سال۵۷ در روستاهای #کهگیلویه_و_بویراحمد بودیم برای #تبلیغ،مصطفی گفت طوماری آماده کنیم برای حمایت از #امام. با روستایی ها صحبت می کردیم و آن ها هم امضا می کردند.
#ساواک فهمید ما هم قبل از اینکه دستگیر شویم رفتیم به سمت #شهرضا. وارد شهر شدیم دیدیم مردم تظاهرات کرده اند.همین که از ماشین پیاده شدیم مأمورها شروع کردند به کتک زدن.مصطفی را بیشتر از همه زدند.همه را بردند به سمت #زندان. در زندان شهرضا گفت:باید امضاهای مردم رو از بین ببرم اگه بیان برای بازجویی پیداشون می کنند.مصطفی همه کاغذهای امضا شده رو جمع کرد..گذاشت توی جیبش و به بهانه دست شویی رفت..بعد که برگشت گفتم چی شد مصطفی،گفت :«هیچی اسم آیت الله خمینی رو از تمام برگه ها دراوردم بعدم بقیه کاغذها رو از بین بردم» اسم امام رو هم قورت داده بود..مصطفی نترس برای #پیروزی_انقلاب فعالیت کرد و #گوش_به_فرمان_امام بود تا #شهادت نصیبش شد..ما هم #پای_کار_انقلاب هستیم؟
منبع: «کتاب "مصطفی" انتشارات شهید هادی»
#گمنام_چون_مصطفی