#دلنوشـتهگمشده
#قسمت_اول
✍ یہکنجازحـرمبهمجابده
دلمتنگـتهخداشـاهده . .
زمزمهٔ شب و روز های من، نه این شب و روزها...همان روزهایی که چشمانمان از شدت دلتنگی و دوری بارانی شده بود؛همان روزهایی که سینه هایمان از شدت خستگی انتظار به تنگ آمده بود؛همان روزهایی که دعای بعد نمازمان کربـلا بود...
دل تنگم ،
دلتنـگ صبح هایی که با نخوردن حتی یک لیوان چای راهی روضه می شدم و شب ها با غذای امام حسین و دلی خالی از گناه به خانه برمیگشتم!
دل تنگم ،
برای همان روزهای اشکی و غمناک،همان روزهایی که همه به کربلا می رفتند و برای خداحافظی ،پیامی به من هم می دادند . . !
دل تنگم ،
برای روزهایی که چشمانم از دیدن استوری های دوستان که به کربلا رسیدند تَر میشد ..
دل تنگم ،
برای همان روزی که ...
ادامھ در قسمت بعدی ؛
ترجیـحا با گوش کردن این صوت دلنوشته هارو بخونید ↶