🏴🏴🏴
🖤 رسول خدا (ص) *طبیب دوّار بطبّه* بود؛ یعنی او دنبال بیمار میگشت؛
🔹️ دنبال انسانهایی که نیاز به تربیت دارند بود، نه اینکه منتظر بنشیند تا دیگران سراغ او بیایند و همچون مشاوری در مطب نشسته، بعد از گرفتن هزینه ویزیت، چند دقیقهای با مراجع حرف بزند و دیگر هم کاری به او نداشته باشد.
🔸️ مربی، مشاور در مطب نشسته نیست، بلکه او به دنبال ایجاد زمینه گفتگو با مُتربی و حل کردن مشکل او است.
⚡️ پدر و مادری که مربی باشند، با دقت و تیزبینی مشکلات و موانع تربیت فرزندشان را بررسی میکنند و به دنبال حل آنها هستند.
🔴 اما پدر و مادرِ غیر مربی، جزو آخرین نفراتیاند که از مشکلات تربیتی فرزندشون باخبر میشن.
🌱 چه معلم باشیم، چه پدر و مادر، بهتره مربی باشیم.
دنبال دردهای تربیتی اطرافتان باشیم و روشی برای حل آنها.
🏴🏴🏴
*رحلت حضرت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم تسلیت باد. *
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▫️پیامبر اکرم حضرت محمد(ص):
هرمسلمانی که در روي زمین زندگی می کند،این دعارا بخواند، درحالی که اندوهگین و گرفتار باشد،یا بدهی داشته باشد،خداوند اندوه او را می گشاید،وغم وغصه اش را می زداید و بدهکاري او را می پردازد.
✨قُلِ اللَّهم مالک الْملْک تُؤْتی الْملْک منْ تَشاء وتَنْزِع الْملْک ممنْ تَشَاء و تُعزُّ منْ تَشَاء وتُذلُّ منْ تَشَاء بِیدك الْخَیرُ إنَّک علَی کُلِّ شَیء قَدیرٌ*تُولج اللَّیلَ فی النَّهارِ و تُولج النَّهار فی اللَّیل وتُخرِج الْحی منَ المیت و تُخْرِج َالْمیت منَ الْحی وتَرْزقُ من تَشَاء بِغَیرِ حسابٍ
آنگاه بعد از این آیه بگوید:
✨یا رحمنَ الدنْیا والآخرَةِ ورحیمهما،تُعطی منْهما ما تَشَاء،وتَمنَع منْهما ما تَشَاء اقْضِ عنّی دینی،وفَرِّج همی.
اگر #بدهی تو به اندازه #کرهیزمین_طلا باشد،خداوند از جانب تو می پردازد.
📚 مستدرك الوسائل:ج13ص289
18.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔳 #شهادت_امام_حسن(عليهالسلام)
🌴قربون کبوترای حرمت
🌴قربون این همه لطف و کرمت
🎙 #حسین_طاهری
هدایت شده از ثامن المهدی(عج)
🏴مراسم سوگواری و مداحی نبی مکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) و حضرت امام حسن مجتبی و آقا علی بن موسی الرضا علیهم السلام بمدت ۳ شب
⏰ ازروزچهارشنبه ۲۲شهریورماه ۱۴۰۲ تا روزجمعه ۲۴شهریور۱۴۰۲ ساعت ۱۹۱۵
🕌درمسجد جامع امیرالمؤمنین علیه السلام
🎙با نوای کربلایی علی ملااحمدی و کربلایی مهدی بابایی ،میلاد رضایی .
