eitaa logo
گمنام چون مصطفی🇵🇸
623 دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
1.5هزار ویدیو
38 فایل
حضرت زهرا(سلام الله علیها)فرمود:مصطفی عزیزماست @Lilium64 👈👈مدیر کپی آزاد با ذکر صلوات هدیه به شهدای گمنام و حضرت زهرا(سلام الله علیها) لینک ناشناس جهت نظرات،پیشنهاد https://harfeto.timefriend.net/16538503816686
مشاهده در ایتا
دانلود
✅«کارت عروسی» 🔷چند تا کارت را هم برداشت و راهی قم‌شد! وقتی برگشت پرسیدم!این همه کار داریم کجا رفتی؟! مکثی کرد و گفت:شنیدی میگن به نیابت از حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) به زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) بروید.من هم رفته بودم زیارت. بعد هم یکی از کارت‌ها را داخل ضریح حضرت معصومه(سلام الله علیها)انداختم. از همه معصومین به خصوص حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) دعوت کردم تا در مراسم ما شرکت کنند! روز بعد از عروسی دوباره مصطفی را دیدم. چشمانش باد کرده بود. می‌دانستم از خواب زیاد نیست. حدس زدم گریه کرده! رفتم جلو و کلی او را سؤال‌پیچ کردم. تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:😳😳😳 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده. جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند. بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب داده‌اند. با خوشحالی به استقبال آن‌ها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده‌اید!؟ مادر سادات هم با خوش‌رویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷 پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
✅«کارت عروسی» 🔷چند تا کارت را هم برداشت و راهی قم‌شد! وقتی برگشت پرسیدم!این همه کار داریم کجا رفتی؟! مکثی کرد و گفت:شنیدی میگن به نیابت از حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) به زیارت حضرت معصومه(سلام الله علیها) بروید.من هم رفته بودم زیارت. بعد هم یکی از کارت‌ها را داخل ضریح حضرت معصومه(سلام الله علیها)انداختم. از همه معصومین به خصوص حضرت زهرا (سلام‌الله علیها) دعوت کردم تا در مراسم ما شرکت کنند! روز بعد از عروسی دوباره مصطفی را دیدم. چشمانش باد کرده بود. می‌دانستم از خواب زیاد نیست. حدس زدم گریه کرده! رفتم جلو و کلی او را سؤال‌پیچ کردم. تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت:😳😳😳 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده. جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند. بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب داده‌اند. با خوشحالی به استقبال آن‌ها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده‌اید!؟ مادر سادات هم با خوش‌رویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷 پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده. جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند. بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب داده‌اند. با خوشحالی به استقبال آن‌ها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده‌اید!؟ مادر سادات هم با خوش‌رویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷 پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده. جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند. بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب داده‌اند. با خوشحالی به استقبال آن‌ها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده‌اید!؟ مادر سادات هم با خوش‌رویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷 پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده. جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند. بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب داده‌اند. با خوشحالی به استقبال آن‌ها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده‌اید!؟ مادر سادات هم با خوش‌رویی گفتند: مصطفی عزیز ماست «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
