امام حسين علیهالسلام:
محبّت ما اهل بيت سبب
ريزش گناهان است،
چـــــنـــــان بـــــاد کـــــه
برگ درختان را مىريزد...
حياةالامامالحسين📚
▪️🌷▪️
🌷مسیر آسمانی
▪️چه شیرین است سِیر زیارت پسر، وقتی از مزار پدر آغاز میشود. به نجف میرسم. خودم را میاندازم در آغوش علی. هم گرمای نفسش را حس میکنم و هم لطف آغوشش را. کیست که پا در صحن علی بگذارد و خود را در آغوش علی احساس نکند؟! نجف تنها آغاز مسیر پیادهروی نیست؛ ابتدا و انتهای سیر انسان تا خداست. پا در نجف که میگذاری، به بزرگترین تضاد زندگیات میرسی. چگونه دل از علی بکَنی؟ چگونه دوری حسین را تاب بیاوری؟
▪️🌷▪️
🌷آسمانیتر از مسیر نجف تا کربلا، جادهای روی زمین نمیشناسم. از آغوش علی علیه السلام جدا میشوم و پیمودنِ آسمانیترین جاده را به امید رسیدن به آغوش حسین علیه السلام آغاز میکنم. به قدری از همان ابتدا بوی حسین علیه السلام در جاده پیچیده که احساس میکنم همین حالا رسیدهام به کربلا. توهّم نیست، واقعیت است. در روزهای منتهی به اربعین، در قدم به قدم جادۀ منتهی به کربلا، حسین علیه السلام ایستاده و به زائرانش خدا قوّت میگوید. هیچ چیزی جز حضور خود حسین علیه السلام، نمیتواند این اندازه جادۀ کربلا را مملو از عطر حسین علیه السلام کند.
#امام_حسینم
24.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماشاءالله به برادران ایرانی
واقعا موکب هاشون خیلی خوبه
این موکبشون هم خیلی باصفا و باسلیقه بود
اجرشون با سیدالشهدا
🍃🌹🍃
🌹زیبایی عمود ها
🍃عمودهای شمارهداری که در جادۀ نجف تا کربلاست، چه زیبا هستند! زیبایی را از زر و زیور ندارند، از همراهی هر سالهشان با چشمهایی زائران سرزمین اربعین یادگاری گرفتهاند. میدانی چه قدر نگاه به این عمودها دوخته میشود هر سال؟ و هر کدام از این نگاهها چه قدر زیبا میکند این عمودها را؟ تردید نکن که سال اولی که این عمودها در زمین کاشته شدند، به زیبایی حالا نبودند.
🍃🌹🍃
🌹اگر چه این عمودها برای نشانی دادن و قرار گذاشتن هم هستند؛ اما همۀ فلسفهشان این نیست. هر عمودی که پشت سر میگذاری، یک عدد اضافه میشود و یکی نزدیکتر میشوی به عمود آخر. آخرینشان عمود 1452 است. عمودها کارشان امید دادن است، بشارت نزدیک شدن، مژدۀ وصال دادن است.
🍃🌹🍃
🌹عمودها شاهدان خدایند.
دلم میگوید از صحنۀ محشر تا بهشت هم خدا این عمودها را میچیند. 1452 عمود که آخرینش رو به روی خانۀ عباس در بهشت ایستاده.
عمودها چه خوشبختاند که نشانۀ راه حسین شدهاند و کاش من هم نشانۀ راه حسین میشدم!
🍃🌹🍃
#امام_حسین
#اربعین
#کربلا
💎فضائل پیادهروی به طرف قبر مطهر حضرت سیدالشهدا سلام الله علیه
🌹امام صادق علیه السلام فرمودند:
مَنْ خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ یُرِیدُ زِیَارَةَ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام إِنْ کَانَ مَاشِیاً کُتِبَ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ حَسَنَةٌ وَ مُحِیَ عَنْهُ سَیِّئَةٌ
▪️هر که به قصد زیارت حسین بن علی علیهالسلام از خانه خارج شود، اگر پیاده باشد به هر گامی که برمیدارد، برایش یک کار نیکو نوشته میشود و یک کار بد از او محو میشود،
حَتَّی إِذَا صَارَ فِی الْحَیْرِ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْمُفْلِحِینَ الْمُنْجِحِینَ حَتَّی إِذَا قَضَی مَنَاسِکَهُ کَتَبَهُ اللَّهُ مِنَ الْفَائِزِینَ
▪️ و چون در حرم مطهر قدم بر میدارد ، خداوند او را از رستگاران و نجات یافتگان نویسد، و چون آیین زیارت را به جای آورد خداوند او را از رستگاران نویسد،
حَتَّی إِذَا أَرَادَ الِانْصِرَافَ أَتَاهُ مَلَکٌ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ فَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا مَضَی
▪️ و چون قصد بازگشت کند فرشته ای نزد او آید و گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام میرساند و میفرماید که کار را از سر بگیر که همه گذشته ات آمرزیده شد.