🎤با سخنرانی حاج آقا اکبر فتحی
🍛🍲
امشبپس از پایان مراسم از سفره احسان نذورات مردمی متبرکاً بهره خواهیم برد. #هیئت_ثارالله_(محفل بسیجیان ورزمندگان شهرک امام خمینی رحمةالله علیه)مستقر در مسجد جامع امیرالمؤمنین علیه السلام
خادمین شهدای گمنام فاطمی (شهرک امام خمینی رحمةالله علیه)
🏴السلام علیک یا رسول الله 🏴 🏴السلام علیک یا حسن بن علی 🏴 🏴السلام علیک یا علی بن موسی الرضا🏴 «چنانچه
السلام علیکم یا اهلبیت النبوه
عزیز بزرگواری از ساکنین محترم شهرک (که نخواستند نامشان ذکرشود) مبلع ۲ میلیون تومان به سفره احسان ایام سوگواری شبهای پایانی ماه صفر کمک کردند ، شادی روح امواتشون، سلامتی ایشان و خانواده محترم، عاقبت بخیری،سربلندی ،سعادت و سرافرازی این عزیز بزرگوار صلواتی هدیه مینماییم.
"اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم "
هدایت شده از کانال ثامن حضرت فاطمه معصومه س
پنج شنبه های شهدایی
در پنجشنبه ای دیگر، از همه آلودگی های دنیا دل میبریم و با پای خیال و آرزوی هم مسیر شدن، راهی کوی شهدا میشویم
🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
جهت مزار شهدای گمنام فاطمی شهرک امام خمینی رحمةالله علیه
قرار ما پنج شنبه ها ساعت ۱۸ کنار مزار دو شهید گمنام بزگوار
قرار گاه فرهنگی
پایگاه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها والمهدی عج
مسجد جامع آقا امیرالمومنین علیه السلام
🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاجت گرفتن از امام حسن (ع)
قبل از درخواست کردن‼️
▪️نکات نابِ #استاد_فرحزاد
#شهادت_امام_حسن (ع)
خدایا
مرا به بزرگی چیزهایی که
ارزانی کرده ای آگاه کن
تا کوچکی چیزهایی که ندارم
آرامشم را بر هم نزند
🌸🌱🌸🌱🌸
🌱🌸🌱🌸
🌸🌱🌸
🌱🌸
🌸
#یادت_باشد🌱
قسمت 21
این چندمین باری بودکه کاغذکادوی هدیه حمیدراعوض میکردم.خیلی وسواس به خرج دادم.دوست داشتم اولین هدیه ای که به حمیدمیدهم برای همیشه درذهنش ماندگارباشد.زنگ خانه راکه زد،سریع چسب وقیچی وکاغذکادوهاراداخل کمدریختم.پایین پله هامنتظرم بود.هرکاری کردم بالانیامد.
کادورازیرچادرم پنهان کردم ورفتم پایین،حمیدگفت:"مامان برای فرداناهارباخانواده دعوتتون کرده،اومدم خبربدم که برای فردابرنامه نچینید."تشکرکردم وگفتم:"حمید!چشماتوببند.
"خندیدوگفت:"چیه،میخوای باشلنگ آب خیسم کنی؟"گفتم:"کاری نداشته باش،چشماتوببند،هروقت هم گفتم بازکن."وقتی چشم هایش رابست،گفتم:"کلک نزنی،خوب چشماتوببند.زیرچشمی هم نگاه نکن."
چندثانیه ای معطلش کردم.کادورااززیرچادربیرون آوردم وجلوی چشمهایش گرفتم.
گفتم:"حالامیتونی چشماتوبازکنی."چشمش که به هدیه افتاد،خیلی خوشحال شد.اصلاانتظارش رانداشت.همان جاداخل حیاط کادورابازکرد.برایش یک مقدارخاک مقتل یک شهیدگمنام گذاشته بودم که کنارش تکه ای ازکفن شهیدبود.این تربت وتکه کفن راسفرجنوب به ماداده بودند.خیلی برایم عزیزبود.آرامش خاصی کنارش داشتم.
حمیدکلی تشکرکردوگفت:"هیچوقت اولین هدیه ای که به من دادی روفراموش نمیکنم."بعدهم تربت راداخل جیب پیراهنش گذاشت وگفت:"دوست دارم این تربت مثل نشونه همیشه همراهم باشه.قول میدم هیچ وقت ازخودم جدانکنم."
داخل حیاط،کنارباغچه،تازه چانه ی هردویمان گرم شده بود.ازهمه جاحرف زدیم.مخصوصاحمیدروی مهمانی فردایشان حساس بود،چون اولین باری بودکه من به عنوان عروس به خانه ی عمه میرفتم.
