دستش رو محکم گرفتم ..
گفتم بحثُ عوض نکن !
این سوختگیِ رویِ دستت چیه هادی ؟!
خندید ...
سرشُ پایین انداخت گفت :
یه شب شیطون اومد سراغم
منم اینجوری ازش پذیرایی کردم :)
اینجوری شهید شدن ...
- شهیدمحمدهادیذالفقاری
#برادر_شهیدم
‹ گمنام 📿 ›
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
@Gomnam_35
◦•●◉✿ 🌿🤍🌿 ✿◉●•◦
#خودسازیباشهدا🌹
{ نـگاه حــرام }
💥بغداد بودیم ، میخواستیم با هم بریم بیرون ، به من گفت : وضعیت حجاب تو بغداد چطوره ؟ گفتم : خوب نیست،مثل تهرانه .
گفت : باید چشممون را از نامحـرم حفظ ڪنیم تا توفیق شهادتــ را از دست ندیم . بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش .
در ڪل مدتی ڪه در بغداد بودیم همینطور بود . تا اینڪه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم .
🕊شهید محمد هادی ذوالفقاری 🕊
کسی که ارزوش شهادته از لذت حرام متنفر و فرااااریه🏃🏼♂
چون میدونه با تجربش چیزای خیلی بهترو از دست میده🤕💔
#برادر_شهیدم
#خودسازیباشهدا🌹
{ نـگاه حــرام }
💥بغداد بودیم ، میخواستیم با هم بریم بیرون ، به من گفت : وضعیت حجاب تو بغداد چطوره ؟ گفتم : خوب نیست،مثل تهرانه .
گفت : باید چشممون را از نامحـرم حفظ ڪنیم تا توفیق شهادتــ را از دست ندیم . بعد چفیه اش را انداخت روی سر و صورتش .
در ڪل مدتی ڪه در بغداد بودیم همینطور بود . تا اینڪه از شهر خارج شدیم و راهی نجف شدیم .
🕊شهید محمد هادی ذوالفقاری 🕊
کسی که ارزوش شهادته از لذت حرام متنفر و فرااااریه🏃🏼♂
چون میدونه با تجربش چیزای خیلی بهترو از دست میده🤕💔
#برادر_شهیدم
•~﷽~•
ابــــــراهیم؛ شــــهید گــــمنام است!
شایـــــــــد تـــــــو او را نـــــــشناســـــی!
ولی او خوب دردت را میداند..🙂
#برادر_شهیدم♥️