📘 کامل الزیارات: ص۱۳۲
🌹 امام صادق علیهالسلام:
▪️ هر که پیاده به زیارت امام حسین علیه السلام بیاید، خداوند به هر گامش برای او هزار حسنه نویسد و هزار سیئه از وی پاک نماید و مرتبه اش را هزار درجه بالا ببرد.
📘کامل الزیارات:ص ۲۲۱
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
#یادت_باشد🌱
قسمت 10
میدانستم چه قدربه من وابسته است واین لحظات اورامضطرب کرده.همیشه وقتی حرص میخوردعادت داشت یاراه میرفت یالبش راورمیچید.وقتی ازاتاق بیرون آمدم،عمه گفت:"فرزانه جان!خوب فکراتوبکن.ماهفته ی بعدبرای گرفتن جواب تماس میگیریم."
ازروی خجالت نمیتوانستم درباره ی اتفاق آن روزوصحبت هایی که باحمیدداشتم باپدرومادرم حرفی بزنم.این طورمواقع معمولاحرفهایم رابه برادرم علی میزنم.درماجراهای مختلفی که پیش می آمد،مشاورخصوصی من بود.بااینکه ازنظرسنی یک سال ازمن کوچکتراست،ولی نظرات خوب ومنطقی ای میدهد.باشگاه بود.وقتی به خانه رسید،هنوزساکش رازمین نگذاشته بودکه ماجرای صحبتم باحمیدرابرایش تعریف کردم ونظرش راپرسیدم،گفت:"کارخوبی کردی صحبت کردی.حمیدپسرخیلی خوبیه.من ازهمه نظرتاییدش میکنم."
مهرحمیدازهمان لحظه ی اول به دلم نشسته بود.به یادعهدی که باخدابسته بودم افتادم؛درست روزبیستم حمیدبرای خواستگاری به خانه ماآمده بود.تصورش راهم نمیکردم توسل به ایمه این گونه دلم راگرم کندواطمینان بخش قلبم باشد.حس عجیب وشورانگیزی داشتم.همه ی آن ترس هاواضطراب هاجای خودشان رابه یک اطمینان قلبی داده بودند.تکیه گاه مطمینم راپیداکرده بودم،احساس میکردم باخیال راحت میتوانم به حمیدتکیه کنم.به خودم گفتم:"حمیدهمون کسی هستش که میشه تاته دنیابدون خستگی باهاش همراه شد."
سه روزی ازاین ماجراگذشت.مشغول رسیدگی به گل های گلخانه بودم.مادرم غیرمستقیم چندباری نظرم رادرباره حمیدپرسیده بود.ازحال وروزش معلوم بودکه خیلی خوشحال است،ازاول به حمیدعلاقه ی مادرانه ای داشت.
درحال صحبت بودیم که تلفن خانه به صدادرآمد.مادرم گوشی رابرداشت.باهمان سلام اول شصتم خبردارشدکه احتمالاعمه برای گرفتن جواب تماس گرفته است.درحین احوال پرسی،مادرم بادست به من اشاره کردکه به عمه چه جوابی بدهد؟
آمدم بگویم هنوزکه یک هفته نشده،چراانقدرعجله دارید؟بعدپیش خودم حساب کردم دیدم جواب من که مشخص است؛چه امروز،چه چندروزبعد.شانه هایم رادادم بالا.دست آخردلم رابه دریازدم وگفتم:"جوابم مثبته،ولی چون مافامیل هستیم،اول بایدبریم برای آزمایش ژنتیک تایه وقت بعدامشکل پیش نیاد.تاجواب آزمایش نیومده این موضوع روباکسی مطرح نکنن."
علت این که عمه انقدرزودتماس گرفته بودحرفهای حمیدبود.به مادرش گفته بود:"من فرزانه خانم روراضی کردم.زنگ بزن.مطمین باش جواب بله رومیگیریم."