تا اینکه بالاخره حرف زد و گفت: دیشب خواب عجیبی دیدم! در عالم رویا دیدم مجلس عروسی ما برقرار شده. جلوی در ایستادم. چندین بانوی مجلله که بسیار نورانی بودند وارد مجلس عروسی شدند. بلافاصله فهمیدم که دعوت ما را جواب داده‌اند. با خوشحالی به استقبال آن‌ها رفتم. با احترام گفتم: خانم شما به مجلس ما آمده‌اید!؟ مادر سادات هم با خوش‌رویی گفتند: «مجلس شما نیاییم کجا برویم؟!»🔷 پ.ن: کارت عروسی شهید ردانی پور 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 @gomnam_chon_mostafa
🍁 🕊 [تحول‌شهید‌مجیدقربانخانی] شهید قربانخانی از اعضای اصلی هیئت جوانان سیدالشهدا(علیه السلام) یافت‌آباد بودو ازکودکی ارادت خاصّی به اهل‌بیت و حضرت زینب(سلام الله علیها) داشت، امّا دعوت شهید کریمی به هیئت و شنیدن درباره ی مدافعان حرم و مظلومیت اهل بیت در سوریه ، اسباب دگرگونی او را فراهم می سازد . دوستان شهید اذعان داشتند: آن شب مجید، در هیأت آن قدر گریه می کند که از هوش می رود، وقتی به هوش می آید می گوید: من باشم و کسی نگاه چپ به حرم بی بی زینب(سلام الله علیها) بیندازد. از آن لحظه به بعد اخلاق مجید تغییر می کند. ساکت و آرام می شود. تمام تلاش خود را برای رفتن به سوریه می کند. همراهی یک دوست خوب، به او در نشان دادن مسیر کمک کرد. شهید مرتضی کریمی در تمام این مراحل با شهید مجید قربانخانی بود. اتفاقاً با هم در یک منطقه و عملیات در تاریخ ۲۰ دی ۱۳۹۴ ه.ش. شهید شدند... 🌹 صــــلــــوات ❅-----❅-----❅-----❅-----❅ @gomnam_chon_mostafa
✅رؤیای عجیب 🔷تصمیم گرفته بود که به مدرسه برنگردد.خیلی توی فکر بود.می گفت دوست دارم بروم حوزه ی علمیه اما! اما نمی دانم الان بروم حوزه،یا اینکه درس هنرستان را تمام کنم بعد برای حوزه اقدام کنم. فردا صبح رفت دنبال ثبت نام حوزه! پرسیدم: چی شد،تصمیم گرفتی طلبه بشی؟! مکثی کرد و ادامه داد: دیشب خواب عجیبی دیدم! از حاج آقا تعبیرش را سؤال کردم گفت:تعبیرش این است که شما عالِم و یاور دین می شوی! اما تأخیر نکن.باید سریع اقدام کنی! با تعجب گفتم:چه خوابی دیدی؟! مکثی کرد و گفت: رفته بودم توی مسجد امام اصفهان. همین طور که قدم میزدم یکباره صحنه ی عجیبی دیدم! آقا امام حسین«علیه السلام» در یکی از حجره های بالای مسجد زندانی شده بود! آقا مرا صدا کردند و گفتند: بیا در را باز کن. من هم گفتم: چشم، اجازه دهید بروم و برگردم. ایشان فرمودند: همین الان بیا! من هم دویدم به سمت بالا و در را باز کردم.در همین لحظه از خواب بیدار شدم.🔷 🔶«منبع:کتاب مصطفی انتشارات شهید هادی» https://eitaa.com/gomnam_chon_mostafa ‌‌
گمنام چون مصطفی🇵🇸
#زندگینامه ✅رؤیای عجیب 🔷تصمیم گرفته بود که به مدرسه برنگردد.خیلی توی فکر بود.می گفت دوست دارم بروم
✅«نماز» 🔷نماز را معراج مؤمن می دانست.کلید حل مشکلات را اهمیت به نماز معرفی می کرد. مصطفی آن زمان فرمانده ای بزرگ بود که خود را طلبه ای کوچک می شمرد!و‌قبل از اینکه بر جسم نیروهافرماندهی کند بر دل های آن ها فرماندهی می کرد. صدای انفجار از دور و نزدیک می آمد.با خودم گفتم: کاش نماز زودتر تمام شود.اگر یک خمپاره بیاد اینجا؟! اما مصطفی طبق معمول آرام و مطمئن به همه عطر زد.محاسن خود را شانه کرد پیشانی بند را باز کرد و در جیب گذاشت.طبق معمول سجاده ی کوچک خود را پهن کرد و به سمت قبله‌ایستاد. کمی مکث کرد و برگشت طرف ما و گفت: می دونید اگه این آخرین نماز ما باشه، چه عشقی می کنیم؟! برگشت به سمت قبله و با چشمانی اشکبار دست به سینه نهاد و گفت: « السلام علیک یا مولاتی یا فاطمة الزهرا» و بعد نماز را شروع کرد.🔷 🔶«منبع:کتاب مصطفی،انتشارات شهید هادی»🔶 https://eitaa.com/gomnam_chon_mostafa