛ به پلیس و حتی راننده های اتوبوس هم گفتم . شماره همسفرم رو دادم بهشون ، ولی هنوز خبری نشده ، دار و ندارم تو اون کیف بود.》 دستش را در دستم گرفتم و گفتم : 《 عزیزم امشب ، شب بزرگیه ؛ کیفت را بسپار دست خود آقا ، ان شاءالله پیدامیشه ، امکان نداره آقا حواسشون به زائرانشون نباشه ، چیزهای بزرگتر بخواه ، عاقبت بخیری بخواه کیفت باعث نشه امشب رو از دست بدی.》 در میان اشکها، لبخندی به من زد و گفت : 《 امام رضا(ع) شاهد باشید آقا ، خادمتون خیلی بهتون اعتمادداره ؛ آبروشو پیش من بخرید تا باورم بشه شما ارباب هستید و حواستون به خادما و زائراتون هست .》 یک دفعه گفتم :《 معلومه که آقا به ما عنایت دارند ، مطمئن باشید ، اگر به آقا اعتماد کنید جوابتون رو می گیرید.》 نشانیهای کیف و آدرس مهمان پذیر و شماره ی همسفرش را گرفتم . می خواستم خداحافظی کنم که گفت : 《 شما رو آقا فرستاده ، چقدر حالم خوب شد . 》 تشکر و خداحافظی کردم . همانطور که به سمت بست طوسی می رفنم ، با خودم می گفتم : 《 اگه گمشده ی اون خانم پیدا نشه ...وای چی گفتی ...》 بعد از انجام وظیفه ، یک لحظه ، رو به روی حضرت ایستادم و گفتم : 《 آقا امشب آبروی همه خادماتون رو بخرین ، من که مطمئنم شما حواستون به همه هست و،،،،》 داخل آسایشگاه ، از فکر آن دختر و حرفهایی که به او زده بودم ، بیرون نمی آمدم که گوشیم زنگ زد . دخترم بود ( قرار بود پسرم با موتورش ، او را به حرم بیاورد ، که موتور روشن نمی شود ، تاکسی اینترنتی هم پیدا نمی کند ، به خواهرم زنگ می زند، با آنها بیاید، اما ماشینشان روشن نمی شود ، بالاخره مجبور می شود با بی آرتی بیاید .) گفت :《 الو ، مامان ، سلام ؛ من اومدم حرم ، الان روی فرشای جلوی اسایشگاه نشستم کیفم رو گم کردم ، ولی جالبه مامان ؛ اگه وقت دارین بیان تا بهتون بگم . 》 با عجله ،بیرون رفتم دخترم را دیدم ، تا خواستم دعوایش کنم ، شروع کرد به خندیدن و گفت : 《 نگران نباش مامان ، چیز مهمی تو کیفم نبود ، فقط من کارتم ، گوشیمم تو جیبم بوده ، ولی مامان ، تو اتوبوس گفتم کیفم گم شده ، همون لحظه که میخواستم پیاده شم یه خانمه این کیف رو بهم داد و گفت : همینه ؟ منم چون رنگ کیف خودم بود ، زود گرفتم و گفتم :آره ، کجا بود؟ خانمه گفت : گوشه صندلی زیر پاهام . تشکرکردم ، گرفتم و پیاده شدم ، حالاکه پیاده شدم دیدم سنگینتر شده ، وای مامان ، تازه فهمیدم کیف خودم نیست .توش گوشی داره ، ولی خاموشه ، پول داره و،،،،،چه حماقتی کردم ، بیا صاحبش رو پیدا کنیم . 》 باتعجب نگاهش می کردم . همان مشخصات کیف آن دختر خانم بود، نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم دستهایم می لرزید و دخترم مبهوت به صورتم نگاه می کرد و می گفت: 《 مامان به خدا چیز مهمی تو کیفم نبود 》گفتم : 《 عزیزم ، صاحب کیف الان تو حرمه 》 برای اینکه مطمئن شوم ، داخل کیف را نگاه کردم ، خودش بود .‌ با تمام وجودم گفتم: 《 یا امام رضا (ع) ممنونم آقا 》 ( در ضمن وقتی دخترم به حرم می رسد ، پسرم به او زنگ می زند که موتورش و ماشین خاله شان روشن شده است. ) به دخترم آدرس صحن غدیر را دادم تا زودتر برود و گفتم من هم می آیم . باعجله راه افتادم جمعیت زیاد بود و به راحتی نمی شد راه رفت ، ولی بالاخره رسیدم. نمی دانم چطور ، ولی در آن شلوغی ، دخترم دقیقا کنار همان دختر خانم نشسته بود .بند آخر دعای جوشن کبیر بود . یا جواد...ای کسی که می بخشی و بخیل نیستی... من هم آرام کنارش نشستم و دستانش را گرفتم . در حال گریه نگاهش به نگاه من گره خورد. دخترم کیفش را روی پاهایش گذاشت . با ناباوری نگاه می کرد و اشک می ریخت، من و دخترم هم اشکمان سرازیر شد . گفتم: 《 عزیزم امشب هرچی میخوای بگیر ، ببین آقا صدای دل هممون رو می شنوند ، برای تعجیل در فرج مولامون دعا کن.》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
می خواست دستم را ببوسد ولی نگذاشتم . دخترم گفت :《 نگاه کنید ، ببینید همه چیز هست؟ 》در کیف را باز کرد ، نگاهی داخل کیف انداخت و گوشی را برداشت پول وطلا و،،، هم بود، هنوز مات و متعجب بود. گفت :《 چطوری؟ باورم نمیشه؟ 》 گفتم : 《 کار ما نبوده ، کارخود آقاست ، منم موندم چطوری ؟ 》من رفتم گشت و دخترم همه چیز را برایش تعریف کرد. وقتی مراسم تمام شد ، پیششان رفتم ، دخترم با چشمهای قرمز ، به من گفت :《 مامان ، اسمشون راحله خانمه ، با گوشی من به همسفرشون زنگ زدند و گفتند که کیفشون پیدا شده ، همسفرشون، حاج خانمیه که مریضند و در مهمانپذیر مانده اند و نتونستند حرم بیان. 》 ( آن شب همسرم شیفت شب بود و غذایش را به من داده بود، من هم برای تبرک آن غذا را به راحله خانم دادم تا برای همسفرش ببرد....) راحله خانم با دیدن غذا دوباره بغضش ترکید و اشک امانش نداد.....آن شب قدر، عجب شبی بود ، نمی دانستم چطور از آقا تشکر کنم ، فقط گفتم : 《:ممنونم ارباب...》 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♦️ 👈 گمنام_313
「🌸🌱」 -میگفت.. تازمانی‌ڪھ‌دل‌انســان‌آلوده‌بھ‌محبت‌دنیا وهوس‌ها‌می‌باشد... نبایدتوقع‌حضورقلب‌درنمـازولذت‌بردن‌ ازعبادات‌داشت...!! ✨ 🌱|  @gomnam313