ازپشت شیشه ی پنجره ی سی سی یوبیمارستان درحال دعابرای شفای همه مریض هاومادربزرگم بودم.دو،سه روزی بودکه ننه رابه خاطرمشکل قلبی بستری کرده بودند.خیلی نگرانش بودم.درحال خودم نبودم که دیدم یکی سرش راچرخاندجلوی چشم های من وسلام داد.حمیدبود.هنوزجرات نکرده بودم به چشم هایش نگاه کنم؛حتی تاآن روزنمیدانستم چشم های حمیدچه رنگی هستند.گفت:"نگران نباش،حال ننه خوب میشه.راستی!دوروزبعدبرای دکترژنتیک نوبت گرفتم."
نوبتمان که شد،مادرم راهم همراه خودمان بردیم.من ومادرم جلوترمیرفتیم وحمیدپشت سرمامی آمد.وقتی به مطب دکتررسیدیم،مادرم جلورفت وازمنشی که یک آقای جوان بودپرسید:"دکترهست یانه؟"منشی جواب داد:"برای دکترکاری پیش اومده نمیاد.نوبتهای امروزبه سه شنبه موکول شده."
مادرم پیش ماکه برگشت،حمیدگفت:"زن دایی شماچرارفتی جلو؟خودم میرم برای هفته ی بعدهماهنگ میکنم،شماهمین جابشینید."حمیدکه جلورفت،مادرم خیلی آرام وباخنده گفت:"فرزانه!این ازبابای توهم بدتره!".
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
.
🌸🌱🌸🌱
🌱🌸🌱
🌸🌱
#یادت_باشد🌱
قسمت 11
فقط لبخندزدم.خجالتی ترازاین بودم که به مادرم بگویم:"خوبه دیگه،روی همسرآیندش حساسه!"ازمطب که بیرون آمدیم،حمیدخیلی اصرارکردتامارایک جایی برساند،ولی ماچون برای خریدوسایل موردنیازمادرم میخواستیم به بازاربرویم همان جاازحمیدجداشدیم.
سه شنبه که رسید،خودمان به مطب دکتررفتیم.دراتاق انتظارروی صندلی نشسته بودیم.هنوزنوبت مانشده بود.هوانه تابستانی وگرم بود،نه پاییزی وسرد.آفتاب نیمه جان اوایل مهرازپنجره ی مطب می تابید.
حمیدبااینکه سعی میکردچهره ی شادوبی تفاوتی داشته باشد،امالرزش خفیف دستهایش گویای همه چیزبود.مدت انتظارمان خیلی طولانی شد.حوصله ام سررفته بود.این وسط شیطنت حمیدگل کرده بود.گوشی راجوری تکان میدادکه آفتاب ازصفحه گوشی به سمت چشمهای من برمیگشت.ازبچگی همین طورشیطنت داشت ویک جاآرام نمیگرفت.بالحن ملایمی گفتم:"حمیدآقا!میشه این کاررونکنید؟"تایک ماه بعدعقدهمین طوررسمی باحمیدصحبت میکردم،فعل هاراجمع می بستم وشماصدایش می کردم.
باشنیدن اسم"آقای سیاهکالی"بی معطلی به سمت اتاق خانم دکتررفتیم.به دراتاق که رسیدیم،حمیددررابازکردومنتظرشدتامن اول وارداتاق شوم وبعدخودش قدم به داخل اتاق گذاشت ودررابه آرامی بست.
دکترکه خانم مسنی بودازنسبت های فامیلی ماپرس وجوکرد.برای اینکه دقیق تربررسی انجام بشود،نیازبودشجره نامه ی خانوادگی بنویسیم.حمیدخیلی پیگیراین موضوعات نبود.مثلانمیدانست دایی ناتنی پدرم باعمه ی خودش ازدواج کرده است،ولی من همه ی اینهارابه لطف تعریف های ننه دقیق میدانستم واززیروبم ازدواج های فامیلی ونسبت های سببی ونسبی باخبربودم،برای همین کسی راازقلم نینداختم.
ازآنجاکه دراقوام ماازدواج های فامیلی زیادداشتیم،چندین بارخانم دکتردرترسیم شجره نامه اشتباه کرد.مدام خط میزدواصلاح میکرد خنده اش گرفته بودومیگفت:"بایدازاول شروع کنیم.شماخیلی پیچ پیچی هستید!"آخرسرهم معرفی نامه دادبرای آزمایش خون وادامه ی کار.
روزآزمایش فاطمه هم همراه من وحمیدآمد.آزمایش خون سخت ودردآوری بود.اشکم درآمده بودورنگ به چهره نداشتم.حمیدنگران ودلواپس بالای سرمن ایستاده بود.دل این رانداشت که من رادرآن وضعیت ببیند.بامهربانی ازدرودیوارصحبت میکردکه حواسم پرت بشود.میگفت:"تاسه بشماری تمومه."