حمیدگفت:"اونجااومدی یه وقت نشینی،مارسم داریم عروس هاکمک میکنن.پیش عروس های دیگه خوب نیست شمابشینی."جواب دادم:"چشم،شمانگران نباش،من خودم حواسم هست.استاداین کارهام."
نم نم باران پاییزی باعث شدبرای بیشترخیس نشدن،دل به خداحافظی بدهیم.
قطره های لطیف باران روی برگ گل هاودرخت های داخل باغچه می نشست وصورت هردوی ماراخیس کرده بود.همین که ازچارچوب دربیرون رفت،قبل ازاینکه درراببندم،برای اولین بارگفتم:"حمید!دوستت دارم."بعدهم دررامحکم بستم وبه درتکیه دادم.قلبم تندتندمیزد.چشمهایم رابسته بودم.
ازپشت درشنیدم که حمیدگفت:"فرزانه!من هم دوستت دارم."ازخجالت دویدم داخل خانه.این اولین باری بودکه من به حمیدوحمیدبه من گفتیم:"دوستت دارم!"
فردای آن روزباخانواده به خانه ی عمه رفتیم،استرسی که ازدیشب گرفته بودم بارفتارصمیمانه وشوخی های دخترعمه هاوجاری هایم ازبین رفت.
پدرحمیدکه ازبعدصیغه ی محرمیت اوراباباصدامیکردم بامهربانی خوش آمدگفت وعمه هم مدام قربان صدقه ام میرفت.
بعدازناهارحرف اززمان عقدشد.قراربودبیست وششم مهرماه،سالروزازدواج حضرت علی علیه السلام وحضرت زهراسلام ا...الیهابرای عقددایم به محضربرویم،اماحمیدگفت:"اگه اجازه میدین عقدروکمی عقب بندازیم.تقویم رونگاه کردم،دیدم اون روزقمردرعقربه وکراهت داره عقدکنیم."
بعدازمهمانی حمیدمن رابه دانشگاه رساندوخودش برای گرفتن جواب آزمایش رفت.ازشانس مااستادمان نیامدوکلاس هم تشکیل نشد.بادوستان مشغول صحبت بودیم که اسم"همسرعزیزم تاج سرم حمید"روی گوشی افتاد.
یکی ازدوستانم که متوجه پیام شد،باشوخی گفت:"بچه هابیایدگوشی فرزانه روببینید.به جای اسم شوهرش انشاءنوشته!"
حمیدشده بودمخاطب خاص من؛نه توی گوشی که توی قلبم،زندگیم،آینده ام وهمه ی داروندارم!
پیامک داده بودکه جواب آزمایش راگرفته وهمه چیزخوب پیش رفته است.به شوخی نوشتم:"مطمینی همه چیزحله؟من معتادنبودم که؟"حمیدگفت:"نه،شکرخداهردوسالم هستیم."
چنددقیقه بعدپیام داد:"ازهواپیمابه برج مراقبت.توی قلب شماجاهست فرودبیایم یابازبایددورتون بگردیم!"من هم جواب دادم:"فعلایک باردورمابگردتاببینیم دستوربعدی چیه!
"دلم نمی آمدخیلی اذیتش کنم.بلافاصله بعدش نوشتم:"تشریف بیارید،قلب مامال شماست.فقط دست وپاهای خودتون روبشوریدمثل اون روزروغنی نباشه.
"سرهمین چیزهابودکه به من میگفت خانم بهداشتی!چون دانشگاه علوم پزشکی درس میخواندم وبه این چیزهاهم خیلی حساس بودم،ولی حمیدزیادسخت نمیگرفت.اهل رعایت بود،ولی نه به اندازه ی یک خانم بهداشتی!
بعدازگرفتن جواب آزمایش بناگذاشتیم دوروزبعدعقدکنیم که این بارهم قسمت نشد خانواده ی حمیدرفته بودندسنبل آباد،اماکارشان طول کشیده بود.دومین قرارعقدهم به سرانجام نرسید.
ادامه دارد...
شهید مدافع حرم
#حمید_سیاهکالی_مرادی
.