آزمایش راکه دادیم،چنددقیقه ای نشستم.به خاطرخون زیادی که گرفته بودند،ضعف کرده بودم.موقع بیرون آمدن،حمیدبرگه ی آزمایشگاه رابه من دادوگفت:"شرمنده فرزانه خانم،من که فردامیرم ماموریت.بی زحمت دوروزبعدخودت جواب آزمایش روبگیر.هروقت گرفتی حتمابه من خبربده.برگشتیم باهم میبریم مطب به دکترنشون بدیم."
این دوروزخبری ازهم نداشتیم.حتی شماره موبایل نگرفته بودیم که باهم درتماس باشیم.گاهی مثل مرغ سرکنده دورخودم میچرخیدم وخیره به برگه ی آزمایشگاه،تاچندسال آینده رامثل پازل درذهنم میچیدم.باخودم میگفتم:"اگرنتیجه ی آزمایش خوب بودکه من وحمیدباهم عروسی میکنیم،سال های سال پیش هم باخوشی زندگی میکنیم ویه زندگی خوب میسازیم."
به جواب منفی زیادفکرنمیکردم،چون چیزی هم نبودکه بخواهم درذهنم بسازم.گاهی هم که به آن فکرمیکردم باخودم میگفتم:"شایدهم جواب آزمایش منفی باشه،اون موقع چی؟خب معلومه دیگه،همه چی طبق قراری که گذاشتیم همون جاتموم میشه وهرکدوم میریم سراغ زندگی خودمون.به هیچ کس هم حرفی نمیزنیم.ماکه نمیتونیم نتیجه ی منفی آزمایش به این مهمی روندیده بگیریم."به اینجاکه میرسیدم رشته ی چیزهایی که درخیالم بافته بودم،پاره میشد.دوست داشتم ازافکارحمیدهم باخبرمیشدم.
این دوروزخیلی کندوسخت گذشت.به ساعت نگاه کردم.دوست داشتم به گردن عقربه های ساعت طناب بیندازم واین ساعتهازودتربگذردوازاین بلاتکلیفی دربیاییم.به سراغ کیفم رفتم وبرگه ی آزمایشگاه رانگاه کردم.میخواستم ببینم بایدچه ساعتی برای گرفتن جواب آزمایش بروم.داشتم برنامه ریزی میکردم که عمه زنگ زد.بعدازیک احوال پرسی گرم خبردادحمیدازماموریت برگشته است ومیخواهدکه باهم برای گرفتن آزمایش برویم.هرباردونفری میخواستیم جایی برویم اصلاراحت نبودم وخجالت میکشیدم.نمیدانستم چطوربایدسرصحبت رابازکنم.
حمیدبه دنبالم آمدورفتیم آزمایشگاه تانتیجه رابگیریم.استرس نتیجه راازهم پنهان میکردیم،ولی ته چشم های هردوی مااضطراب خاصی موج میزد.نتیجه راکه گرفت به من نشان داد.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
.
🍃راز آبادانی دنیا
به بهانهٔ دنیا از تو فاصله گرفتیم تا در دنیا خوش باشیم. دنیایمان تلخ شده به قدری که آرزوی مرگ می کنیم. تو راز آبادانی دنیای خراب شده مان هستی. معلوم نیست کی بناست به این حقیقت ایمان بیاوریم. کاش روزی از چرخیدن به دور خودمان خسته می شدیم
راز آبادانی دنیا
اللهم عجل لولیک الفرج
🌙✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از زیبایی های مسیر اربعین هر چی بگیم تمامی نداره
حب الحسین یجمعنا
#اربعین_۱۴۰۲
13.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی مجید شهریاری، بازیگر و هنرمند همراه سایر هنرمندان در مسیر پیاده روی نجف به کربلا .
=====🍃🌺🍃=====
🌸🌾🌸🌾
عرض سلام و ادب خدمت همسنگران و همراهان حرم شهدای گمنام فاطمی
شبتون آرام و برقرار
ان شاءالله عزاداری هاتون مقبول درگاه احدیت واقع بشود.
عذرخواهی میکنم بابت تأخیر در ارسال زندگینامه شهید سیاهکالی 🥀
ان شاءالله از امشب ادامه زندگینامه در کانال بارگذاری خواهد شد.
بهترين آرزوها بر شما باد🌹
دلتنگڪهمیشویم...
تنھاپناھمان
عڪسهاےتوست!
چقدرخوب
نگاهمانمیڪنے :)♥️🕊
#باباقاسم